پیشنهادهای فانکو آدینات (٢,٣٩٩)
مقاله: نوشته ای پژوهشی دارای موضوع و ساختاری معین که برای اثبات یا رد چیزی یا بیان یافته ای تازه و در اندازه ی کم تر از یک کتاب نوشته می شود و در مجل ...
مقالات ( جمع مقاله ) : همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: گوتاران gutārān ( کردی ) ناملیکان nāmlikān ( کردی )
مقاله: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: گوتار gutār ( کردی ) ناملیک nāmlik ( کردی: nāmlika )
معاصر: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: نورچیک nurcik ( سغدی ) اوامیک ovāmik ( پهلوی )
1 - مدار. ( خطی فرضی که که سیارات به دور خورشید می پیمایند ) همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: سورگا surgā ( کردی: surga ) یونلور yunlur ( پشتو ...
( adj ) خودمدار، وابسته به خود، متکی به نفس، خودخواه، خود محور.
جهت ( سمت ) : همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: سو ( دری ) آرک ārak ( پهلوی ) آلک ālak، ارن oron، آوخس āvaxs ( سغدی ) جهت ( برای. مانند جهت ت ...
هوس: این واژه در سنسکریت اَوَس avas می باشدو دارای شش معنی است: 1ـ لطف، مرحمت، عنایت. 2ـ پشتیبانی، حمایت. 3ـ برآورد، ارزیابی، تخمین. 4ـ شادی، خوشی، ل ...
زوال عقل: همتای پارسی این دو واژه ی عربی، این است: ویگان ژیریف vigān - žirif ویگان ( پارتی و سغدی ) : زوال. زیریف ( پارتی و سغدی: žirift ) ؛ عقل.
زوال: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: ویگان vigān ( پارتی و سغدی )
شایعه: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: دنگو dangu ( کردی ) اِزراو ezrāv ( سغدی: żrāv ) سامراوین sāmrāvin ( سنسکریت: sāmrāvina )
لهو و لَعِب lahvolaeb: همتای پارسی این ترکیب عربی، این است: خزتایی xaztāi ( سغدی )
الواط: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: ترمان tarmān ( پهلوی ) ، ترمنش tarmaneŝ ( پهلوی: tarmeniŝn ) ( فرهنگ واژه ه ای پهلوی، بهرام فره وشی ) . ...
عفریت: این واژه در اوستایی اَئُفرَه aofra ( زشتی و نام یک جور بیماری ) می باشد و از آن جا به عربی راه یافته است. ( فرهنگ واژه های اوستایی، احسان به ...
مشهود: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: آشکار، پدیدار، نمایان، هویدا ( دری ) ونچیک vencik، ویته vite ( سغدی ) پتاک petāk ( پهلوی )
حقایق: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: آمنگان āmangān ( سغدی ) ستیان satyān ( سنسکریت: satya با پسوندپارسی جمع ان )
میلادی: میلاد واژه ای عربی است که پسوند پارسی ی به آن افزوده شده است؛ همتای پارسی این است: آژایی ( سغدی )
مسجل: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: ویستاز vistāz ( مانوی: vistāh )
تسجیل: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: اوتسا utsā ( سنسکریت: utsāha )
بشاش baŝŝāŝ: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: خوشرو، خنده رو، خوشخو، بهخو ( دری ) خنول xanul ( کردی )
قرنیه: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: تخم چشم ( دری ) رشینه reŝine ( کردی: reŝina )
موازنه: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: برابری، همسنگی ( دری ) هاوندی hāvandi ( پهلوی: hāvandih )
علت: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: پارول pārul ( پشتو ) امبند amband ( سغدی: anband ) پریل peril، رپسrapas ( سنسکریت )
از تیره ی یاسمن. The floral wreath, surrounding the shield, is Jasminum officinale ( the national flower ) and represents the floral designs used in ...
ابلیس: برای ریشه ی این واژه، سه نظریه است. 1ـ برخی آن را عربی و از واژه ی البَلَس ( مرد بی خیر ) یا واژه ی اَبلَسَ ( متحیر و اندوهگین شد. از اندوه خا ...
نور: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: هور hur، شید ŝeyd ( دری ) روچ ruc ( اوستایی ) رچاو rocāv ( اوستایی: raocāv ) راژنگ rāžang ( اوستایی: ra ...
شلوغ: همتای پارسی این واژه ی ترکی، اینهاست: کرشو karŝu ( اوستایی ) الس olos ( بختیاری )
مهیا mohayyā: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: پرهی parahi ( اوستایی ) ابگار �bgār، پساچ pasāc ( پهلوی ) پیداور peydāvar ( دری ) .
به واسطه: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: به ریبار be - ribāre ( خراسانی ) ( فرهنگ گویشی خراسان بزرگ، امیر شالچی )
لطایف الحیل: همتای پارسی این ترکیب عربی، اینهاست: نیرنگ های پیچیده ( دری ) ترفندهای هوشمندانه یا زیرکانه ( دری )
سیرت: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: خوی، منش ( دری ) تتوه tatve ( سنسکریت: tattva ) . سعدی: صورت زیبای ظاهر هیچ نیست ای برادر تتوه ی زیبا ب ...
غصب: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: گلهه galha ( لکی )
اسارت: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: نیامس nyāmas ( سغدی: niyams ) ویشتی viŝti ( سنسکریت )
رطب: این واژه در سنسکریت رُته rota و به معنی درخت خرمای باتلاقی است. ( فرهنگ سنسکریت - انگلیسی مونیر ویلیامز چاپ 1872 ) در فرهنگ عربی - فارسی لاروس، ...
خنجر: این واژه در سنسکریت khanjara ( علیل ـ چلاق ـ شَل کننده ) می باشد؛ و از فعل khanj ( لنگیدن، شل شدن ) ساخته شده است که در پارسی خنج ( خراش ) خوان ...
مجهول الهویه: همتای پارسی این ترکیب عربی، این است: ابینام abinām ( پهلوی ) .
شفقت: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: دشارمی doŝārmi ( مانوی: doŝārmih ) دلسوزی، نرم دلی، مهربانی ( دری )
هلهله: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: وانگبگن vāngabgan ( مانوی ) پتیژغر patižqer ( سغدی )
فریاد ـ داد زدن، هوار کشیدن Denisov called out to the Cossacks : Sell us that horse! If you like, your honor دنیسوف به سوی قزاق فریاد کشید: اسب را بف ...
مجبور: همتای پارسی این واژه ی عربی که هم بخش آن نیز باشد، این است: آسیت āsit ( اوستایی آس: وادار کردن با پسوند مفعولی پهلوی یت )
سواحل: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: پاسارل pāsārel ( لکی ) کرانه ها، کناره ها ( دری ) لیواران ( کردی ) .
احراز ملکیت: همتای پارسی این دو واژه ی عربی، این است: ایاف داشتاری ayāf - dāŝtāri ( پهلوی: dāŝtārih - ) .
احراز هویت: همتای پارسی این دو واژه ی عربی، این است: ایاف پیناس ayāfe - pinās ( مانوی ـ کردی )
احراز صلاحیت: همتای پارسی این دو و اژه ی عربی، این است: ایاف شایستگی ayāfe - ŝāyestegi ( مانوی و پهلوی - دری )
احراز: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: دستیابی ( دری ) ایاف ayāf ( مانوی و پهلوی )
موقتی: موقت واژه ای عربی است که پسوند نسبت پارسی ی به آن افزوده شده است؛ همتای پارسی اینهاست: گذرا، زودگذر ( دری ) فاترچیک fātercik ( سغدی )
فرجاد: این واژه در هیچ کدام از نوشته های ایران باستان یا پس از شکست ایران از سپاه عرب نیامده است و روشن نیست که دهخدا معنی فاضل و دانشمند را چگونه بر ...
?the queen feels pain at the lower abdomen, huh ملکه در زیر شکم احساس درد داره، درسته؟ . I want to feel pain میخوام درد را احساس کنم . . . I don't ...
تدبیر: این واژه در عربی از ریشه دَبَر است و در باب تفعیل رفته و تدبیر شده است. همتای پارسی به ترتیب کمی بخش، اینهاست: یسرا yasrā ( اوستایی: yasra ) ...