پیشنهادهای فانکو آدینات (٢,٦٣٢)
حرفه: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: پیشه ( دری ) هرگ harg ( پهلوی )
حق حاکمیت: همتای پارسی این دو واژه ی عربی، این است: کانود آدیپت kānude - ādipat ( کانود: حق؛ بلوچی. آدیپت: حاکمیت؛ سنسکریت: ādhipatya )
صفت عالی: همتای پارسی این دو و اژه ی عربی، این است: بژناگراو bežnāgrāv ( بژنا؛ سغدی یعنی صفت؛ اگراو: agrāv عالی؛ مانوی. الف بژنا با الف گراو یکی شد )
صفت تفضیلی: صفت و تفضیل دو واژه ی عربی است که پسوند پارسی ی به تفضیل افزوده شده است. همتای پارسی این است: بژنا ویژیدی bežnā - vižidi ( بژنا. سغدی: صف ...
منتقل: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: ویاچیت vyācit ( اوستایی: وَئِچه vaeca: انتقال با پسوند صفت ساز پهلوی یت )
حلال مشکلات: همتای پارسی این دو واژه ی عربی، این است: پنیک بژیکان penike - bežikān ( سغدی )
تشعشعات: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: فتیپان fatipān ( سغدی با پسوند جمع دری آن )
آناهل: این نام ( ānāhel یا anāh�l ) در فارسی واژه ای ناآشناست؛ و ممکن است در چند معنی یا ریشه متفاوت به کار رفته باشد. ۱. در متون فرشته شناسی ( اسرا ...
1 - مشترک moŝtarak: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: همیس hamis ( مانوی ) پدسر padsar ( پارتی ) ویشوا viŝvā ( سنسکریت ) 2 - مشترک moŝtarek: ...
قدر دان: قدر واژه ای عربی است و دان پارسی است؛ همتای پارسی این است: اسپاسکو espāsku ( سغدی )
محرومیت اجتماعی: محرومیت و اجتماع، دو واژه ی عربی است و همتای پارسی این است: راپیکی لکاسی rāpikye - lokāsi ( پهلوی: rāpikih: محرومیت؛ لکاس سنسکریت با ...
مدعوین: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: آیاسان ( اوستایی )
مدعو: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: آیاستَه āyāsta ( اوستایی )
درنده، درنده خو، حریص. I have a recollection of large, unbending women with great noses and rapacious eyes, who wore their clothes as though they we ...
این واژه در سنسکریت تانوه tānava بوده است. ( فرهنگ سنسکریت - انگلیسی مونیر ویلیامز، چاپ 1964، ص 442 ستون دوم )
نور: این واژه در هیچ یک از نوشته های پارسی کهن ( ایلامیان، مادها ) ( تاریخ ماد، کریم کشاورز؛ شهریاری ایلام، والتر هینتس ) ، پارسی باستان ( هخامنشیان ...
خالی از سکنه: خالی و سکنه دو واژه ی عربی است و تنها از پارسی است؛ همتای پارسی این است: اتیجن atijan ( سنسکریت: atijana )
مصرع: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: اسمن asman ( اوستایی: afsmana )
I lamented my own folly and wilfulness, in attempting a second voyage, against the advice of all my friends and relations بر نادانی و خودسری خود که ع ...
مشدد: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: سانانیک ( مانوی )
چتر: این واژه در سنسکریت چهتتره chattra ( قارچ ) و در پهلوی چاتور cātur بوده است که امروزه چادر خوانده می شود.
بی ملاحظه: آن که پیامدهای کار، گفتار یا نوشتاری را به خوبی در نظر نمی گیرد و کاری را انجام می دهد یا سخنی می گوید یا نوشته ای را پخش می کند که یا ترس ...
عرف: قانون نانوشته یا مدون شده در گذشته، مختص یک قوم و سپس یک گروه اجتماعی و متشکل از مجموعه ای از قواعد حقوقی حاکم بر امور عمومی و خصوصی که بر اساس ...
اتحاد: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: یگانگی، یکپارچگی، همبستگی، یکدلی، یکرنگی، یکسویی، همسویی ( دری ) ارمانی ermāni ( پهلوی: ermānih ) فرای ...
بی حرمتی: بی پیشوندی پارسی و حرمت واژه ای عربی است که پسوند پارسی ی به آن افزوده شده است: همتای پارسی این است: بیریزی birizi ( کردی )
بی احترامی: بی پیشوندی پارسی و احترام واژه ای عربی است که پسوند پارسی ی به آن افزوده شده است: همتای پارسی این است: بیریزی birizi ( کردی )
وثایق: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: نیپاکان ( سغدی با پسوند جمع آن )
وزین: این واژه ی عربی، امروزه در پارسی به معنی مهم، با شخصیت، منش دار به کار می رود و کسی آن را به جای سنگین به کار نمی برد و تنها برای آدمیان به کار ...
اقساط: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: پاژان ( کردی )
تقسیط: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: ویشل viŝel ( پشتو )
قسط ( installment ) : این واژه ی عربی، امروزه در پارسی تنها به دو معنی به کار می رود که معنی اول کمتر و دومی پرکاربردتر است: 1 - بهره، سهم، قسمت. 2 - ...
مواد: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: زانسم zānsam ( اوستایی: زانثه zānşa با پسوندجمع اوستایی ام )
تکرر ادرار: همتای پارسی این دو و اژه ی عربی، این است: آزبیتیش چامیر āzbitiŝe cāmir ( اوستایی - دری ) ( نگاه کنید به تکرر )
تکرر: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: آزبیتیش āzbitiŝ ( اوستایی آذبیتی: āżbiti با پسوند اسم مصدر ساز ش )
وزن شعر: همتای پارسی این دو واژه ی عربی، این است: اوپاجات upājāt ( سنسکریت: upajāti )
نقض: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: ویساند visānd ( پهلوی )
مرموز: این واژه ی عربی، اگر چه بر وزن مفعول است، در پارسی معنی مفعولی ندارد و صفت فاعلی است؛ یعنی کسی که پیچیده است و به آسانی نمی توان به رازهایش یا ...
متکبر: کسی که احساسی فراتر از واقعیت در باره ی ارزش ویژگی های خویش دارد که باعث می شود خود را بالاتر یا برتر از دیگران بداند و انتظار دارد احترامی که ...
جعاله: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: وَرَستاد ( دری )
نام علمی آن این است: Andropogon Schaenunthes
بوی مست کننده، بوی زننده. As members came to the meeting, they did notice the overpowering smell زمانی که اعضا به جلسه آمدند، بوی مست کننده ای شنیدن ...
عوارض ( مالیات ) : همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: باژیم bāžim ( پارسی باستان )
غفلت: حالتی که در آن کاری با توجه و علاقه ای کم تر از آنچه نیاز است، انجام داده می شود، یا به کسی یا چیزی آن گونه که سزاوار است، توجه نمی شود؛ کاری ک ...
شدیدا، به شدت ( قید ) ( Extremely ) ؛ همتای پارسی این دو ترکیب عربی، اینهاست: نیترام nitarām، پرمم paramam ( سنسکریت )
به شدت، شدیدا ( قید ) ( Extremely ) ؛ همتای پارسی این دو ترکیب عربی، اینهاست: نیترام nitarām، پرمم paramam ( سنسکریت )
وقت کشی Wasting time We're wasting time داریم وقت کشی می کنیم. What's the use of wasting time over that miserable nonsense فایده وقت کشی برای این مز ...
شمیران: این نام در پهلوی شمبران ŝambarān و به معنی سرچشمه یا جای آشامیدن بوده است؛ ( فرهنگ واژه های پهلوی، دکتر بهرام فره وشی، ص 528 ) زیرا شم در اوس ...
سمیرم: این نام در سنسکریت از فعل sameyr ( به یکدیگر پیوستن، با هم یکی شدن ) و واژه ی اوم um که برای پذیرش چیزی با خرسندی به کار می رود ساخته شده است؛ ...
سمیرا: این نام در سنسکریت سَمیرَه sameyra و به معنی نسیم، باد ملایم می باشد. ( فرهنگ سنسکریت - انگلیسی مونیر ویلیامز، چاپ 1964 ص 1165، ستون یکم )
رقت: احساس دلسوزی و همدردی نسبت به کسی یا چیزی که با پیدایش آن، ممکن است فرد به گریه بیفتد ( فرهنگ بزرگ سخن ) همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: ...