پیشنهادهای امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٢,٤٦٦)
نهیب زده
نهیب زده
( مصدر ) نهیب زدن به ( بر ) کسی . فریاد کشیدن بسوی او .
( مصدر ) نهیب زدن به ( بر ) کسی . فریاد کشیدن بسوی او .
بانگ برداشتن
( مصدر ) نهیب زدن به ( بر ) کسی . فریاد کشیدن بسوی او .
( مصدر ) نهیب زدن به ( بر ) کسی . فریاد کشیدن بسوی او .
( مصدر ) نهیب زدن به ( بر ) کسی . فریاد کشیدن بسوی او .
( مصدر ) نهیب زدن به ( بر ) کسی . فریاد کشیدن بسوی او .
( مصدر ) نهیب زدن به ( بر ) کسی . فریاد کشیدن بسوی او .
ترس دادن
نهیب دادن ؛ ترساندن : خوفم مده که سلمان از غم ترا بسوزم پروانه را ز آتش دادن نهیب تا کی. سلمان ( از آنندراج ) .
نهیب دادن ؛ ترساندن : خوفم مده که سلمان از غم ترا بسوزم پروانه را ز آتش دادن نهیب تا کی. سلمان ( از آنندراج ) .
نهیب دادن ؛ ترساندن : خوفم مده که سلمان از غم ترا بسوزم پروانه را ز آتش دادن نهیب تا کی. سلمان ( از آنندراج ) .
نهیب دادن ؛ ترساندن : خوفم مده که سلمان از غم ترا بسوزم پروانه را ز آتش دادن نهیب تا کی. سلمان ( از آنندراج ) .
نهیب دادن ؛ ترساندن : خوفم مده که سلمان از غم ترا بسوزم پروانه را ز آتش دادن نهیب تا کی. سلمان ( از آنندراج ) .
نهیب دادن ؛ ترساندن : خوفم مده که سلمان از غم ترا بسوزم پروانه را ز آتش دادن نهیب تا کی. سلمان ( از آنندراج ) .
نهیب دادن ؛ ترساندن : خوفم مده که سلمان از غم ترا بسوزم پروانه را ز آتش دادن نهیب تا کی. سلمان ( از آنندراج ) .
نهیب دادن ؛ ترساندن : خوفم مده که سلمان از غم ترا بسوزم پروانه را ز آتش دادن نهیب تا کی. سلمان ( از آنندراج ) .
نهیب دادن ؛ ترساندن : خوفم مده که سلمان از غم ترا بسوزم پروانه را ز آتش دادن نهیب تا کی. سلمان ( از آنندراج ) .
نهیب دادن ؛ ترساندن : خوفم مده که سلمان از غم ترا بسوزم پروانه را ز آتش دادن نهیب تا کی. سلمان ( از آنندراج ) .
نهیب دادن ؛ ترساندن : خوفم مده که سلمان از غم ترا بسوزم پروانه را ز آتش دادن نهیب تا کی. سلمان ( از آنندراج ) .
نهیب آمدن کسی را ؛ ترسیدن او. واهمه کردن او : کنون کت ز گرز من آمد نهیب گرفتی ز سوگند راه فریب. فردوسی. به روز جنگ مر او را به چنگ بسته برند نه ز آ ...
واهمه کردن
نهیب آمدن کسی را ؛ ترسیدن او. واهمه کردن او : کنون کت ز گرز من آمد نهیب گرفتی ز سوگند راه فریب. فردوسی. به روز جنگ مر او را به چنگ بسته برند نه ز آ ...
نهیب آمدن کسی را ؛ ترسیدن او. واهمه کردن او : کنون کت ز گرز من آمد نهیب گرفتی ز سوگند راه فریب. فردوسی. به روز جنگ مر او را به چنگ بسته برند نه ز آ ...
آواز نهیب
آواز نهیب
آواز نهیب
نهیب آمدن ؛ گزند رسیدن. آسیب رسیدن.
نهیب آمدن ؛ گزند رسیدن. آسیب رسیدن.
نهیب آمدن ؛ گزند رسیدن. آسیب رسیدن.
نهیب آمدن ؛ گزند رسیدن. آسیب رسیدن.
نهیب آمدن ؛ گزند رسیدن. آسیب رسیدن.
نهیب آمدن ؛ گزند رسیدن. آسیب رسیدن.
دژآگاه . [ دُ ] ( ص مرکب ) دژاگه . سهمگین و خشم آلود. ( ازبرهان ) . سودائی . ( ناظم الاطباء ) . خشمگین : سوار جهان نیوزار دلیر چو پیل دژآگاه و درنده ...
دژآگاه . [ دُ ] ( ص مرکب ) دژاگه . سهمگین و خشم آلود. ( ازبرهان ) . سودائی . ( ناظم الاطباء ) . خشمگین : سوار جهان نیوزار دلیر چو پیل دژآگاه و درنده ...
دژآگاه . [ دُ ] ( ص مرکب ) دژاگه . سهمگین و خشم آلود. ( ازبرهان ) . سودائی . ( ناظم الاطباء ) . خشمگین : سوار جهان نیوزار دلیر چو پیل دژآگاه و درنده ...
دژآگاه . [ دُ ] ( ص مرکب ) دژاگه . سهمگین و خشم آلود. ( ازبرهان ) . سودائی . ( ناظم الاطباء ) . خشمگین : سوار جهان نیوزار دلیر چو پیل دژآگاه و درنده ...
دژآگاه . [ دُ ] ( ص مرکب ) دژاگه . سهمگین و خشم آلود. ( ازبرهان ) . سودائی . ( ناظم الاطباء ) . خشمگین : سوار جهان نیوزار دلیر چو پیل دژآگاه و درنده ...
دژآگاه . [ دُ ] ( ص مرکب ) دژاگه . سهمگین و خشم آلود. ( ازبرهان ) . سودائی . ( ناظم الاطباء ) . خشمگین : سوار جهان نیوزار دلیر چو پیل دژآگاه و درنده ...
بی ترحم
بی ترحم
بی ترحم
کمین کسی را کشیدن
کمین کسی را کشیدن
کمین کسی را کشیدن
کمین کسی را کشیدن
کمین کسی را کشیدن
ایرادی ( صفت ) منسوب به ایراد ایرادگیر بهانه گیر.