ناقض

/nAqez/

مترادف ناقض: پیمان شکن، عهدگسل، شکننده، نقض کننده

متضاد ناقض: وفادار

برابر پارسی: ناینده

معنی انگلیسی:
violating, cancelling, contradicting, violator, canceller

لغت نامه دهخدا

ناقض. [ ق ِ ]( ع ص ) شکننده. ( آنندراج ). آنکه به زور و قوت میشکند. || آنکه می شکند عهد و پیمان را. ( ناظم الاطباء ). || بازکننده تاب رسن و جز آن. ( آنندراج ). آنکه بازمی کند تاب ریسمان و جز آن را. ( ناظم الاطباء ). اسم فاعل است از نقض. رجوع به نقض شود.

فرهنگ فارسی

شکننده، شکننده عهدوپیمان
( اسم ) ۱ - شکننده :[ آنهاکه اورابرین بعث همی کنندناقض این دولت اندنه ناصح وهادم این خاندانندنه خادم ] ۲ - آنکه عهد خودرابشکندپیمان شکن .

فرهنگ معین

(قِ ) [ ع . ] (اِفا. ) شکننده ، شکنندة پیمان .

فرهنگ عمید

۱. شکننده، از بین برنده.
۲. (اسم، صفت ) [مجاز] شکنندۀ عهد وپیمان.

مترادف ها

adversative (صفت)
ناقض، نقض آمیز، حرف نقض، کلمهء نقض

پیشنهاد کاربران

همان ناکس
یمان شکن
نقض کننده، پیمان شکن، بی وفا

بپرس