pass by


رد شدن، عبور کردن

جمله های نمونه

1. My love can only pass by quietly,love,became lost,you,become the past.
[ترجمه گوگل]عشق من فقط می تواند بی سر و صدا بگذرد، عشق گم شد، تو به گذشته تبدیل شوی
[ترجمه ترگمان]عشق من فقط می تواند به آرامی بگذرد، عشق، گم شد، تو، تو، مثل گذشته
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. I see them pass by my house every day.
[ترجمه گوگل]هر روز می بینم که از کنار خانه ام رد می شوند
[ترجمه ترگمان]هر روز آن ها را می بینم که از کنار خانه من می گذرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I pass by the farm every day on my way to work.
[ترجمه گوگل]من هر روز در راه رفتن به محل کار از کنار مزرعه رد می شوم
[ترجمه ترگمان]من هر روز تو راه کارم از مزرعه رد میشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I saw the procession pass by.
[ترجمه گوگل]دیدم موکب از آنجا رد می شود
[ترجمه ترگمان]دسته دسته را دیدم که می گذشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. That was a brilliant pass by Holden.
[ترجمه گوگل]این یک پاس درخشان از هولدن بود
[ترجمه ترگمان]با \"هولدن\" کارت عالی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. They saw him pass by, Jaunty and confident in his drainpipe trousers, his long Jacket with velvet cuffs and collar.
[ترجمه گوگل]آنها او را دیدند که در حال عبور، شاداب و با اعتماد به نفس در شلوار لوله تخلیه، کت بلندش با سرآستین و یقه مخملی
[ترجمه ترگمان]او را دیدند که از کنار او رد شد، jaunty و بااعتماد به نفس، کت و شلوار دراز و یقه بلند و یقه بلند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Through the cafe window I watched London nightlife pass by.
[ترجمه گوگل]از پنجره کافه، زندگی شبانه لندن را تماشا کردم
[ترجمه ترگمان]از پنجره کافه ای که در لندن زندگی کردم و از آنجا عبور کردم دیدم که از آنجا می گذرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Miguel waited for his car to pass by them before he got back into the car, his hands cold and trembling.
[ترجمه گوگل]میگوئل منتظر ماند تا ماشینش از کنار آنها رد شود قبل از اینکه دوباره سوار ماشین شود، دستانش سرد و لرزان
[ترجمه ترگمان]میگوئل منتظر ماند تا اتومبیلش از کنارشان بگذرد و قبل از اینکه سوار اتومبیل شود دست هایش سرد و لرزان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. We stand by, waiting for the front to pass by or for our allotted time at sea to run out.
[ترجمه گوگل]ما کنار می ایستیم و منتظر می مانیم که جبهه از کنار آن بگذرد یا زمان تعیین شده در دریا تمام شود
[ترجمه ترگمان]ما در کنار هم می ایستیم و منتظر می مانیم تا عبور کنیم و یا وقت اختصاص داده شده به دریا را پیدا کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He let the timber pass by intending to slip the hook over the rope at its head.
[ترجمه گوگل]او به الوار اجازه داد تا قلاب را از روی طناب سر آن ببرد
[ترجمه ترگمان]درخت را رها کرد تا طناب را از طناب بیاویزد و طناب را روی سر آن بگذارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Places that some people somehow seem to pass by, in search of more recently heard of hot spots.
[ترجمه گوگل]مکان هایی که به نظر می رسد برخی از مردم به نوعی از آنها عبور می کنند، در جستجوی نقاط داغی که اخیراً شنیده اند
[ترجمه ترگمان]مکان هایی که بعضی از مردم به گونه ای از آن عبور می کنند، به دنبال چیزهایی که اخیرا از نقاط داغ شنیده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Most women can recognize an inappropriate pass by a male colleague.
[ترجمه گوگل]اکثر زنان می توانند پاس نامناسب یک همکار مرد را تشخیص دهند
[ترجمه ترگمان]اغلب زنان می توانند یک گذر نامناسب توسط یک هم کار مرد را تشخیص دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. That day at the office seemed to pass by in an even more dreamlike fashion than usual.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید آن روز در دفتر به شکلی رویایی تر از همیشه می گذشت
[ترجمه ترگمان]چنین به نظر می رسید که آن روز در دفتر، حتی بیش از حد معمول، از آن می گذرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Blattern should not pass by the gate again without delivering any letters.
[ترجمه گوگل]بلاترن نباید دوباره بدون ارسال نامه از کنار دروازه عبور کند
[ترجمه ترگمان]Blattern نباید بدون آوردن نامه ها از دروازه عبور کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• go past; ignore, overlook

پیشنهاد کاربران

( فوتبال ) رد شدن/عبور کردن از بازیکن حریف
رد شدن یا عبور کردن از کنار چیزی ( past )
نادیده گرفتن و اهمیت ندادن
Can you pass by the supermarket and buy some milk?
میشه گذرت به سوپرمارکت خورد مقداری شیر بخری؟
I feel her parents passing her by.
احساس میکنم خانوادش بهش اهمیت نمیدن / نادیدش میگیرن
رهگذر
گذشتن ( زمان )
از خیر چیزی گذشتن
1. Pass by something/somebody
گذشتن ( رد شدن ) از کنار چیزی یا کسی
2. Pass something/somebody by
نادیده گرفتن ( شامل نشدن ) چیزی یا کسی
*این فعل اصلا معنای "به گذشته رفتن" نمی دهد ( با عرض پوزش از دوستان البته )
به گذشته رفتن
رفتن ب گذشته ) مرور خاطرات )
نادیده گرفتن
گذر کردن از کنار چیزی یا کسی
عقب عقب رفتن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس