تاریخ
١٣ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

Ex. When he knocked at the door, a pretty lady came out and Kelly felt nervous. وقتی کِلی در خانه را زد، خانم آراسته ای بیرون آمد و پسر با دیدن او ...

تاریخ
١٣ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

قدری/ مقدار کمی آب Ex. Instead of asking for food, he just asked for a drink of water. پسر به جای طلب غذا فقط تقاضای قدری آب کرد.

تاریخ
١٣ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

☆ اگر در بافت کلاسیک و ادبی آمده باشد می توانید " آراسته" ترجمه کنید. Ex. When he knocked at the door, a pretty lady came out and Kelly felt nervou ...

تاریخ
١٣ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

چند لحظه ای Ex. He wondered for a while. چند لحظه ای مات و متحیر ماند.

تاریخ
١٤ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

بی ارزش Ex. One day, he found he had just one thin dime left. یک روز دید که فقط یک سکه ده سنتی بی ارزش برایش باقی مانده.

تاریخ
١٤ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

فروشندگی Ex. But selling is a hard job. ولی فروشندگی کار سختی است.

تاریخ
١٤ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

شهریه مدرسه

تاریخ
١٤ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

Ex. This way he could pay his school fee. از این راه توانست شهریه ی مدرسه اش را پرداخت کند.

تاریخ
١٤ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

Ex. He had no monetary support so to make the ends meet he started to sell goods from door to door. او هیچ پشتوانه ی مالی نداشت و برای گذران زندگی ش ...

تاریخ
١٤ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

گذران زندگی Ex. He had no monetary support so to make the ends meet he started to sell goods from door to door. او هیچ پشتوانه ی مالی نداشت و برای ...

تاریخ
١٥ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

پشتوانه مالی

تاریخ
١٥ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

واقعا / به شدت Ex. Some real bad times دوران واقعا بد

تاریخ
١٥ ساعت پیش
پیشنهاد
١

Ex. Howard Kelly was going through some real bad times. هاوارد کِلی دوران واقعا بدی را سپری می کرد.

تاریخ
١٥ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

قرص نعناع

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
٠

پرداخت کامل

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
٠

رنجور Ex. He was completely tired and fatigued yet his spirit triumphed. او کاملا خسته و رنجور بود ولی در عین حال روحش پیروز بود.

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

زنده ماندن

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

پیروز بود Ex. He was completely tired and fatigued yet his spirit triumphed. او کاملا خسته و رنجور بود ولی در عین حال روحش پیروز بود.

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

Ex. A brand new life یک زندگی جدید سبک تازه ای از زندگی

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

☆ Fill someone with a lease of life and hope وجود کسی را پر از امید و شور زندگی کردن Ex. The idea filled him with a new lease of life and hope. این ...

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

فضولات حیوان

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

☆ اگر در زمینه ی عاطفی به کار رفته باشد می توان به این صورت هم ترجمه کرد: تا سر حد مرگ [ مبحت کردن یا دوست داشتن] به قیمت جونت

پیشنهاد
٠

به کسی عشق و علاقه ورزیدن

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

احساس تنهایی کردن

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
٠

[پزشکی] علائم کبودی

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
٠

?Who the hell are you⚠️ ⚠️ تو دیگه کدوم خری هستی؟

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
٠

خیال کسی راحت شدن Ex. The burglar relaxed. خیال دزد راحت شد.

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
٠

اجناس قیمتی

تاریخ
٥ روز پیش
پیشنهاد
١

ترجمه ی غیر اصطلاحی - - - > به شدت ترسیدن

تاریخ
٥ روز پیش
پیشنهاد
٠

☆ Shine flashlight around با چراغ قوه به اطراف نور نور انداختن Ex. The burglar shone his flashlight around, looking for valuables. دزد با چراغ قوه ...

تاریخ
٥ روز پیش
پیشنهاد
٠

☆ Shine flashlight around با چراغ قوه به اطراف نور نور انداختن Ex. The burglar shone his flashlight around, looking for valuables. دزد با چراغ قوه ...

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

کاربرد " here " برای دادن دستورالعمل Ex. Here's what you do : First. . . Second. . . کاری که باید انجام دهید این است که : ابتدا . . . سپس . . .

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

برو پی کارت Ex. Without diverting his attention from the football game he was watching on TV his grandfather shouted , " Snoopy, Go lay down. . . !" ...

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

توجه خود را از چیزی منحرف کردن Ex. Without diverting his attention from the football game he was watching on TV his grandfather shouted , " Snoopy, ...

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

☆ Without looking up from something بدون اینکه نگاه خود را از چیزی برداشتن Ex. Without looking up from the table, the grandfather said, " I told yo ...

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

سپری شدن Ex. After spending the night, his grandmother prepared breakfast for him. بعد از سپری شدن شب، مادربزرگش برای او صبحانه آماده کرد.

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

☆ Scream in agony از درد فریاد کشیدن

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

نشونم بده ببینم

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

☆ Go into the doctor's به مطب دکتر مراجعه کردن

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

تا جایی که توان داری

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

زمین باغ Ex. I'm just getting too old to be digging up a garden up. من دیگه برای کندن و شخم زدن زمین باغ خیلی پیر شدم.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

به ناحق متهم شده

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

طاقت آوردن Ex. Finally, on the fourth day, the parrot could not hold back. آخر سر در روز چهارم، طوطی نتوانست طاقت بیاورد.

پیشنهاد
٠

☆ I'm seeing this through till the end تا آخرش پایه ام تا آخرش هستم

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

بیماری های مزمن

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

از عهده اش بر می آیم

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

☆ If it's no trouble! اگه زحمتی نیست!

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

اگه زحمتی نیست!

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

رئیس شکارچیان [در گذشته به شکارچی اعظم یا میرشکار موسوم بوده است]

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
١

با بهینه سازی مصرف انرژی ( گرما/سرما ) Ex. Double _ pane energy efficient windows پنجره های دو جداره با بهینه سازی مصرف انرژی