پیشنهاد‌های فانکو آدینات (٢,٦٣٢)

بازدید
٦,٣٠٨
تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حرفه: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: پیشه ( دری ) هرگ harg ( پهلوی )

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

حق حاکمیت: همتای پارسی این دو واژه ی عربی، این است: کانود آدیپت kānude - ādipat ( کانود: حق؛ بلوچی. آدیپت: حاکمیت؛ سنسکریت: ādhipatya )

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

صفت عالی: همتای پارسی این دو و اژه ی عربی، این است: بژناگراو bežnāgrāv ( بژنا؛ سغدی یعنی صفت؛ اگراو: agrāv عالی؛ مانوی. الف بژنا با الف گراو یکی شد )

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

صفت تفضیلی: صفت و تفضیل دو واژه ی عربی است که پسوند پارسی ی به تفضیل افزوده شده است. همتای پارسی این است: بژنا ویژیدی bežnā - vižidi ( بژنا. سغدی: صف ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

منتقل: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: ویاچیت vyācit ( اوستایی: وَئِچه vaeca: انتقال با پسوند صفت ساز پهلوی یت )

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حلال مشکلات: همتای پارسی این دو واژه ی عربی، این است: پنیک بژیکان penike - bežikān ( سغدی )

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تشعشعات: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: فتیپان fatipān ( سغدی با پسوند جمع دری آن )

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

آناهل: این نام ( ānāhel یا anāh�l ) در فارسی واژه ای ناآشناست؛ و ممکن است در چند معنی یا ریشه متفاوت به کار رفته باشد. ۱. در متون فرشته شناسی ( اسرا ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

1 - مشترک moŝtarak: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: همیس hamis ( مانوی ) پدسر padsar ( پارتی ) ویشوا viŝvā ( سنسکریت ) 2 - مشترک moŝtarek: ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٣

قدر دان: قدر واژه ای عربی است و دان پارسی است؛ همتای پارسی این است: اسپاسکو espāsku ( سغدی )

پیشنهاد
٣

محرومیت اجتماعی: محرومیت و اجتماع، دو واژه ی عربی است و همتای پارسی این است: راپیکی لکاسی rāpikye - lokāsi ( پهلوی: rāpikih: محرومیت؛ لکاس سنسکریت با ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

مدعوین: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: آیاسان ( اوستایی )

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

مدعو: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: آیاستَه āyāsta ( اوستایی )

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٣

درنده، درنده خو، حریص. I have a recollection of large, unbending women with great noses and rapacious eyes, who wore their clothes as though they we ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٤

این واژه در سنسکریت تانوه tānava بوده است. ( فرهنگ سنسکریت - انگلیسی مونیر ویلیامز، چاپ 1964، ص 442 ستون دوم )

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٣

نور: این واژه در هیچ یک از نوشته های پارسی کهن ( ایلامیان، مادها ) ( تاریخ ماد، کریم کشاورز؛ شهریاری ایلام، والتر هینتس ) ، پارسی باستان ( هخامنشیان ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٤

خالی از سکنه: خالی و سکنه دو واژه ی عربی است و تنها از پارسی است؛ همتای پارسی این است: اتیجن atijan ( سنسکریت: atijana )

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

مصرع: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: اسمن asman ( اوستایی: afsmana )

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

I lamented my own folly and wilfulness, in attempting a second voyage, against the advice of all my friends and relations بر نادانی و خودسری خود که ع ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

مشدد: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: سانانیک ( مانوی )

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٤

چتر: این واژه در سنسکریت چهتتره chattra ( قارچ ) و در پهلوی چاتور cātur بوده است که امروزه چادر خوانده می شود.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

بی ملاحظه: آن که پیامدهای کار، گفتار یا نوشتاری را به خوبی در نظر نمی گیرد و کاری را انجام می دهد یا سخنی می گوید یا نوشته ای را پخش می کند که یا ترس ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٣

عرف: قانون نانوشته یا مدون شده در گذشته، مختص یک قوم و سپس یک گروه اجتماعی و متشکل از مجموعه ای از قواعد حقوقی حاکم بر امور عمومی و خصوصی که بر اساس ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٣

اتحاد: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: یگانگی، یکپارچگی، همبستگی، یکدلی، یکرنگی، یکسویی، همسویی ( دری ) ارمانی ermāni ( پهلوی: ermānih ) فرای ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

بی حرمتی: بی پیشوندی پارسی و حرمت واژه ای عربی است که پسوند پارسی ی به آن افزوده شده است: همتای پارسی این است: بیریزی birizi ( کردی )

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

بی احترامی: بی پیشوندی پارسی و احترام واژه ای عربی است که پسوند پارسی ی به آن افزوده شده است: همتای پارسی این است: بیریزی birizi ( کردی )

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٣

وثایق: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: نیپاکان ( سغدی با پسوند جمع آن )

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

وزین: این واژه ی عربی، امروزه در پارسی به معنی مهم، با شخصیت، منش دار به کار می رود و کسی آن را به جای سنگین به کار نمی برد و تنها برای آدمیان به کار ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

اقساط: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: پاژان ( کردی )

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

تقسیط: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: ویشل viŝel ( پشتو )

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٥

قسط ( installment ) : این واژه ی عربی، امروزه در پارسی تنها به دو معنی به کار می رود که معنی اول کمتر و دومی پرکاربردتر است: 1 - بهره، سهم، قسمت. 2 - ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

مواد: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: زانسم zānsam ( اوستایی: زانثه zānşa با پسوندجمع اوستایی ام )

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تکرر ادرار: همتای پارسی این دو و اژه ی عربی، این است: آزبیتیش چامیر āzbitiŝe cāmir ( اوستایی - دری ) ( نگاه کنید به تکرر )

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تکرر: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: آزبیتیش āzbitiŝ ( اوستایی آذبیتی: āżbiti با پسوند اسم مصدر ساز ش )

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

وزن شعر: همتای پارسی این دو واژه ی عربی، این است: اوپاجات upājāt ( سنسکریت: upajāti )

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نقض: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: ویساند visānd ( پهلوی )

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

مرموز: این واژه ی عربی، اگر چه بر وزن مفعول است، در پارسی معنی مفعولی ندارد و صفت فاعلی است؛ یعنی کسی که پیچیده است و به آسانی نمی توان به رازهایش یا ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٢

متکبر: کسی که احساسی فراتر از واقعیت در باره ی ارزش ویژگی های خویش دارد که باعث می شود خود را بالاتر یا برتر از دیگران بداند و انتظار دارد احترامی که ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جعاله: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: وَرَستاد ( دری )

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

نام علمی آن این است: Andropogon Schaenunthes

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

بوی مست کننده، بوی زننده. As members came to the meeting, they did notice the overpowering smell زمانی که اعضا به جلسه آمدند، بوی مست کننده ای شنیدن ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عوارض ( مالیات ) : همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: باژیم bāžim ( پارسی باستان )

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٢

غفلت: حالتی که در آن کاری با توجه و علاقه ای کم تر از آنچه نیاز است، انجام داده می شود، یا به کسی یا چیزی آن گونه که سزاوار است، توجه نمی شود؛ کاری ک ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شدیدا، به شدت ( قید ) ( Extremely ) ؛ همتای پارسی این دو ترکیب عربی، اینهاست: نیترام nitarām، پرمم paramam ( سنسکریت )

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به شدت، شدیدا ( قید ) ( Extremely ) ؛ همتای پارسی این دو ترکیب عربی، اینهاست: نیترام nitarām، پرمم paramam ( سنسکریت )

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٢

وقت کشی Wasting time We're wasting time داریم وقت کشی می کنیم. What's the use of wasting time over that miserable nonsense فایده وقت کشی برای این مز ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

شمیران: این نام در پهلوی شمبران ŝambarān و به معنی سرچشمه یا جای آشامیدن بوده است؛ ( فرهنگ واژه های پهلوی، دکتر بهرام فره وشی، ص 528 ) زیرا شم در اوس ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

سمیرم: این نام در سنسکریت از فعل sameyr ( به یکدیگر پیوستن، با هم یکی شدن ) و واژه ی اوم um که برای پذیرش چیزی با خرسندی به کار می رود ساخته شده است؛ ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٢

سمیرا: این نام در سنسکریت سَمیرَه sameyra و به معنی نسیم، باد ملایم می باشد. ( فرهنگ سنسکریت - انگلیسی مونیر ویلیامز، چاپ 1964 ص 1165، ستون یکم )

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

رقت: احساس دلسوزی و همدردی نسبت به کسی یا چیزی که با پیدایش آن، ممکن است فرد به گریه بیفتد ( فرهنگ بزرگ سخن ) همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: ...