ترجمه‌های Peter Strahm (١١٥)

بازدید
٢٠٠
تاریخ
٩ ماه پیش
متن
He is suspected of being the mastermind behind the bombings.
دیدگاه
٠

او مظنون به مغزمتفکر پشت پرده بمب گذاری ها است.

تاریخ
٩ ماه پیش
متن
The mastermind behind the robbery was never caught.
دیدگاه
٠

مغز متفکر پشت پرده سرقت هرگز دستگیر نشد.

تاریخ
٩ ماه پیش
متن
Truss the chicken before you roast it.
دیدگاه
٠

قبل از اینکه مرغ را کباب کنید او را به سیخ بکشید.

تاریخ
١٠ ماه پیش
متن
A police officer's badge is an emblem of authority.
دیدگاه
٠

درجه یک افسر پلیس نشانه اعتبار است.

تاریخ
١٠ ماه پیش
متن
An involuntary cry escaped her as he entered the room.
دیدگاه
٠

وقتی که او وارد اتاق شد گریه ای ناخواسته از او سرزد.

تاریخ
١٠ ماه پیش
متن
Her inadvertent running of a stop light earned her a traffic ticket.
دیدگاه
٠

عبور ناخواسته او از چراغ قرمز یک بلیط ترافیک به همراه داشت.

تاریخ
١٠ ماه پیش
متن
The prisoner cursed his captors.
دیدگاه
٠

زندانی به اسیرکننده هایش فحش داد.

تاریخ
١٠ ماه پیش
متن
As a young man, he was ashamed of his father's humble attitude.
دیدگاه
١

بعنوان یک جوان، از رفتار حقیرانه پدرش شرمسار بود.

تاریخ
١٠ ماه پیش
متن
If I told her that she'd upset him she'd be mortified.
دیدگاه
٠

اگر به اون ( خانم ) میگفتم که اون ( خانم ) اونو ( اقا ) رو ناراحت کرده بود اون ( خانم ) شرمسار میشد.

تاریخ
١٠ ماه پیش
متن
A business cannot thrive without investment.
دیدگاه
٠

یک کسب و کار بدون سرمایه گذاری نمیتواند رونق پیدا کند

تاریخ
١٠ ماه پیش
متن
Ben mislaid the tape he needed for his English class.
دیدگاه
٠

بن نواری رو که برای کلاس انگلیسی نیاز داشت گم کرد.

تاریخ
١٠ ماه پیش
متن
Could I borrow a pen? I seem to have mislaid mine.
دیدگاه
٠

میتونم یه خودکار قرض بگیرم؟انگار از خودمو گم کردم.

تاریخ
١٠ ماه پیش
متن
I seem to have mislaid my passport have you seen it?
دیدگاه
٠

انگار پاسپورتم رو گم کردم شما اون رو ندیدی؟

تاریخ
١٠ ماه پیش
متن
Oh dear, I've mislaid my glasses again.
دیدگاه
٠

اوه عزیزم من دوباره عینکم رو گم کردم.

تاریخ
١٠ ماه پیش
متن
'He drives like a madman,' was all the information he vouchsafed.
دیدگاه
٠

تمام اطلاعاتی که او داد ( این بود که ) او مثل دیوانه ها رانندگی میکند.

تاریخ
١٠ ماه پیش
متن
Elinor would not vouchsafe any answer.
دیدگاه
٠

الینور هیچ پاسخی نداد.

تاریخ
١٠ ماه پیش
متن
His gambling soon bankrupted him.
دیدگاه
٠

قمار کردن او خیلی زود اورا ورشکسته کرد.

تاریخ
١٠ ماه پیش
متن
We watched our fellow students saunter into the building.
دیدگاه
٠

ما هم کلاسی هایمان را هنگامی که درون ساختمان پرسه میزدند مشاهده کردیم.

تاریخ
١١ ماه پیش
متن
He sat by the window ruminating on recent underground accidents.
دیدگاه
٠

او کنار پنجره در حال اندیشه کردن درباره حوادث محرمانه اخیر بود.

تاریخ
١١ ماه پیش
متن
It is worth while to ruminate over his remarks.
دیدگاه
١

اندیشیدن در مورد حرف هایش ارزشمند است. ( worthwhile )

تاریخ
١١ ماه پیش
متن
I meditate in order to relax.
دیدگاه
٠

به منظور ارام شدن تعمق میکنم.

تاریخ
١١ ماه پیش
متن
I try to meditate for half an hour every evening.
دیدگاه
٠

سعی میکنم هر بعد از ظهر برای نیم ساعت تعمق کنم.

تاریخ
١١ ماه پیش
متن
I'm going to hack the tree down.
دیدگاه
٠

من قصد دارم که درخت را ببرم.

تاریخ
١١ ماه پیش
متن
His antagonist in the debate was quicker than he.
دیدگاه
٠

حریف او در مناظره از اون سریع تر بود.

تاریخ
١١ ماه پیش
متن
Don't make dumb mistakes again.
دیدگاه
٠

اشتباهات احمقانه را دوباره مرتکب نشوید.

تاریخ
١١ ماه پیش
متن
She is very kind to the dumb children.
دیدگاه
٠

او با بچه های لال خوش رفتار است.

تاریخ
١١ ماه پیش
متن
Concealed video cameras scan every part of the compound.
دیدگاه
٠

دوربین های مخفی فیلمبرداری همه قسمت های محوطه را بررسی میکنند.

تاریخ
١١ ماه پیش
متن
a slice of pie
دیدگاه
٠

یک تکه از کیک میوه ای/یک برش از کیک میوه ای

تاریخ
١١ ماه پیش
متن
Being a night watchman had its compensations, he had to admit.
دیدگاه
٠

اون باید اقرار میکرد که نگهبان شب بودن خسارت های مخصوص به خودشو داره.

تاریخ
١١ ماه پیش
متن
The watchman came out from his hut, tipped his hat, and opened the gate.
دیدگاه
٠

نگهبان از کلبه خود بیرون امد، کلاهش را برداشت و بر سرش گذاشت، و درب را باز کرد.

تاریخ
١١ ماه پیش
متن
The watchman of the storehouse will be relieved at 10 p. m.
دیدگاه
٠

نگهبان انبار ساعت ۱۰ مرخص میشود.

تاریخ
١١ ماه پیش
متن
The thieves left the night - watchman tied up and gagged.
دیدگاه
٠

سارقان به نگهبان شب را دستبندو دهان بند زدند.

تاریخ
١١ ماه پیش
متن
The subway was covered in graffiti.
دیدگاه
٠

مترو پوشیده از دیوار نوشته بود.

تاریخ
١١ ماه پیش
متن
The graffiti on the wall said 'Liverpool rules OK'.
دیدگاه
٠

دیوار نوشته روی دیوار میگفت:لیورپول خوب فرمانروایی میکند.

تاریخ
١١ ماه پیش
متن
The buildings were covered with racist graffiti.
دیدگاه
٠

ساختمان ها پوشیده از دیوار نوشته نژادپرستانه بود.

تاریخ
١١ ماه پیش
متن
Graffiti was scribbled all over the walls.
دیدگاه
٠

دیوار نوشته در سراسر دیوار ها خط خطی شده بود.

تاریخ
١١ ماه پیش
متن
I heard it through the grapevine.
دیدگاه
٠

من از طریق شایعات اونو شنیدم.

تاریخ
١١ ماه پیش
متن
The outlook for today is cloudy and dry at first with showers later.
دیدگاه
٠

وضعیت ( اب و هوایی ) امروز در ابتدا خشک و ابری با رگبار باران در اینده نزدیک همراه خواهد بود.

تاریخ
١١ ماه پیش
متن
The outlook for the economy is bright.
دیدگاه
٠

اینده اقتصاد روشن است.

تاریخ
١١ ماه پیش
متن
The con artist bamboozled her out of $600.
دیدگاه
١

هنرمند حقه باز از او ۶۰۰ دلار کلاهبرداری کرد.

تاریخ
١١ ماه پیش
متن
We loaded the boxes while she tallied.
دیدگاه
٠

زمانی که او محاسبه میکردما جعبه ها را پر میکردیم.

تاریخ
١١ ماه پیش
متن
Our figures don't tally - you've made it twenty pounds more than me.
دیدگاه
٠

حساب های ما با هم همخوانی ندارند. تو ۲۰ پوند بیشتر از من کسب کردی.

تاریخ
١١ ماه پیش
متن
He can't stand traveling in the rush hour.
دیدگاه
٠

او توانایی تحمل سفر در ساعات شلوغی را ندارد.

تاریخ
١١ ماه پیش
متن
Sorry the place is so messy, I haven't had time to clear up.
دیدگاه
٠

متاسفم که اینجا خیلی کثیف و بهم ریخته است، وقتی برای تمیز کردن نداشتم.

تاریخ
١١ ماه پیش
متن
He sounded very agitated on the phone.
دیدگاه
١

او پشت تلفن بسیار اشفته به نظر میرسید.

تاریخ
١١ ماه پیش
متن
Things often appear chaotic to the outsider.
دیدگاه
٠

از نظر یک بیگانه چیزها اغلب بی نظم و اشفته به نظر میرسند.

تاریخ
١١ ماه پیش
متن
These steps are made of marble.
دیدگاه
٠

این پله ها ساخته شده از سنگ مرمر هستند.

تاریخ
١١ ماه پیش
متن
Lottie faced the dilemma of whether to approve of the operation or not.
دیدگاه
١

لوتی با این دوراهی مواجه شد که آیا عملیات را بپذیرد یا نه.

تاریخ
١١ ماه پیش
متن
In The Lady or the Tiger, the hero had the dilemma of which door to open.
دیدگاه
٠

بین ( انتخاب ) بانو یا ببر، قهرمان بین این دوراهی بود که کدام در را باز کند.

تاریخ
١١ ماه پیش
متن
I hope to convince any doubters in the audience that our policies will work.
دیدگاه
٠

امیدوارم بتوانم همه شکاکان میان مخاطبان را قانع کنم که سیاست های ما جواب خواهد داد.