حد

/hadd/

مترادف حد: کرانه، مرز، کنار، نهایت، انتها، اندازه، مقدار، مقیاس، میزان، نصاب، درجه، رتبه، مقام، منزلت، شمار، سامان، اقلیم، سرزمین، زمین، تعزیر، مجازات، معرف، تعریف، تیزی، برندگی، طرف، اصطلاح، لفظ، واژه، کلام

برابر پارسی: مرز، اندازه، پایان، کران، کنار

معنی انگلیسی:
limitation, mit, boundary, extent, penance or punishment by the lash, border, bound, compass, confines, demarcation, demarkation, edge, end, limit, normal, pale, periphery, pitch, radius, stint, terminal, terminus, tether, frontier

لغت نامه دهخدا

حد. [ ح َدد ] ( ع مص ) دفع. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || منع. بازداشتن از کاری. ( تاج المصادر بیهقی ) ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || تیز کردن ، چنانکه کارد را با سوهان و سنگ و جز آن. || اندازه کردن. || تمیز دادن چیزی از چیزی. جدا کردن چیزی را از چیزی. پدید کردن.( از منتهی الارب ). || کناره چیزی پدید کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( منتهی الارب ). || ( اصطلاح منطق ) تعریف کردن. || خشم گرفتن بر. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). تیز کردن برکسی. ( تاج المصادر بیهقی ). || حد بر کسی براندن. ( تاج المصادر بیهقی ). حد زدن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || جامه سوک پوشیدن زن در سوک شوی. جامه سوک پوشیدن زن بعد از وفات زوج. ( از منتهی الارب ). || تیز گردیدن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || پیوسته ماندن در آن و نگذاشتن آن را. ( منتهی الارب ). || ( اِمص ) تیزی. تندی. برندگی. ( آنندراج ) :
بطول و عرض و رنگ و گوهر و حد
چو خورشیدی که درتابد ز روزن.
منوچهری [ در صفت شمشیر ممدوح ].

حد. [ ح َدد ] ( ع اِ ) حائل میان دو چیز. ( منتهی الارب ). حاجز بین دو شی ٔ. فاصل میان دو چیز. فصل. الفصل بینک وبینه. ( تعریفات جرجانی ). || نهایت هرچیز.منتهای هر چیزی. ( منتهی الارب ). کران. کرانه. ( ترجمان عادل بن علی منسوب بجرجانی ) کنار. کناره. ( مهذب الاسماء ). غایت. جانب. سوی. طرف. ( آنندراج ). سمت. زی. جهت. ضلع. جنبه. || ( اِمص ) دلاوری. ( منتهی الارب ). || تیزی شراب. سورت شراب. ( منتهی الارب ). || سبکی مردم از غضب. ( منتهی الارب ). || ( اِ ) اندازه کرده خدای تعالی. ( منتهی الارب ). || جاه. ( مهذب الاسماء ). || گناه. ذنب که حد دارد: اصبت حداً؛ ای ذنباً. ( از منتهی الارب ). || تیزنای کارد و شمشیر. ( مهذب الاسماء ). || ( اصطلاح فقه ) حکم شرعی. ج ، حدود. ( منتهی الارب ). || اندازه. مقدار. قدر.طور. شؤبوب. ( اقرب الموارد ). ج ، حدود. گاهی بصورت اصلی مشدد و گاهی با تخفیف در شعر فارسی آمده است. مثال مشدد : ما را چندان ولایت در پیش است...که آنرا حد و اندازه نیست. ( تاریخ بیهقی ). و علی تکین را که... در این فترت که افتاد بادی در سر کرده است بدان حد و اندازه که بود بازآوردن. ( تاریخ بیهقی ). از حد و اندازه بیرون تکلف بر دست گرفت. ( تاریخ بیهقی ص 363 ). بحکم آنکه خدمتی پسندیده کرد و بابک خرم دین را برانداخت [ افشین ]... او را بسبب این از حد و اندازه افزون بنواختیم [ معتصم ]. ( تاریخ بیهقی ص 170 ). و برده و غنیمت را حد و اندازه نبود. ( تاریخ بیهقی ص 114 ). بنده را [ خواجه احمد حسن ] آن غرض بجای آمد و همگان بدانستند که حد خویش نگاه باید داشت. ( تاریخ بیهقی ص 166 ). این روز بار داد، چندان نثار کردند که حد و اندازه نبود. ( تاریخ بیهقی ص 349 ). من [ احمد عبدالصمد ] آغازیدم عربده کردن و او را مالیدن تاچرا حد ادب نگاه نداشت پیش خوارزمشاه و سقطها گفت. ( تاریخ بیهقی ص 337 ). و بر خصوص درختان جوز چندان است کی آنرا حدی نباشد. ( فارسنامه ابن البلخی ص 144 ).بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

(اسم ) ۱ - حایل میان دو چیز. ۲- کنار. چیزی انتها کرانه مرز : (( یک حد این مزرعه رود .. است ) ) ۳ - تیزی (شمشیر و مانند آن ) تندی . یا حد سیف . دم تیغ تیز نای شمشیر . ۴ - اندازه : (از حد خود تجاوز میکند. ) یا بیرون از حد. بیشمار . یا تا حدی . تا اندازه ای . یا حداقل . کمترین اندازه کمینه . یا حداکثر . بیشترین اندازه بیشینه . یا حد و حصر. اندازه و حد . یا زیاده از حد . بیش از انداز. مقرر . یا از حد بردن . بیش از اندازه مقرر . یا از حد بردن . بیرون از اندازه کاری را کردن . یا از حد در گذشتن ( گذشتن ) . ۱ - افراط کردن . ۲ - تعی کردن تجاوز کردن . یا حد و حصر نداشتن . بی اندازه بودن . ۵ - هر خطا که برای آن عقوبتی مقدر باشد مجازاتی است که اسلام بنص معین برای جرم تعیین کرده و آن تنبیه بدنی و مقدارش قطعی است یعنی حداکثر و حداقل ندارد . توضیح فرق تعزیر و حد آنست که حد در شرع معین است لیکن تعزیر برای امام بسته است و حد به شبهه ساقط شودلیکن تعزیر با شبهه هم واجب است. و حد بر کودک نیست و تعزیر بر کودک لازم است و حد بر ذمی جاری شود لیکن تعزیر بر او نیست . ۶ - تعریف شئ بذاتیات. توضیح حد عبارت از ممیز ذاتی و رسم ممیز عربی است و مدار تمام بودن حد و رسم اشتمال آن بر جنس قریب است . مقومات ماهیت در مقام تفصیل حد است و در مقام اجمال محدود و حد از محدود خارج نیست و تفاوت حد و محدود باجمال و تفصیل است . یا حد تام. تعریفی که مرکب از جنس و فصل قریب باشد چنانکه در تعریف انسان (( حیوان ناطق ) ) آرند . ( دستور ۱۶ : ۲ فرع . سج . ) یا حد ناقص . تعریفی که مرکب از فصل قریب و جنس بعید و یا فقط فصل باشد چنانک درتعریف انسان (( جسم نامی ناطق ) ) یا(( ناطق ) ) تنها آرند( دستور ۱۶ : ۲ فرع . سج . ) ۷ - ( مصدر ) باز داشتن . ۸ - تعدی کردن تجاوز کردن .
دهی است از دهستان باوی بخش مرکزی شهرستان اهواز

فرهنگ معین

(حَ دّ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - حایل میان دو چیز. ۲ - انتها، کرانه . ۳ - تیزی . ۴ - اندازه . ۵ - کیفر و مجازات شرعی .

فرهنگ عمید

۱. اندازه، مقدار.
۲. کرانه، مرز.
۳. (اسم ) [جمع: حُدُود] حائل و حاجز میان دو چیز.
۴. کناره و انتهای چیزی.
۵. (فقه ) عقوبت و مجازات شرعی برای گناهکار و مجرم، مانندِ تازیانه زدن شراب خوار.
۶. [قدیمی] تمیز دادن چیزی از چیزی.
۷. [قدیمی] پدید کردن کنارۀ چیزی.
۸. [قدیمی] برای زمینی حد و مرز قرار دادن.
۹. [قدیمی] تیزی، برندگی.
۱۰. [قدیمی] تیزی شراب.

فرهنگستان زبان و ادب

{UL} [تغذیه] ← حد بالای دریافت

واژه نامه بختیاریکا

گوشه
قُرند
هندا؛ سر تلاهِه؛ پَل؛ گُراگُر؛ پَر؛ رِنگ؛ سامُو؛ سر پَل ( سر پَر ) ؛ هَزَین ( هزنگ )

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] حدّ یکی از اقسام احکام، در اسلام است.
«حد» در لغت، به معنای منع می باشد.

[ویکی فقه] حد (ابهام زدایی). واژه حد ممکن است در معانی ذیل به کار رفته باشد: • حد (فقه)، یکی از اقسام احکام، در اسلام و دارای کاربرد در باب قضایی فقه• حد (منطق)، یکی از اصطلاحات به کار رفته در علم منطق، به معنای تعریف فراهم آمده از ذاتیات شیء
...

[ویکی فقه] حد (فقه). حدّ یکی از اقسام احکام، در اسلام است.
«حد» در لغت، به معنای منع می باشد.
تعریف حدّ در شرع
حدّ در شرع، عبارت است از: کیفری که برای برخی از گناهان در قانون اسلام تعیین شده است. تناسب این تعریف با معنای لغوی در آن است که اجرای حدود، وسیله منع مردم از گناهان می باشد.
تعریف تعزیر در لغت
«تعزیر» در لغت، به معنای تأدیب است.
تعریف تعزیر در شرع
...

[ویکی فقه] حد (منطق). حد یکی از اصطلاحات به کار رفته در علم منطق بوده و به معنای تعریف فراهم آمده از ذاتیات شیء است.
در مباحث منطق، سه کاربرد برای واژه «حدّ» شمرده شده است: ۱. در باب ایساغوجی؛ به معنای معرّفِ مشتمل بر ذاتیات ماهیت است. ۲. در باب برهان؛ به معنای مفردات تشکیل دهنده مقدمات برهان که شامل حد اصغر، حد اوسط و حد اکبر است. ۳. در باب برهان: به معنای خصوصِ اوسط که علت ذاتی است.
اقسام معرف
مُعرِّف به لحاظ نوع تالیف به «حدّ» و «رسم» تقسیم می شود. حدّ (در باب ایساغوجی)، معرِّف یا تعریفی است که از ذاتیات یک شیء فراهم آمده باشد؛ مانند تعریف انسان به حیوان ناطق؛ به دیگر سخن، حد، نوعی معرِّف است که یا باعث تصور تمام ذاتیات شیء و شناسایی حقیقتِ ماهیت مجهول (حد تام) و یا دست کم سبب شناسایی برخی ذاتیات آن می شود (حد ناقص)، و آن چیزی که برای آن، حد آورده می شود «محدود» نام دارد. حدّ جز در ماهیات و ذوات مرکبه (دارای جنس و فصل) راه ندارد و اما ذوات و اشیای بسیط و غیر مرکب، تنها از طریق ذکر لوازم و آثار آنها قابل تعریف اند. ذات ماهیت مرکب، جز از راه شناختن اجزای مفهومی و ماهیتی (ذاتیات) آن شناخته نمی شود و اجزای مفهومی یا ذاتیات، اجناس و فصولی اند که ماهیت مجهول از آنها تالیف یافته است. بنابراین تشکیل حد ممکن نیست، مگر اینکه از راه تحلیل ذهنی، اجزا و مقومات مفهومی ماهیت را گرد آورند و جمله ای فراهم کنند که اجناس و فصول ماهیت به تمامی (یا برخی) در آن ذکر شده باشد.
نتایج حد تام
حد در صورتی که تام باشد اشتراکات و امتیازات داخلی و ذاتی مجهول را بیان می کند. از تشکیل حد، دو نتیجه به دست می آید: ۱. تصور تفصیلی ذات و آگاهی از اجزای مشترک و مختصِ داخل در ذات شیء؛ ۲. تشخیص افراد و مصادیق آن ماهیت از افراد و مصادیق ماهیات دیگر، از طریق تصور مشارکات و ممیزات ذات.
نکته
...

دانشنامه عمومی

حد (ریاضی). در ریاضیات، حد ( به انگلیسی: Limit ) ، مقداری است که یک تابع ( یا دنباله ) با نزدیک شدن ورودی ( یا اندیس ) به مقداری، به آن نزدیک می شود. [ ۱] حد، یک مفهوم اساسی در حسابان و در حالت کلی، در آنالیز ریاضی است و در تعریف پیوستگی، مشتق و انتگرال کاربرد دارد. حد، رفتار یک تابع را بیان می کند. در واقع، رفتار آن را در نقاط روی صفحه یا در بی نهایت ارزیابی می کند.
مفهوم حد یک دنباله، درحالت کلی تر، به مفهوم یک شبکه توپولوژیک، تعمیم داده می شود، که ارتباط نزدیکی با حد و حد مستقیم در نظریهٔ رده ها دارد.
ریاضی دانان پیش ازآن که مفهوم دقیق حد را به دست دهند، دربارهٔ آن، مجادله بسیار کرده اند. یونانی ها در عصر باستان درکی از مفهوم حد داشته اند. برای نمونه، ارشمیدس مقدار تقریبی محیط دایره را با استفاده از محیط چندضلعی های منتظم محاط در دایره ای به شعاع یک، وقتی که تعداد اضلاع، بی کران افزایش می یابد، به دست آورد. در قرون وسطی نیز تا دورهٔ رنسانس، مفهوم حد برای به دست آوردن مساحت شکل های گوناگون به کار گرفته می شد. [ ۲]
در نوشتار ریاضی، حد را گاهی با lim نمایش می دهند، مانند lim ( an ) = a، گاهی با یک پیکان رو به راست ( → ) ، مانند an → a و گاهی هم به فارسی حد می نویسند.

برای تابع حقیقی f ( x ) و عدد حقیقی c، عبارت
بدین معناست که اگر x به اندازهٔ کافی به c نزدیک شود، f ( x ) به اندازهٔ دل خواه به L نزدیک خواهد شد. رابطهٔ ریاضی بالا چنین خوانده می شود: «حد f از x هنگامی که x به c نزدیک می شود برابر L است. »
کوشی، ۱۸۲۱[ ۳] میلادی، و به دنبال او، کارل وایراشتراس، تعریفی که در بالا برای حد داده شد را به زبان ریاضی بیان کردند، که در سدهٔ ۱۹ میلادی با نام «تعریف ( ε, δ ) حد» شناخته شد. آن ها در این تعریف، از اپسیلون، ε، برای نشان دادن یک مقدار مثبت بسیار کوچک بهره بردند. هنگامی که «f ( x ) به اندازهٔ دلخواه به L نزدیک می شود» به این معنی است که مقدار f ( x ) کم کم در بازهٔ ( L - ε, L + ε ) جای می گیرد. با کمک قدر مطلق[ ۳] چنین می نویسیم: |f ( x ) - L| < ε. عبارت «هنگامی که x به اندازهٔ کافی به c نزدیک می شود» به این معنی است که مقدارهای حقیقی از x را در نظر داریم که فاصلهٔ آن ها از c کمتر از عدد مثبت دلتا، δ باشد؛ یعنی x عضو یکی از دو بازهٔ ( c - δ, c ) یا ( c, c + δ ) است، نوشتار ریاضی این عبارت چنین است: ۰ < |x - c| < δ. نامساوی نخست یعنی فاصلهٔ میان c و x بیشتر از صفر است و x ≠ c است در حالی که نامساوی دوم می گوید فاصلهٔ x از c کمتر از δ است. [ ۳]
عکس حد (ریاضی)عکس حد (ریاضی)عکس حد (ریاضی)

حد (نظریه رسته ها). در نظریه رسته ها که شاخه ای از ریاضیات است، مفهوم مجرد حد ( به انگلیسی: Limit ) خواص اساسی سازه های جهانی چون ضرب، عقب برها و حد معکوس را در خود جمع می کند. مفهوم دوگان آن یعنی هم حد سازه هایی چون اجتماعات مجزا، جمع های مستقیم، هم ضرب ها، برون برها و حد مستقیم را تعمیم می دهد.
همچون مفاهیم خواص جهانی و تابعگون های الحاقی که قویاً به هم مرتبطند، حد و هم حد نیز در مراتب بالای تجرید وجود دارند. به منظور فهمشان ابتدا باید مثال هایی که این مفاهیم سعی بر تعمیمشان دارند را مطالعه کرد.
حدها و هم حدها در رسته ای چون C به کمک نمودارها در C تعریف می شوند. به طور صوری، یک نمودار به شکل J در C تابعگونی از J به C است:
F : J → C
رسته J را می توان به صورت رسته اندیس و نمودار F را به عنوان اندیس گذار اشیاء و ریخت ها در C دید که الگوی اندیس گذاری اش را از رسته اندیس J می گیرد. اغلب به مواردی علاقه مندیم که در آن J رسته ای کوچک یا حتی متناهی باشد. یک نمودار را کوچک یا متناهی گوییم هرگاه J به ترتیب کوچک یا متناهی باشد.
فرض کنید F : J → C یک نمودار به شکل J در رسته ای چون C باشد. یک مخروط به F شیئی چون N از C است به همراه خانواده ψ X : N → F ( X ) از ریخت ها که توسط اشیاء X از J اندیس شده باشند، چنان که برای هر ریخت f : X → Y در J داشته باشیم F ( f ) ∘ ψ X = ψ Y .
یک حد برای نمودار F : J → C مخروطی چون ( L , ϕ ) به F است چنان که برای هر مخروط ( N , ψ ) به F وجود داشته باشد ریخت یکتایی چون u : N → L چنان که برای تمام X در J داشته باشیم ϕ X ∘ u = ψ X :
• مشارکت کنندگان ویکی پدیا. «Limit ( Category Theory ) ». در دانشنامهٔ ویکی پدیای انگلیسی، بازبینی شده در ۷ سپتامبر ۲۰۱۹.
عکس حد (نظریه رسته ها)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

حد (ریاضیات). حَدّ (ریاضیات)(limit)
حَدّ
حَدّ
حَدّ
حَدّ
حَدّ
حَدّ
حَدّ
حَدّ
حَدّ
در دنبالۀ نامتناهی، مقدار ثابتی که دنباله درنهایت به آن میل می کند؛ به عبارت دیگر، به ازای هر فاصلۀ دلخواه و هرقدر کوچک، فاصلۀ جمله های دنباله از آن مقدار ثابت، از جمله ای به بعد، از فاصلۀ موردنظر کمتر می شود. به زبان ریاضی، می گویند دنبالۀ{an} (...,۱,۲,۳=n)، وقتی n به بی نهایت میل می کند، دارای حد L است، اگر به ازای هر عدد مثبت داده شده مانند ε، هرقدر کوچک، عدد صحیح مثبتی مانندN وجود داشته باشد، چنان که به ازای هرn >N(فرمول ۱)مثلاً حد دنبالۀ(فرمول ۲)صفر است، زیرا می توان به ازای هر عدد مثبتی، هرقدر کوچک، N را چنان مشخص کرد که جملات بعد از جملۀ N ام، اختلافشان با صفر کمتر از آن عدد باشد.
فرمول ۱: فرمول ۲:
مثلاً، اگر عدد را یک میلیونیم در نظر بگیریم، ازجملۀ یک میلیونیم به بعد، اختلاف جمله ها با صفر کمتر از یک میلیونیم است. حد نسبت های دنبالۀ فیبوناتچی برابر (فرمول ۳)، یعنی همان نسبت طلایی، است.
فرمول ۳:
حد تابع در یک نقطه، مقداری است که تابع به اندازۀ دلخواه به آن نزدیک می شود، اگر متغیر را به اندازۀ کافی نزدیک به آن نقطه در نظر بگیریم. به زبان ریاضی، حد تابع f در نقطۀ c برابر است با L، اگر به ازای هر عدد مثبت مانند ε ، هرقدر کوچک، عدد مثبتی مانند δ وجود داشته باشد، به قسمی که(فرمول ۴)هرگاه (فرمول ۵)، در این صورت، می نویسند.(فرمول ۶)و می خوانند «L حد تابع f است، وقتی x به c میل می کند».
فرمول ۴: فرمول ۵: فرمول ۶:
حد تابع وقتی متغیر بی نهایت بزرگ می شود، مقداری است که تابع به اندازۀ دلخواه به آن نزدیک می شود، اگر متغیر را به اندازۀ کافی بزرگ بگیریم. به زبان ریاضی، حد تابع f وقتی x به سمت به اضافۀ بی نهایت میل می کند برابر L است، اگر به ازای هر عدد مثبت ε ، عددی چون M وجود داشته باشد، به قسمی که(فرمول ۷)اگر x>M. در این صورت می نویسند (فرمول ۸). اگر x به سمت منهای بی نهایت میل کند و بی نهایت کوچک شود، در تعریف بالا به جای x>M باید قرار داد x<M و نوشت (فرمول ۹).
فرمول ۷: فرمول ۸: فرمول ۹:

حد (فقه و حقوق). حَدّ (فقه و حقوق)
(جمعِ حدود) اصطلاحی قرآنی و در شرع اسلام، کیفری که نوع و میزان آن تعیین شده باشد. نیز به معنای معیاری است که مؤمنان نباید از «مرز» آن بگذرند. جرایمی که حدّ آن ها در قرآن ذکر شده عبارت اند از زنا، سرقت، قَذْف و محاربه. حدّ بر خلاف تعزیر است که در آن تعیین مقدار عقوبت جرم (گناه) برعهدۀ قاضی واگذار شده است. کیفرهای قصاص و دیات نیز جزء حدود است. آخرین بخش اغلب کتاب های فقهی را حدود و دیات تشکیل می دهد.

حد (منطق). حَدّ (منطق)
(در لغت به معنای کرانه و کناره و انتها) در منطق در دو حوزه به کار می رود: ۱. در حوزۀ معرّف، حد یا تعریف کامل، در برابر رسم قرار دارد و آن تعریفی است دقیق و کامل که از ذاتیات مجهول می گیرد و ماهیّت مجهول (معرَّف) را می شناساند. حد، به دو نوع تقسیم می شود: الف. حدّتام = جنس قریب + فصل قریب، مثل حیوان ناطق در تعریف انسان. از حدّتام به حدّ حقیقی نیز تعبیر می شود؛ ب. حدّناقص= جنس بعید + فصل قریب، مثل جسم نامی ناطق در تعریف انسان؛ ۲. در حوزۀ حجّت، حدّ، نام اجزای قیاس اقترانی حملی است و به سه نوع تقسیم می شود: الف. حد اصغر یا اصغر، یعنی موضوع نتیجۀ قیاس؛ ب. حد اکبر یا اکبر، یعنی محمول نتیجۀ قیاس؛ ج. حد اوسط یا اوسط، یعنی واژه ای که در هر دو مقدمه (صغری و کبری) تکرار می شود و با حذف آن در جریان نتیجه گیری (استنتاج)، به شرط رعایت شرایط انتاج، از قیاس، نتیجۀ صحیح به دست می آید، چنان که در قیاس: «سقراط، انسان است/ هر انسانی فانی است» (مُقَدَمَتَین)/ «سقراط فانی است»، «سقراط»، اصغر است، «فانی»، اکبر و «انسان»، اوسط. در زبان فارسی از حد اکبر، حد اصغر و حد اوسط به حدّ مهین، حد کهین و حدّ میانگین نیز تعبیر شده است.

جدول کلمات

کرانه, حایل میان دوچیز, انتهای چیزی , میان دوچیز

مترادف ها

tract (اسم)
رساله، حد، اثر، وسعت، مقاله، کشش، قطعه، رشته، اندازه، مدت، نشریه، رد بپا

border (اسم)
حد، مرز، سرحد، سامان، حاشیه، لبه، خط مرزی، کناره، خط سرحدی

bound (اسم)
حد، مرز، سرحد، خیز، کران، جست و خیز

abutment (اسم)
مجاورت، زمین همسایه، کنار، زمین سرحدی، طرف، زمین مجاور، حد، نیم پایه، پایه جناحی، مرز، بست دیوار، نزدیکی، اتصال، پشتیبان، سرحد، خرپا، سامان، پشت بند دیوار

margin (اسم)
کنار، حد، حاشیه، لبه، تفاوت، بودجه احتیاطی

limit (اسم)
کنار، حد، حدود، وسعت، سابقه، اندازه، پایان، غایت

extent (اسم)
حد، مد، حوزه، وسعت، مقدار، اندازه

measure (اسم)
حد، اقدام، میزان، درجه، مقدار، پایه، اندازه، پیمانه، تدبیر، مقیاس، واحد، وزن شعر، بحر

end (اسم)
حد، پا، اتمام، سر، عمد، خاتمه، منظور، مقصود، مراد، نوک، طره، راس، پایان، انتها، فرجام، ختم، سرانجام، ختام، عاقبت، آخر، غایت، انقضاء

deal (اسم)
حد، مقدار، سودا، اندازه، قدر

period (اسم)
حد، کمال، نقطه، عصر، دوره، گردش، نوبت، ایست، فرجه، پایان، منتها درجه، روزگار، زمان، مرحله، مدت، وقت، طمی، موقع، مدتی، گاه، نتیجه غایی، قاعده زنان، جمله کامل، نقطه پایان جمله، دوران مربوط به دوره بخصوصی

mark (اسم)
حد، مرز، نقطه، هدف، نشان، نشانه، درجه، خط، پایه، مارک، داغ، علامت، نمره، علامت مخصوص، خط شروع مسابقه، علامت سلاح، چوب خط، مدل مخصوص

precinct (اسم)
حد، مرز، حوزه، حدود، محوطه، بخش

quantity (اسم)
حد، مقدار، مبلغ، عده، اندازه، قدر، عدد، چندی، کمیت

provenance (اسم)
حد، اصل، منشاء، زادگاه، منبع، منطقه قدرت یا درک

confine (اسم)
حد، محدوده

فارسی به عربی

حد , حدود , دعامة , صفقة , علامة , فترة , کمیة

پیشنهاد کاربران

حد: این واژه در اوستایی هیته hita و هیتو hitu بوده است.
همتایان این واژه در دیگر زبان های باستانی:
تَناک ( سغدی )
اَنته anta ( سنسکریت )
سَهمان sahmān ( پهلوی )
حَدّ
واژه ای پارسی و اَرَبیده ی " هَد ، هیت " و همریشه با :
انگلیسی : head = سَر
آلمانی : Haupt = سَر یا اصلی به مونه ی اِنگارشی ( مجازی ) مانند:
Hauptsache = موضوعِ اصلی ، سَرنَهاده، سَرنَهاد
می توان " حَدّ " را به چهر " هَد " نوشت.
دارای اندازه
نهایتگه . [ ن ِ / ن َ ی َ گ َه ْ ] ( اِ مرکب ) انتها. حد و مرز. کرانه : که هرچ از زمین باشد و آسمان نهایتگهی باشدش بی گمان . نظامی .
کلمه ( حد ) به معنای دیوار و حائل بین دو چیز است ، حائلی که از اختلاط آن دو به یکدیگر جلوگیری کند و تمایز بین آن دو را حفظ کند، مانند حد خانه و بستان .
مجازات شرعی برای گناهکار و مجرم
هیت.
. . . گفت:<< باید حد زند هشیار مردم ، مست را>>
یعنی : باید مردم هشیار مردمان مست را شلاق بزنند / پس حد معنی شلاق نیز میدهد
حد = شلاق
threshold
حد ( Limit )
:[اصطلاح بیمه]حداکثر میزانی که در بیمه نامه برای تحت پوشش قرار دادن خطر تعهد شده است.
کرانگی
برابرِ بکار برده شده ی�کران� در بالا، در این آرش واژه از دیدگاهِ دستور زبانِ پارسی، چندان درست نیست.
جمع حد=حدود
واژه کلید که کیلیت نیز خوانده میشود در سنسکریت به شکل kILita कीलित به معنای pinned tied impaled بستن سنجاق گذاری چهار میل کردن آمده است. واژه کیلیت از ریشه کیل به معنای میله پین میخ چوبی ساخته شده که با کیلکا - ماهی همخانواده است ( کا پسوند مانندگی یا شکل دهی است ) . بدل شدن د و ت در بسیاری از واژگان دیگر نیز دیده میشود مانند آپات - آباد و بنیات - بنیاد و بلد - بلت.
...
[مشاهده متن کامل]


واژه ی �حد� که باید آنرا �هد� نوشت در اصل همان �هیتَ� در فرهنگ واژگان اوستایی آمده است! دگردیس ت به د
( حدّ ) به معنای منع و در واقع به معنای منع کردن افراد از اعمال نادرست است و کلمه حدید به معنای آهن هم همان ریشه را می رساند چون حدید محکم و مانع ورود است و کلمه حداد به معنای دربان هم به این دلیل نام
...
[مشاهده متن کامل]
گذاری شده چون مانع ورود افراد است و کلمه حدود الله تعالی هم همان ریشه و به معنای مرز ها و حدود الله تعالی می باشد.

مجازات شرعی
هیت
Prescribed punishment
Hadd
حد در ریاضیات مفهومی است برای بیان رفتار تابع، به هنگام نزدیکی متغیر تابع به مقدار معلومی مثل a. در واقع حد نوعی میل کردن است. مفهوم آن یکی از اساسی ترین مفاهیم حساب دیفرانسیل و انتگرال است. در ریاضیات،
...
[مشاهده متن کامل]
موضوع حد، به منظور بیان رفتارهای یک تابع به کار گرفته می شود. همچنین به بررسی این رفتار در نقاط روی صفحه و یا در بی نهایت می پردازد. حد در حساب دیفرانسیل و انتگرال و نیز در آنالیز ریاضی برای تعریف مشتق و نیز مفهوم پیوستگی مورد استفاده قرار می گیرد. ریاضیدان ها حتی پیش از اینکه مفهوم دقیق تر حد را ارائه کنند، در مورد آن موضوع مجادله های زیادی کردند. یونانی ها در عصر باستان درکی از مفهوم حد داشته اند. مثلاً ارشمیدس مقدار تقریبی را با استفاده از محیط چند ضلعی های منتظم محاط در دایره به شعاع واحد، وقتی که تعداد اضلاع بدون کران افزایش می یابد به دست می آورد. در قرون وسطی نیز تا زمان رنسانس انواع مفاهیم حد برای کسب مساحت شکل های گوناگون استفاده می شد

اندازه - مقدار
این واژه از اوستایی هیتَ گرفته شده و پارسی آن هیت ( از همان واژه ی اوستایی ) می باشد
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٢)

بپرس