پیشنهاد‌های امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٢,٤٦٦)

بازدید
٦,٦٩٨
تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

سبک خیز ؛ سریعالحرکة : بصحرا ز مرغان سبک خیزتر. نظامی.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

و از نو

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

بباید

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

بباید

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

بباید

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

( آدمیخوار ) آدمیخوار. [ دَ خوا/ خا ] ( نف مرکب ) مردم خوار. آدمیخواره : آدمیخوارند اغلب مردمان. مولوی.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

یکه و یالقوز ؛ تنها و منزوی. || آنکه تنهایی دوست دارد. آنکه از مردم گریزد. مردم گریز. ( یادداشت مؤلف ) .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

( آدمی بدور ) آدمی بدور. [ دَ ب ِ ] ( ص مرکب ) مردم گریز. یالقوزک. آنکه معاشرت مردم خوش ندارد.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

یالقوزک

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

( آدمی سیرتی ) آدمی سیرتی. [ دَ رَ ] ( حامص مرکب ) چگونگی و صفت آدمی سیرت : نخست آدمی سیرتی پیشه کن پس آنگه ملک خویی اندیشه کن. سعدی.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

( آدمی گری ) آدمی گری. [ دَ گ َ ] ( حامص مرکب ) بشریت : اما گاه گاه در درون استاد امام از راه آدمی گری اندک داوری می بود. ( اسرارالتوحید ) . چون چشم ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

( آدمی سیرتی ) آدمی سیرتی. [ دَ رَ ] ( حامص مرکب ) چگونگی و صفت آدمی سیرت : نخست آدمی سیرتی پیشه کن پس آنگه ملک خویی اندیشه کن. سعدی.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

( آدمی کش ) آدمی کش. [ دَ ک ُ ] ( نف مرکب ) قاتل : میباش طبیب عیسوی هش اما نه طبیب آدمی کش. نظامی.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

روی ریش ؛ که روی او مجروح باشد. خراشیده روی : رحیل آمدش هم در آن هفته پیش دل افکار و سربسته و روی ریش. سعدی ( بوستان ) .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

روی ریش ؛ که روی او مجروح باشد. خراشیده روی : رحیل آمدش هم در آن هفته پیش دل افکار و سربسته و روی ریش. سعدی ( بوستان ) .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

ریش مورچه پی ؛ بسیار کوتاه زده شده باشد نه اینکه از بن تراشیده شده باشد.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

ریش کپه ( به فک اضافه ) ؛ ریش پهن. ریش تپه. بلمه. پرریش. لحیانی. ( به اضافه ) ریش انبوه و پرپشت. و نیز رجوع به مترادفات شود.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

ریش کپه ( به فک اضافه ) ؛ ریش پهن. ریش تپه. بلمه. پرریش. لحیانی. ( به اضافه ) ریش انبوه و پرپشت. و نیز رجوع به مترادفات شود.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

ریش تپه. [ ت َپ ْ پ َ / پ ِ ] ( ص مرکب ) ریش محرابی. مورچپه. لحیانی. تپه ریش. پرریش. بلمه. ریشو. درازریش. بزرگ ریش. آنکه ریش بزرگ و انبوه دارد نه بسی ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

ریش کپه ( به فک اضافه ) ؛ ریش پهن. ریش تپه. بلمه. پرریش. لحیانی. ( به اضافه ) ریش انبوه و پرپشت. و نیز رجوع به مترادفات شود.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

ریشش را به خون سرش خضاب کردن ؛ سرش را بریدن. کشتن. ( یادداشت مؤلف ) .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

ریشش را به خون سرش خضاب کردن ؛ سرش را بریدن. کشتن. ( یادداشت مؤلف ) .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

ریشش را به خون سرش خضاب کردن ؛ سرش را بریدن. کشتن. ( یادداشت مؤلف ) .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

ریش در دست کسی دادن ؛ کار خود را به دیگری واگذار کردن. ( ناظم الاطباء ) . ریش در دست دیگری یا کسی داشتن ؛ بی اختیاری در کاری. ( مجموعه مترادفات ص ...

پیشنهاد
٠

ریش در دست دیگری یا کسی داشتن ؛ بی اختیاری در کاری. ( مجموعه مترادفات ص 71 ) . اختیار کار خود به او سپردن. ( آنندراج ) : هرکه دل پیش دلبری دارد ریش د ...

پیشنهاد
٠

ریش در دست کسی دادن ؛ کار خود را به دیگری واگذار کردن. ( ناظم الاطباء ) .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

ریش در دست دیگری یا کسی داشتن ؛ بی اختیاری در کاری. ( مجموعه مترادفات ص 71 ) . اختیار کار خود به او سپردن. ( آنندراج ) : هرکه دل پیش دلبری دارد ریش د ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

ریش در دست دیگری یا کسی داشتن ؛ بی اختیاری در کاری. ( مجموعه مترادفات ص 71 ) . اختیار کار خود به او سپردن. ( آنندراج ) : هرکه دل پیش دلبری دارد ریش د ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

ریش در دست کسی دادن ؛ کار خود را به دیگری واگذار کردن. ( ناظم الاطباء ) .

پیشنهاد
٠

ریش در دست دیگری یا کسی داشتن ؛ بی اختیاری در کاری. ( مجموعه مترادفات ص 71 ) . اختیار کار خود به او سپردن. ( آنندراج ) : هرکه دل پیش دلبری دارد ریش د ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

ریش دادن و ریش گرفتن ؛ متعهد شدن. ( یادداشت مؤلف ) .

پیشنهاد
٠

ریش در دست دیگری یا کسی داشتن ؛ بی اختیاری در کاری. ( مجموعه مترادفات ص 71 ) . اختیار کار خود به او سپردن. ( آنندراج ) : هرکه دل پیش دلبری دارد ریش د ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

ریش دادن ؛ ضمانت کردن. ( یادداشت مؤلف ) .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

ریش دادن و ریش گرفتن ؛ متعهد شدن. ( یادداشت مؤلف ) .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

ریش بریده ؛ دشنامی است مردان را. ( یادداشت مؤلف ) .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

ریش بر باد دادن ؛ کنایه از ریش تراشیدن است. ( آنندراج ) : مگر ز منهی رایت شنیده ای عالم که ریشهای حریفان همی دهی بر باد. عرفی شیرازی ( از آنندراج ) .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

ریش بر باد دادن ؛ کنایه از ریش تراشیدن است. ( آنندراج ) : مگر ز منهی رایت شنیده ای عالم که ریشهای حریفان همی دهی بر باد. عرفی شیرازی ( از آنندراج ) .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

به ریش نزدیک ؛ نوجوان. نوجوانی که ریش آمدن وی نزدیک باشد. نوخط : دو سرهنگ سرای محتشم نیز بخواست بادویست غلام. . . به ریش نزدیک. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

به ریش گرفتن ؛ پذیرفتن. قبول کردن. به مزاح دروغی را چون راست پذیرفتن. پذیرفتن تملق و تبصبص از کسی با علم به خلاف. پذیرفتن گفته تملق آمیز از کسی با وج ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

به ریش گرفتن ؛ پذیرفتن. قبول کردن. به مزاح دروغی را چون راست پذیرفتن. پذیرفتن تملق و تبصبص از کسی با علم به خلاف. پذیرفتن گفته تملق آمیز از کسی با وج ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

به ریش نزدیک ؛ نوجوان. نوجوانی که ریش آمدن وی نزدیک باشد. نوخط : دو سرهنگ سرای محتشم نیز بخواست بادویست غلام. . . به ریش نزدیک. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ...

پیشنهاد
١

به ریش کسی نگریستن ؛ کنایه از متوسل شدن بدو. توقع داشتن از وی : با در و دشت ساز خاقانی خانه و خوان ناسزا منگر تا برون ریشه گیا بینی ز اندرون ریش ده ک ...

پیشنهاد
٠

به ریش کسی نگریستن ؛ کنایه از متوسل شدن بدو. توقع داشتن از وی : با در و دشت ساز خاقانی خانه و خوان ناسزا منگر تا برون ریشه گیا بینی ز اندرون ریش ده ک ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

به ریش کسی نگریستن ؛ کنایه از متوسل شدن بدو. توقع داشتن از وی : با در و دشت ساز خاقانی خانه و خوان ناسزا منگر تا برون ریشه گیا بینی ز اندرون ریش ده ک ...

پیشنهاد

به ریش کسی نگریستن ؛ کنایه از متوسل شدن بدو. توقع داشتن از وی : با در و دشت ساز خاقانی خانه و خوان ناسزا منگر تا برون ریشه گیا بینی ز اندرون ریش ده ک ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

به ریش کسی نگریستن ؛ کنایه از متوسل شدن بدو. توقع داشتن از وی : با در و دشت ساز خاقانی خانه و خوان ناسزا منگر تا برون ریشه گیا بینی ز اندرون ریش ده ک ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

فارغانه. [ رِ ن َ / ن ِ ] ( ص نسبی ، ق مرکب ) در حال فراغت و آسایش خاطر : داشت از تیغ و تیغبازی دست فارغانه به رود و باده نشست. نظامی.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

فارغانه. [ رِ ن َ / ن ِ ] ( ص نسبی ، ق مرکب ) در حال فراغت و آسایش خاطر : داشت از تیغ و تیغبازی دست فارغانه به رود و باده نشست. نظامی.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

آسودمندانه ، با فراغت خاطر

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

فارغانه. [ رِ ن َ / ن ِ ] ( ص نسبی ، ق مرکب ) در حال فراغت و آسایش خاطر : داشت از تیغ و تیغبازی دست فارغانه به رود و باده نشست. نظامی.