پیشنهادهای فانکو آدینات (٢,٣٩٥)
There was however such a wild beating of wings in the room that she did not feel her position was more incongruous than any one else's ولی در آن اتاق ...
فریمان: فری fari در اوستایی، پهلوی و سغدی fri و به معنی دوستی، مهرورزی است؛ و مان به معنی خانه است؛ و فریمان به معنی خانه ی دوستی است.
فریماه farimāh: فری fari در اوستایی، پهلوی و سغدی fri و به معنی آفرین گفتن و یا ستودن است؛ و فریماه به معنی ماه ستودنی است.
عقاید ( جمع عقیده ) : همتای پارسی این واژه ی عربی اینهاست: باورها bāvarhā، بینش ها bineŝhā، یاسگان yāsegān ( دری ) بروان bervān ( کردی: بروا با پس ...
عقیده: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: باور bāvar، یاسه yāse ( دری ) غزنه qazne ( سغدی: غذنه qażne ) بروا bervā ( کردی )
تجارب: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: آروینان �rvinān ( دری ) ویمادان vimādān ( پارتی ) .
معمولا: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: آشونیک āŝunik ( پیشوند سنسکریت آ با پهلوی شونیک )
جاه طلب: جاه واژه ای پارسی و طلب عربی است؛ همتای پارسی این است: جاه یاچیت jāhyācit ( دری ـ سنسکریت: yācita )
داوطلب: داو واژه ای پارسی و طلب عربی است؛ همتای پارسی اینهاست: داوخواه dāvxāh ( خراسانی ) داو یاچیت dāvyācit ( سنسکریت: yācita ) .
استرداد: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: نیسرر nisrar، نیسری nisri ( اوستایی ) پسدهی pasdehi، بازگردانی، واپسداد ( دری )
متعاقبا: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: در آینده، به زودی ( دری ) پشتر paŝtar، پشترو paŝtaru ( سغدی ) پشیسا paŝisā ( سغدی: paŝesā )
ثانیه: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: ویسان visān ( مانوی )
متعفن: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: غنس qans ( سغدی ) ارغ �req ( اوستایی ) بوگندو، گنخاو ganxāv ( کردی ) آپوییت āpuyit ( سنسکریت: āpūyit ...
مقدم maqdam: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: آگم āgam ( سنسکریت ) مقدم moqaddam: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: انیکو eniku ( اوستایی ) ...
مهم ترین، برترین This is my most important tool این مهم ترین ابزار منه. He is regarded as New Zealand's most important modern artist, particularly i ...
عرضه اولیه: first supply آن چه برای نخستین بار برای خرید و فروش به نمایش گذاشته می شود. همتای پارسی این دو واژه ی عربی، این است: نَوانِ [کردی] ( عرض ...
عرضه اولیه
ما درس سحر در ره میخانه نهادیم . . . . در خرمن صد زاهد و عاقل ( و نه زاهدِ عاقل ) زند آتش این داغ که ما در دل دیوانه نهادیم. زیرا حافظ زاهدان را عا ...
اهلی: اهل واژه ای عربی است که پسوند پارسی ی به آن افزوده شده است؛ همتای پارسی این است: رامَک ( دری )
صدر نشینی، مسند افتخار Napoleon himself occupying the seat of honour at the head of the table ناپلئون صدرنشین بود. He sits him in a seat of honour ا ...
نظر اجمالی: نظر و اجمال دو واژه ی عربی است؛ همتای پارسی این است: آچیت اسناری ācit - esnāri آچیت ( اوستایی ) نظر اِسناری ( سغدی: snār با پسوند ی )
Vautrin gave a side glance at them from time to time و ترن با نگاههای پی درپی خود مواظبت یر حال این دو نفر بود. accompanied by sundry side glances t ...
خرطوم: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: شنگرک ŝangarak ( دری ) شند ŝand ( سغدی ) شوندا ŝundā ( سنسکریت: ŝunda )
اول وقت early down همتای پارسی این دو و اژه ی عربی، این است: سرتا فراک sartā - frāk ( کردی: saretā: شروع؛ سغدی فراک: صبح )
پگاه، سحر، صبح اول وقت، صبح زود Early Sunday morning, Tony went down to the pool for a swim یکشنبه صبح اول وقت، تونی به طبقه پایین رفت تا در استخر شن ...
محل تقاطع: همتای پارسی این دو واژه ی عربی، این است: پایکبرین pāyakborin ( پیشوند مکان ساز پا مانند پاگرد و یا پای مانند پایتخت و کردی یکبرین )
ثبت احوال: همتای پارسی این دو واژه ی عربی، این است: ممپ mampe - vimel ممپ ( سغدی manpes ثبت ) ویمل ( مانوی vime حالت با پسوند جمع لکی اِل )
ثبت: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: ممپ mamp ( سغدی: manpes )
مافوق صوت: همتای پارسی این ترکیب عربی، این اسـت: فراخجاو farāxojāv ( دری )
مافوق: همتای پارسی این عبارت عربی، به ترتیب کمی سیلاب، اینهاست: برزیت barzit ( سغدی ) بالا دست، فرادست ( دری )
تورک: برای ریشه یابی درست و معنی واقعی این واژه در سنسکریت، نگاه کنید به ترک.
قلمه ( مانند قلم ) : قلم واژه ای عربی است که پسوند همانند ساز پارسی ه به آن افزوده شده است. مانند گردنه ( مانند گردن ) ، دهانه ( مانند دهان ) . همتا ...
حق تقدم: همتای پارسی این دو و اژه ی عربی، این است: کانود اسپونیاک kānud - espunyāk ( بلوچی با سغدی: spunyāk )
معاینه: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: بیناب bināb ( دری ) ( برای آدم ) وادید v�did ( دری ) ( برای خودرو )
مقام شامخ: همتای پارسی این دو واژه ی عربی، این است: نَشیم والا ( دری )
شامخ: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: والا ( دری ) آگراو āgrāv ( مانوی: agrāv )
جیحون: این نام در سنسکریت: jihān ( جای زایش و رها سازی ) که واژه ی جهان نیز از همین واژه ساخته شده است؛ و همان گونه که در پارسی خانه را خونه گویند، ج ...
جیهون ( جیحون ) : این نام در سنسکریت: jihān ( جای زایش و رها سازی ) که واژه ی جهان نیز از همین واژه ساخته شده است؛ و همان گونه که در پارسی خانه را خو ...
ادعا ( اسم مصدر ) : 1 - گفتن چیزی که درستی یا نادرستی آن روشن نشده است. 2 - خودستایی. 3 - درخواست، طلب. ( فرهنگ بزرگ سخن ) همتای پارسی این واژه ی عر ...
Then I'll cut right to the chase پس یکراست میرم سر اصل مطلب It could lead us right to the Rainmaker, Joe ین سرنخ ما رو میرسونه به " رین میکر " ، جو. ...
ناخن: این واژه در سنسکریت نکهه nakha ( نازک و درخشان ) ( فرهنگ سنسکریت - انگلیسی مونیر ویلیامز چاپ 1964 ) ، در سغدی: nāxan ( فرهنگ واژه های سغدی از ب ...
نزدیکترین گوشه
مَجازا، به طور مجاز: همتای پارسی این واژه و ترکیب عربی، این است: برمابیز barmābiz ( پیشوند دری بر و مانوی مابیز )
از این رو And hence we must release Mastani ز این رو ، ما باید مستانی را آزاد کنیم
مهم ترین جا.
زیاد: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: چندان candān، وسناد vasnād، فروات farvāt ( دری: farvat ) ، بسیار besyār، فرایسته farāyeste، فراوان farāvā ...
تتمه: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: مانده ( دری ) پیمانده paymānde ( خراسانی: paymānda ) ( فرهنگ گویشی خراسان بزرگ، امیر شالچی )
بقیه: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: پرچاو parcāv ( خراسانی ) ( فرهنگ گویشی خراسان بزرگ، امیر شالچی ) پرچانیک parcānik ( پهلوی ) ( فرهنگ پهل ...
سیاهی لشکر
هتاک: همتای پارسی این واژه ی عربی به ترتیب کمی سیلاب، اینهاست: رسپاک rospāk ( پهلوی ) رسوا کننده ( دری )