پیشنهاد‌های امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٣,٥٣٢)

بازدید
١٢,٣٩٧
پیشنهاد
٠

دراز کردن سخن ؛ طولانی ساختن آن. طویل کردن آن. اًطناب. ( منتهی الارب ) : و غرض اینجا نه دراز کردن سخن است. ( نوروزنامه ) . به خنده گفت که سعدی سخن د ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

دراز کردن سخن ؛ طولانی ساختن آن. طویل کردن آن. اًطناب. ( منتهی الارب ) : و غرض اینجا نه دراز کردن سخن است. ( نوروزنامه ) . به خنده گفت که سعدی سخن د ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

پروانه کسب

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

سکوت پیشه کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

سکوت پیشه کردن

پیشنهاد
٠

ساکت شدن ، دم برنیاوردن زبان بستن. [ زَ ب َ ت َ ] ( مص مرکب ) کنایه از خاموش کردن. ( آنندراج ) . خاموش کردن و ساکت نمودن. ( ناظم الاطباء ) : در صورت ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

قانون شکنی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

به وقوع انجامیدن:واقع شدن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۳۵۷ ) . ( برگرفته از یادداشت آقای باقری )

پیشنهاد
٠

به وقوع انجامیدن:واقع شدن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۳۵۷ ) . ( برگرفته از یادداشت آقای باقری )

پیشنهاد
٣

به فعل آمدن:تحقق یافتن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۲۷۱ ) . ( برگرفته از یادداشت آقای باقری )

پیشنهاد
١

به فعل آمدن:تحقق یافتن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۲۷۱ ) . ( برگرفته از یادداشت آقای باقری )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

به فعل آمدن:تحقق یافتن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۲۷۱ ) . ( برگرفته از یادداشت آقای باقری )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

به فعل آمدن:تحقق یافتن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۲۷۱ ) . ( برگرفته از یادداشت آقای باقری )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

به فعل آوردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

بجای آوردن به فعل آوردن. ( برهان قاطع ) . انجام دادن. کردن. به موقع اجرا گذاردن : من این نغز بازی بجای آورم خرد را بدین رهنمای آورم. فردوسی. بسی ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

ایستادگی بر سر . . . . . . . . .

پیشنهاد
٠

مکررا ، به دفعات ، به کرات

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

بارها و بارها

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

بارها و بارها

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

بارها و بارها

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

متعظین

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

متعظین

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

غیر متعظ

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

غیر متعظ

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

متعظ. [ م ُت ْ ت َ ع ِ ] ( ع ص ) ( از �وع ظ� ) پذیرنده . ( آنندراج ) . پند گرفته و کسی که پند و نصیحت قبول می کند به سخنان دلپذیر. ( ناظم الاطباء ) : ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

متعظ. [ م ُت ْ ت َ ع ِ ] ( ع ص ) ( از �وع ظ� ) پذیرنده . ( آنندراج ) . پند گرفته و کسی که پند و نصیحت قبول می کند به سخنان دلپذیر. ( ناظم الاطباء ) : ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

متعظ. [ م ُت ْ ت َ ع ِ ] ( ع ص ) ( از �وع ظ� ) پذیرنده . ( آنندراج ) . پند گرفته و کسی که پند و نصیحت قبول می کند به سخنان دلپذیر. ( ناظم الاطباء ) : ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

متعظ. [ م ُت ْ ت َ ع ِ ] ( ع ص ) ( از �وع ظ� ) پذیرنده . ( آنندراج ) . پند گرفته و کسی که پند و نصیحت قبول می کند به سخنان دلپذیر. ( ناظم الاطباء ) : ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

متعظ. [ م ُت ْ ت َ ع ِ ] ( ع ص ) ( از �وع ظ� ) پذیرنده . ( آنندراج ) . پند گرفته و کسی که پند و نصیحت قبول می کند به سخنان دلپذیر. ( ناظم الاطباء ) : ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

متعظ. [ م ُت ْ ت َ ع ِ ] ( ع ص ) ( از �وع ظ� ) پذیرنده . ( آنندراج ) . پند گرفته و کسی که پند و نصیحت قبول می کند به سخنان دلپذیر. ( ناظم الاطباء ) : ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

اندرز پذیر

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

واعظ غیرمتعظ ؛ پنددهنده ای که خود پند نپذیرفته باشد. ( ناظم الاطباء ) . و رجوع به اتعاظ شود. non - practicing preacher a preacher who doesn't pra ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

- عواقب بین ؛ دوراندیش. ( آنندراج ) .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

- عواقب بین ؛ دوراندیش. ( آنندراج ) .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

- عواقب امور ؛ سرانجام کارها و مآل کارها. ( ناظم الاطباء ) .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

- عواقب امور ؛ سرانجام کارها و مآل کارها. ( ناظم الاطباء ) .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

- عواقب بین ؛ دوراندیش. ( آنندراج ) .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٧

غیرصریح، ضمنی، تلمیحی ، کنایی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

ایسال ، ابلاغ

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

ایصال

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

ابلاغ

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

ابلاغ

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

درخواستن. [ دَ خوا / خا ت َ] ( مص مرکب ) خواستگاری نمودن و خواهش کردن. ( آنندراج ) . استدعا کردن. عرض نمودن. از روی نیاز و احتیاج سؤال کردن. خواستن. ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

درخواستن. [ دَ خوا / خا ت َ] ( مص مرکب ) خواستگاری نمودن و خواهش کردن. ( آنندراج ) . استدعا کردن. عرض نمودن. از روی نیاز و احتیاج سؤال کردن. خواستن. ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

درخواستن. [ دَ خوا / خا ت َ] ( مص مرکب ) خواستگاری نمودن و خواهش کردن. ( آنندراج ) . استدعا کردن. عرض نمودن. از روی نیاز و احتیاج سؤال کردن. خواستن. ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

درخواستن. [ دَ خوا / خا ت َ] ( مص مرکب ) خواستگاری نمودن و خواهش کردن. ( آنندراج ) . استدعا کردن. عرض نمودن. از روی نیاز و احتیاج سؤال کردن. خواستن. ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

درخواستن. [ دَ خوا / خا ت َ] ( مص مرکب ) خواستگاری نمودن و خواهش کردن. ( آنندراج ) . استدعا کردن. عرض نمودن. از روی نیاز و احتیاج سؤال کردن. خواستن. ...

پیشنهاد
٠

المأمور معذور. نظیر: ما علی الرسول الاالبلاغ. ( امثال و حکم ج 1 ص 270 ) .

پیشنهاد
٠

المأمور معذور. نظیر: ما علی الرسول الاالبلاغ. ( امثال و حکم ج 1 ص 270 ) . المأمور معذور. [ اَ م َءْ رُ م َ ] ( ع جمله ٔ اسمیه ) یعنی مأمور معذور ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

- سوء شهرت ؛ بدنامی.