پیشنهادهای سیدصدرا حسینی (١٣٩)
( در صورتی که صفت باشد ) محصور در آب، در میانِ آب
به طور پیش فرض ابتدا به ساکن خودسرانه بدون تجویز متخصص
نامتعیّن بی شکل تشخص نیافته تعیّن نیافته فردیت نیافته
گوگولی، بانمک
وهم انگیز وهم آمیز وهم آلود
آب باریکه
با نظم و ترتیب با ملایمت و بی زحمت
همین الآن هم در خیلی از گویشهای جنوب غربی به گریه می گوییم �گریوَه� یا �گریو� مثلاً می گوییم گریوِست. یعنی گریه کرد.
جفت وجور شدن دقیق جا خوردن خوش نشستن
تجددخواه تجددطلب متجدّد
بی تکلف بی تصنع
سینمای کثیف ( سینماهای پَست که دائم پخشِ فیلم دارند، آن هم از نوعِ فیلمهای مستهجن یا زننده )
غرابت
در یکی از متنهایی که ترجمه می کردم، مجازاً به معنای �تجربه� بود. گفتم شاید به درد بعضی از دوستان بخوره.
جیغ جیغو
نقل محافل و مجالس
زبانزد خاص و عام
تحول بخش تحول آفرین
بی ملاحظه
کارهای جزئی خرده کاری
تودل برو
تحمیل کردن وارد کردن
نمود عینی بخشیدن تجسم چیزی بودن
هم نظر، همسو، هم عقیده، زبانِ گویا
کشمکش های درونی افکار منفی منفی بافی ها
این کلمه با تعریف رابرت کیوساکی چیزی غیر از �بدهکاری� است. به معنای هرگونه دارایی ئی است که بیشتر از آنکه برایمان کسبِ سود کند، خرج و هزینه بتراشد. ...
آسیب شناسی
شاملِ حالِ کسی شدن، به کسی تعلق داشتن
گریزناپذیر مثلا در عبارتِ impossible situation
قرارداد بستن قرارداد کاری را تمدید کردن
خاص پسند مثلاً فیلم خاص پسند نویسنده ی خاص پسند
طراوت
نمایشی خودنمایانه
خوراک شناس بخور شکمو خوراک دوست شکم دوست
( فعل ) مثل برق و باد رفتن
شاهکار
عینِ در عینِ
شدید اللحن
ناشی از تجربه ی زیاد پخته استادانه
نسخه ی غیررسمیِ آهنگ
کنایه آمیز، نیش دار، پرنیش وکنایه
( استعاراً به معنای ) پیازی شکل، تو در تو
روشنگرانه، روشنگر
ناشی از مرهونِ معلولِ
ساده بی زرق وبرق ابتدائی بی حشو و زواید
طمأنینه
اشتباه رایج در ترجمه ی این کلمه این است که آن را �در حد مرگ� یا �تا حدِ مرگ� معنا می کنند. جز مواردی که این عبارت معنای استعاری دارد، در سایر موارد ...
احمق گاگول خنگ تهی مغز
وهم آلود
تودار