پیشنهادهای یویو (١,١٠٨)
دچار شدن به، مبتلا شدن به
سه بعدی به طور سه بعدی
[فیلم سینمایی و مانند آن] سه بعدی
به مویی بند بود به مویی بسته بودن
خصیصهٔ مشترک وجه مشترک ویژگی مشترک
در آستانهٔ چیزی قرار داشتن، در آغاز چیزی بودن
صدای خود را صاف کردن سینهٔ خود را صاف کردن
خشکی گلو
باحال بودن، حال دادن
۱. در دههٔ بیست ۲. [درج حرارت و مانند آن] بین بیست تا سی، بالای بیست، بیست و چند، بیش از بیست
( آدم ) بیست و چند ساله، بیست سی ساله
بیست سؤالی بازی کردن
۱. ـــِـ ( =کسرهٔ اضافه که در خط فارسی معمولاً نوشته نمی شود. ) ۲. از ۳. با ۴. به ۵. اهلِ ۶. [در آمریکا، موقع گفتن ساعت] به، مانده به
۱. مزاحم، آزارنده، اعصاب خرد کن ۲. بیماری زا
محور اصلی چیزی رکن چیزی رُکنِ رَکین چیزی
۱. با ۲. از ۳. از دستِ ۴. پیشِ، نزدِ ۵. همراهِ، همراه با ۶. با/ به کمکِ ۷. نسبت به، در موردِ ۸. متناسب با ۹. به نفعِ ۱۰. موافقِ ( با )
۱. اینجا ها، این طرف ها، این دور و برها ۲. محل، محله
فایده اش چیه که. . . ؟ He will do it anyway, so what's the odds of telling him not to? او به هر حال کار خودش را خواهد کرد، پس فایده اش چیه که بهش بگ ...
مورد لطف/عنایت کسی بودن
با پیانو
پشت پیانو، پیانو زدن
میزان جرم و جنایت
زنان منچستر
۱. کسی را رفته رفته با چیزی آشنا کردن ۲. کاری را کم کم به کسی آموختن ۳. چیزی را قدم به قدم برای کسی توضیح دادن
طبق معمول مثل همیشه چنان که
رِدکار، شهرکی در انگلستان
۱. پرهیزگاری، زهد، پارسایی، ریاضت ۲. سختی، دشواری، مشقت ۳. عسرت، تنگی، مضیقه ۴. قناعت ۵. سادگی، بی پیرایگی
وعده های پوچ
معنی �رد شدن� هم میده. the proposal has been axed. این پیشنهاد رد شد.
لباسِ راحتی، لباسِ خانه
کشش عاطفی
جا افتادن، راه و چاه را یاد بگیریم
مرهم
تا اندازه ای تا حدودی تا حدی
کامبریا
پستانداران جفت دار
گُمم نکنید
داغ دل ( کسی ) را تازه کردن، تجارب تلخ گذشته را زنده کردن
داغ دل ( کسی ) را تازه کردن، تجارب تلخ گذشته را زنده کردن
زخم/ جراحت سطحی
زخم عمیق، جرراحت عمقی
۱. از ۲. از رویِ ۳. از طرفِ، از سویِ ۴. از هنگامِ، از زمانِ، از بَدوِ ۵. بین ۶. مانده به. . . در فاصلهٔ ۷. در مقابلِ، در برابرِ ۸. به علتِ، به خاطرِ، ...
۱. نزدیکِ، کنارِ ۲. از نزدیک، ازکنار، از بغلِ ۳. از ۴. از راهِ ۵. با ۶. به وسیلهٔ، ازطریقِ، توسطِ ۷. از روی ۸. به دست، از سوی ۹. طبقِ، مطابقِ ۱۰. تا ...
ضربهٔ روانی، ضربهٔ هیجانی، آسیب هیجانی یا ترومای روان شناختی به تأثیرات و پاسخی احساسی پس از یک رویداد وحشت انگیز مثل تصادف، تجاوز جنسی یا بلایای طب ...
مقرون به صرفه
نامگذاری کردن احساسات
خودآگاهی عاطفی
۱. تقریباً، در حدودِ ۲. دربارهٔ، درموردِ ۳. در اطراف، این طرف و آن طرف ۴. دوروبر، حوالی، حول و حوش ۵. دور، گرداگرد، اطراف ۶ . در جهت عکس، عکس ۷. با، ...
حاضر، موجود، در دسترس