تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مایل مربع

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حیات مالی * توانایی کسب درآمد و ایجاد پتانسیل های درآمدی * قابلیت سرپا ماندن ( یک شرکت ) از لحاظ مالی Ex. A newspaper is usually expected to serve i ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

باغ وحش پرث ( یک پارک جانور شناسی در پرث استرالیا ) Ex. The �laughing dove is a resident breeder in �Africa, the� Middle East, � South Asia, and� W ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در اصطلاح زیر کاربرد دارد: Keep someone at arm's length با کسی خودمانی نشدن Ex. Keep David at arm's length زیاد با دیوید خودمانی نشو

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تا لحظه ی . . . Ex. Up to the moment of death تا لحظه ی مرگ

پیشنهاد
٠

Ex. My parents don't approve of my friends والدینم، دوستان مرا تأیید نمی کنند [والدینم، دوستان مرا پسند نمی کنند].

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زنگهای کلیسا ناقوس های کلیسا

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گرد پاک کن

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دنگ دنگ کردن Ex. The church bell started clanging ناقوس کلیسا شروع کرد به دنگ دنگ کردن.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

یکی از معادل های این صفت می تواند " پَرپَر/ پژمرده" باشد: Ex. Broken blossoms شکوفه های پرپر / شکوفه های پژمرده

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Swinging در ترکیب زیر می تواند معنی خاصی داشته باشد: The swinging of the pendulum همانطور که مشخص است در ترجمه ی تحت اللفظی به معنی " نوسان یا رفت و ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نشان می دهد که . . .

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ماندگار بودن

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در جامعه

پیشنهاد
٠

درستی یا نادرستی یک چیز صحت و سقم یک چیز

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پایه و اساس صحیح

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

توصیه نمی شود

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دوستان بزرگسال ( دوستانی که سنشان از شما بیشتر باشد، خصوصا زمانی که شما نوجوان باشید اما دوستانی بالغ داشته باشید ) البته به طور کلی می توان معادل " ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مسئله ای را حل کردن

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

قابل اعتماد بودن

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

از تولد تا مرگ از بدو تولد تا لحظه ی مرگ از هنگام زاده شدن تا مرگ از میلاد تا مرگ

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

محلول موضعی مثل بتادین

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

یکی از این روزها، یکی از همین روزها Ex. come again one day soon یکی از این روزها دوباره بیا.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

قدرت نظامی Ex. Once again germany flexed its military muscles یک بار دیگر آلمان قدرت نظامی خود را نمایش داد.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Impressionistic things�: �originate from a person's impressions — their personal feelings, opinions, or instincts. You can also use this adjective to ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نقاط قوت

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

قسمت اعظم ِ. . .

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عنوان یکی از فیلم های کوتاه لورل و هاردی

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

از این قاعده مستثنی نیست Ex. To do research is not an exception انجام دادن تحقیق از این قاعده مستثنی نیست.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

خودت را گول نزن

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

دم در/ در آستانه ی در Ex. He greeted me at the door او دم در به من خوشامد گفت Ex. The man at the door مردی در آستانه ی در

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Definition: The quadrille is a dance that was fashionable in late 18th and 19th century Europe and its colonies

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

قصه شب

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

یکی از معادل های این واژه می تواند "ویران" باشد. شهر ویران Ex. Broken city

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تازه کار

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نی قلیون

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

☆ دقت شود که حرف اضافه ی این کالوکیشن "on" است و به همراه این حرف اضافه به صورت زیر ترجمه می شود: در مورد چیزی نظر دادن Ex. I would like to make a c ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

[به قول] عمل کردن Ex. Don't make a promise that you cannot keep قولی ندهید که نمی توانید به آن عمل کنید.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

قاتل سنگ دل

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

همدست بودن خصوصا در ساختار be in with someone Ex. You are also in with them توهم همدست آنها هستی

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

با قیافه ای کریه Ex. a withered old female pauper, hideously ugly پیرزنی فقیر با صورتی پر چین و چروک و قیافه ای کریه

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

! Happy studying این اصطلاح می تواند در پایان مقدمه ی یک کتاب آورده شده باشد و به این صورت ترجمه شود: مطالعه ی لذت بخشی داشته باشید! از مطالعه ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دادگاه طلاق

پیشنهاد
٠

بخش زیادی از چیزی A good proportion of of my library بخش زیادی از کتابخانه ی من

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

[دادگاه] اعضای هیئت منصفه

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دوره ی نویسندگی

پیشنهاد
٠

جای تاسف است که . . . مایه تاسف است که . . .

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حوزه تحقیق

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

واقعا افتضاح

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آزاد منشی