پیشنهاد‌های دکتر محمدرضا ایوبی صانع (٢,٤١٧)

بازدید
١,٨٨٨
تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

برنامه کاری

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

blueprint

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

طرح داستان

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

فراتر از

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

used as a function word to indicate direction or movement from within to the outside of ( ibid )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

marked by desire to investigate and learn ( ibid )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

desire

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
-١١

مصمم

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

مشتاق

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
-١٣

مایل

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

الاسکندر، همان "اسکندر" که به عنوان اسم برای پسران یعنی جنس مذکر به کار می رود.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

to be under obligation to pay or repay in return for something received : be indebted in the sum of ( ibid )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

great in deed or exalted in place —used only of former famous rulers ( Merriam Webster )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

make sure smb

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

to ask somebody for something especially in an anxious way because you want or need it very much ( ibid )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

( oxford ) ( old use ) a word that people used when they addressed a king ( oxford ) امروزه این اصطلاح به صورت your majesty به معنی اعلی حضرت! عالیج ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

شانه بالا انداختن به معنای : به من چه؟و مانند آن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

to search for somebody until you catch or find them, especially in order to punish or harm them با توجه به تعریف آکسفورد به نظرم پیگرد البته الزاماً ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

ارزش، اعتبار، امتیاز به این جمله توجه کنید: a name with big money attached to it, جسارتاً در پاسخ به دوستان عزیزی که معنی آن را منحصر به پول و ثروت ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

کنیه کنیه نامی است که برای بزرگداشت مقام شخص مخاطب استفاده می شود. در عربی به صورت ابن فلان، ابوفلان و. . . و در انگلیسی به صورت القاب و عناوین دیگر

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

to give somebody information about something, especially something that was previously secret باتوجه به تعریف آکسفورد می شود گفت:فاش کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٦

a shop or an organization that sells goods made by a particular company or of a particular type با توجه به تعریفی که از آکسفورد ارائه شده، می شود گفت ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

something that happens, especially something unusual or unpleasant ( ibid )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

شاید بشود آن را به مانتو ربط داد

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

( ibid ) not brave

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

​shy ( ibid )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

nervous; ibid

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

shy

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

embarrass

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

vex

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

irritate

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

annoy

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

if an engine, a lamp or a fire sputters, it makes a series of short explosive sounds ( ibid )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

​embarrassed and ashamed because of something that you have done ( ibid )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

​to make somebody suddenly feel afraid ( ibid )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

an act of putting your arms around somebody as a sign of love or friendship ( ibid )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

to make somebody feel shy, uncomfortable or ashamed, especially in a social situation ( ibid )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

a person who rules a country, for example a king or a queen ( ibid )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

the formal rules of correct or polite behaviour in society, among members of a particular profession or in a particular area of activity ( oxford )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

contrary

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

against

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

به این جمله از کتاب شازده کوچولو توجه کنید: but the entire planet was crammed. . . by the king's magnificent ermine robe اما تمام سیاره با شنل با شک ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

marvellous

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

fascinating

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

marvellous

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

interesting

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

fascinating

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

irritate

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

annoy

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٦

به این جمله در کتاب Soviet دقت کنید: and squint up at the sun یعنی توی آفتاب، چشماشو ریز ( جمع ) کرده بود. محمدرضا ایوبی صانع