تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
٠

از این نظر از این بابت ☆�I have a lot of regrets in that regard. . . از این نظر بسیار پشیمانم. . . از این بابت خیلی تاسف میخورم. . .

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
٠

☆�I have a lot of regrets in that regard. . . از این نظر بسیار پشیمانم. . . از این بابت خیلی تاسف میخورم. . .

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
٠

☆ �I have a lot of regrets in that regard. . . از این نظر بسیار پشیمانم. . . از این بابت خیلی تاسف میخورم. . .

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
٠

بسازش

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

گاه معنای استعاری آن مد نظر است👇 سختی ها و مصائب زندگی

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

بسیاری از اوقات Ex. Many times, the decisions we make affect and hurt your closest friends and family the most. بسیاری از اوقات، تصمیماتی که می گیر ...

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

بدون کسی زندگی کردن Don’t marry the person you think you can live with; marry only the individual you think you can’t live without. [James Dobson] ب ...

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

در کنار کسی زندگی کردن Don’t marry the person you think you can live with; marry only the individual you think you can’t live without. [James Dobson ...

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

☆ Public reception استقبال در ملاء عام Ex. President gave him a warm public reception. رئیس جمهور از او استقبالی گرمی در ملاء عام کرد.

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

استقبال در ملاء عام Ex. President gave him a warm public reception. رئیس جمهور از او استقبالی گرمی در ملاء عام کرد.

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

☆ Public reception استقبال در ملاء عام Ex. President gave him a warm public reception. رئیس جمهور از او استقبالی گرمی در ملاء عام کرد.

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
٠

ترجمه عامیانه - - - > کسی را سر به راه کردن

تاریخ
٥ روز پیش
پیشنهاد
٠

☆ Go straight to somewhere مستقیم رفتن به جایی Ex. We go straight to Washington DC �tomorrow morning. فردا صبح مستقیم میریم به واشنگتن.

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

به طور کلی Ex. The finding of that money completely changed the lives of them. پیدا کردن آن پول زندگی شان را به طور کلی تغییر داد.

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

☆ Finding of. . . پیدا کردن ِ. . . Ex. The finding of that money completely changed the lives of them. پیدا کردن آن پول زندگی شان را به طور کلی ت ...

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

پیدا کردن ِ . . . Ex. The finding of that money completely changed the lives of them. پیدا کردن آن پول زندگی شان را به طور کلی تغییر داد.

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

☆ All around us در اطراف ما / پیرامونمان محاوره ای - - - > دوروبرمون/ دور تا دورمون/ تمام دور و برمون

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

☆ وقتی بعد از "thank God" جمله ی کامل آمده است، برای روانتر شدن ترجمه "که" اضافه کنید👇 خدارو شکر که . . . Ex. Thank God it's only once a year! خدا ...

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

ترجمه محاوره ای 👇 Then I walk away بعدش میذارم میرم بعدش میزنم به چاک

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

جنگ داخلی Ex. For long years after, internal strife and foreign invasion kept the nation impoverished. پس از سالها جنگ داخلی و تهاجمات خارجی، مردم ...

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

پس از سالها Ex. For long years after, internal strife and foreign invasion kept the nation impoverished. پس از سالها جنگ داخلی و تهاجمات خارجی، مرد ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

☆ it's estimated that . . . تخمین زده شده که . . . Ex. It's estimated that malaria costs Africa 12 billion US dollars a year. تخمین زده شده که ما ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

☆ Take in [money] from . . . از راه . . . پول بدست آوردن Ex. The families take in about $50 billion a year from criminal activities. این خانواده ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

☆ Bring someone something برای کسی چیزی را به ارمغان آوردن Ex. His one long poem, the Rubaiat, brought him lasting fame. یکی از شعرهای بلند او، به ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

جاودانه Ex. His one long poem, the Rubaiat, brought him lasting fame. یکی از شعرهای بلند او، به نام رباعیات، برایش شهرت جاودانه ای را به ارمغان آور ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

مثال با توجه به ریشه شناسی این واژه👇 Ex. When gypsies first appeared in Europe, they were thought to be Egyptians, and the name "gypsy" is a shorte ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

☆ Question someone on something در مورد چیزی از کسی سوال کردن Ex. M. Hamel had said that he would question us on participles, and I did not know t ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

☆ وقتی بافت ساختار منفی یا لحن منفی دارد می توانید first را "حتی یک" ترجمه کنید👇 Ex. M. Hamel had said that he would question us on participles, a ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

ترجمه محاوره ای - - - > همش Ex. I have to work all the time 😒 همش باید کار کنم

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

تفریحگاه Ex. Monaco, a principality, is a famous pleasure resort on the lovely blue coast of the Mediterranean. شاهزاده نشین موناکو، تفریحگاه معروف ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

☆ Pleasure resort تفریحگاه Ex. Monaco, a principality, is a famous pleasure resort on the lovely blue coast of the Mediterranean. شاهزاده نشین مون ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

گروه هایی از . . . Ex. Bands of the true gypsies are found scattered through almost every country of the world. گروه هایی از کولی های واقعی تقریبا ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

عادات ناپسند

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

عادت زشت و ناپسند

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

پیشگویی کردن

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

☆ Practise fortune_ telling پیشگویی کردن

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

☆ Practise fortune_ telling پیشگویی کردن

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

دوک نشین بزرگ

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

هر فردی

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

فراگیری فرهنگ

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

ناملایمات [ مثلا ناملایمات زندگی/ روزگار. . . ]

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

محدود کردن

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

به طبیعت رفتن به گشت و گذار در طبیعت پرداختن

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

☆ commune with nature به طبیعت رفتن به گشت و گذار در طبیعت پرداختن

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

فهمیدن که . . . Ex. The passengers noticed that several were missing and among others, the brave Frenchman who had just saved them. مسافران فهمیدن ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

گاه باید به صورت بند موصولی ترجمه کنید👇 [ . . . که می چرخد ] Ex. A huge, rapidly spinning object جسم بزرگی که به سرعت می چرخد

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

میله Ex. Iron bat میله فولادی

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

مهارت زیاد

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

بدون دیده شدن دور از چشم Ex. Man who opening a door without being seen by Indians. مردی که دور از چشم سرخپوست ها در را باز کرده بود.