تضییع

/tazyi~/

مترادف تضییع: اتلاف، تباه سازی، حیف ومیل، ضایع سازی، هدر، هدر دادن، تلف کردن، ضایع کردن، ازبین بردن، پایمال کردن

برابر پارسی: نابودی

معنی انگلیسی:
spoiling, wasting

لغت نامه دهخدا

تضییع. [ ت َض ْ ] ( ع مص ) ضایع کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). مهمل و هیچکاره گردانیدن چیزی را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). ضایعکردگی و اتلاف. ( ناظم الاطباء ) : و هیچ خردمند تضییع عمر در طلب آن جایز نشمرد. ( کلیله و دمنه ). و تضییع منفعتی از آن جهت. ( کلیله و دمنه ). تضییع نفایس اموال و احتمال تحکمات فاسد لشکر بر تحفظ خانه و موافقت برادر و رعایت مصلحت کلی راجح دید. ( ترجمه تاریخ یمینی چ اول تهران ص 190 ). || بی تیمار گذاشتن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || در مثل : الصیف ضیعت اللبن ، بکسر تاء اگرچه بدان به مذکر و جمع خطاب کنند. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). و در مجمعالامثال ، فی الصیف ضیعت اللبن نیز روایت شده ، برای کسی مثل زنند که خود فرصتی مناسب را از دست داده است ، سپس در پی بدست آوردن آن برمی آید.

فرهنگ فارسی

ضایع کردن، تلف کردن ، مهمل وبیکارساختن چیزی
۱ -( مصدر ) ضایع کردن تباه ساختن تلف کردن . ۲ - مهمل و بیکار کردن یاوه کردن . ۳ -( اسم ) تباهی تلف . جمع : تضییعات .

فرهنگ معین

(تَ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - ضایع کردن ، تباه ساختن . ۲ - مهمل و بیکار کردن .

فرهنگ عمید

۱. ضایع کردن، تلف کردن.
۲. مهمل و بیکار ساختن چیزی.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] تضییع به معنی پایمال کردن و تباه ساختن که در بیشتر موارد با اضافه به حق و مال و در پاره‏ای موارد با اضافه به نماز و حدود به کار رفته است
از آن به مناسبت در بابهایی نظیر صلات، حج، حجر، ودیعه، اجاره، شهادات و حدود سخن گفته شده است.

← تضییع مال
۱. ↑ الحدائق الناضرة ج۲۰، ص۳۵۱.
فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت علیهم السلام ج۲، ص۵۱۰.
...

مترادف ها

wastage (اسم)
کاهش، ضایعات، اتلاف، تضییع، تفریط کاری

پیشنهاد کاربران

بپرس