پیشنهاد‌های مرجان میری لواسانی (٥٣٤)

بازدید
١,٥٦٧
تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

Keep your nose clean سرت به کار خودت باشه ( تو کار کسی فضولی نکن! ) سرت تو کار خودت باشه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

سرت به کار خودت باشه ( تو کار کسی فضولی نکن! سرت تو کار خودت باشه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

دم ِ دست / کنار ِ دست در دسترس

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣١

باعث ِ چیزی شدن It ensures that battery doesn't run down. آن ( کار ) باعث می شود باطری تمام نشود.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

موفق به اداره کردن، کنترل کردن و یا مهار کردن چیزی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

مورد توجه قرار دادن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

مکث/ توقف/ وقفه/ درنگ گوشه نشانی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

مکث/ توقف/ وقفه گوشه نشاندن/ گوشه نشانی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٥

improve : بهبود بخشیدن بهترکردن بیشترکردن افزایش دادن That's how you train your attention muscle به این گونه، توانایی ِ توجه کردنت را می توانی بهبو ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

Tune into someone or something : برنامه ی خاصی را از تلویزیون تماشا کردن و یا از رادیو گوش دادن : I tuned into the baseball game last night به کسی ...

پیشنهاد
١٤

Tune into someone or something : برنامه ی خاصی را از تلویزیون تماشا کردن و یا از رادیو گوش دادن : I tuned into the baseball game last night به کسی ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

Tune into someone or something : برنامه ی خاصی را از تلویزیون تماشا کردن و یا از رادیو گوش دادن : I tuned into the baseball game last night به کسی ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٧

حوصله به خرج دادن/ حوصله کردن وقت صرف کردن ( برای کاری ) تامل کردن / با تامل کاری را انجام دادن از وقتت استفاده کردن وقت گذاشتن ( برای کاری ) فرصت ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

فقط چون تو می گی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٩

سر به سر ( کسی ) گذاشتن دارم سر به سرت می ذارم : I just mess with you

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

انگولک خروش ناآرامی دل آشوبگی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

پیاده کردن برنامه/اجراکردن برنامه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

پیاده کردن برنامه / اجراکردن برنامه set up a programm

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٠

پیش امدن /پیشامد کردن پدیدار شدن A wish ( or solution ) comes up

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

به منصه ی ظهورر رسیدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٢

به منصه ی ظهور رسیدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

walk over : مغلوب کردن/ پیروز شدن/بردن/ شکست دادن عرض چیزی را طی کردن جهیدن قدم زدن / به طرف چیزی رفتن به چیزی نزدیک شدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤٢

مغلوب کردن/ پیروز شدن/بردن/ شکست دادن عرض چیزی را طی کردن جهیدن قدم زدن / به طرف چیزی رفتن به چیزی نزدیک شدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

I'm speechless : زبانم قاصره.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

زبانم قاصره .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

فوق العاده a special friend : Regarded with particular affection and admiration اضافی a special holiday flight: Additional; extra

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٤

to have influence on something بر چیزی ( اوضاع، رفتار، تفکر ) تغییر ایجاد کردن: 1 - . To have an influence on ( something ) ; change: a news report ...

پیشنهاد
٢

بر چیزی ( اوضاع، رفتار، تفکر ) تغییر ایجاد کردن: . To have an influence on ( something ) ; change: a news report that influenced the outcome of the ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

در وضعیتی نامعلوم بودن پادرهوا بودن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٥

از چیزی پرده برداشتن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٧

به هیجان آوردن / هیجان زده کردن تحریک کردن برآشفتن برانگیختن تهییج کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٠

نمی دونم آیا . . . ببینم . . . آیا . . . مونده ام که . . . معلوم نیست که . . .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤١

به چیزی پرداختن به کاری پرداختن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٩

مونده ( ام ) : I wonder if she might like to come این سوال ( برام ) پیش می آد در عجب ( م ) / در شگفت ( م ) جای تعجب داره . . . کنجکاو ( م ) . . . ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

تأمل ژرف اندیشی تعمق

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

بی فکر بی احتیاط عجول

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٣

در آستانه ی ( چیزی ) نزدیک به ( چیزی یا وقوع کاری ) در آستانه ی ( چیزی ) در معرض ( چیزی )

پیشنهاد
٢

در آستانه ی چیزی بودن نزدیک به چیزی ( یا کاری ) بودن در آستانه ی چیزی بودن در معرض چیزی بودن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

شکستن : . Her leg had not been severed but did have ten stitches پاش نشکسته بود ولی ده تا بخیه خورده بود.

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

رودست خورده ! I felt manipulate بازیچه شده

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٦

work on = پرداختن به کاری یا چیزی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

با چیزی ( مشکلی ) کنار آمدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٦

شکننده

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

ظاهر شدن / نمایان شدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٠

با دقت نگاه کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٤

اشاعه دادن گسترش دادن کشاندن / بردن موجب شدن/ ارائه کردن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٨

محل حبس محل بازداشت قید و بند بند

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٦

مراقب و مواظب Adj: She is caring ( او مواظب و مراقب است )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٩

push oneself to the limit : نهایت سعی و تلاش خود را کردن

پیشنهاد
١٥

نهایت سعی و تلاش خود را کردن