پیشنهاد‌های امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٢,٤٦٦)

بازدید
٦,٧١٠
تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

غولان روزگار ؛ کنایه از طالبان دنیا و مردم بدسیرت است. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ) . رجوع به مجموعه مترادفات ص 237 شود : پس غولان روزگار مرو تو و بیغو ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

( صفت ) منسوب به ایراد ایرادگیر بهانه گیر.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

ایرادی ( صفت ) منسوب به ایراد ایرادگیر بهانه گیر.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

ایرادی ( صفت ) منسوب به ایراد ایرادگیر بهانه گیر.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

معنی ضرب المثل - > ایراد بنی اسرائیلی ایرادهای بیجا و بهانه جویانه، درخواست های غیر قابل قبول.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

ایراد نیش غولی ؛ در تداول عامه ، ایراد بنی اسرائیلی. مته به خشخاش گذاشتن و ایراد بیجا گرفتن. ایرادی که در آن طعنی نهفته باشد.

پیشنهاد
٢

ایراد نیش غولی ؛ در تداول عامه ، ایراد بنی اسرائیلی. مته به خشخاش گذاشتن و ایراد بیجا گرفتن. ایرادی که در آن طعنی نهفته باشد.

پیشنهاد
٩

ایراد نیش غولی ؛ در تداول عامه ، ایراد بنی اسرائیلی. مته به خشخاش گذاشتن و ایراد بیجا گرفتن. ایرادی که در آن طعنی نهفته باشد.

پیشنهاد
٠

ایراد نیش غولی ؛ در تداول عامه ، ایراد بنی اسرائیلی. مته به خشخاش گذاشتن و ایراد بیجا گرفتن. ایرادی که در آن طعنی نهفته باشد.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

بیدوام. [ دَ ] ( ص مرکب ) ( از: بی دوام ) که پایندگی ندارد. ناپایدار. مقابل بادوام. بدون دوام. بی ثبات : باز در عواقب کارهای عالم تفکری کردم. . . تا ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

بیدوام. [ دَ ] ( ص مرکب ) ( از: بی دوام ) که پایندگی ندارد. ناپایدار. مقابل بادوام. بدون دوام. بی ثبات : باز در عواقب کارهای عالم تفکری کردم. . . تا ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

خیال زده ، رویا زده

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

رویا زده

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

به یکسو ؛ بر یک جانب. بر یک کنار. بافاصله. با اندک فاصله. دورترک : به لشکرگه اندر یکی کوه بود بلند و به یکسو ز انبوه بود. فردوسی.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

به یکسو ؛ بر یک جانب. بر یک کنار. بافاصله. با اندک فاصله. دورترک : به لشکرگه اندر یکی کوه بود بلند و به یکسو ز انبوه بود. فردوسی.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

به یکسو ؛ بر یک جانب. بر یک کنار. بافاصله. با اندک فاصله. دورترک : به لشکرگه اندر یکی کوه بود بلند و به یکسو ز انبوه بود. فردوسی.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

به یکسو ؛ بر یک جانب. بر یک کنار. بافاصله. با اندک فاصله. دورترک : به لشکرگه اندر یکی کوه بود بلند و به یکسو ز انبوه بود. فردوسی.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

در یک خط

پیشنهاد
٠

در یک خط قرار گرفتن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

در یک خط

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

در یک خط

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

سوارانِ آب :موج آب. ( برهان ) .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

سوارانِ آب :موج آب. ( برهان ) .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

( سواران آب ) سواران آب. [ س َ ن ِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از گنبدهای آب که به تازی حباب گویند و افراس آب و افراسیاب مرادف است. ( آنندراج ) ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

درآمدن شوی بر زن ؛ دخول. مباشرت : ملکی از ایشان غلبه گرفت و عروسان را دوشیزگی بردی پیش از درآمدن شوی. ( التفهیم ) .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

درآمدن شوی بر زن ؛ دخول. مباشرت : ملکی از ایشان غلبه گرفت و عروسان را دوشیزگی بردی پیش از درآمدن شوی. ( التفهیم ) .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٠

درآمدن شوی بر زن ؛ دخول. مباشرت : ملکی از ایشان غلبه گرفت و عروسان را دوشیزگی بردی پیش از درآمدن شوی. ( التفهیم ) .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

درآمدن شوی بر زن ؛ دخول. مباشرت : ملکی از ایشان غلبه گرفت و عروسان را دوشیزگی بردی پیش از درآمدن شوی. ( التفهیم ) .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

درآمدن شوی بر زن ؛ دخول. مباشرت : ملکی از ایشان غلبه گرفت و عروسان را دوشیزگی بردی پیش از درآمدن شوی. ( التفهیم ) .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

درآمدن شوی بر زن ؛ دخول. مباشرت : ملکی از ایشان غلبه گرفت و عروسان را دوشیزگی بردی پیش از درآمدن شوی. ( التفهیم ) .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

عصمتیان. [ ع ِ م َ ] ( اِ مرکب ) ج ِ عصمتی ، منسوب به عصمت. کنایه از انبیا و اولیا و ملائکه و اهل عزلت و خلوت نشینان و مخدرات باشد. ( برهان ) ( آنندر ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

عصمتی. [ ع ِم َ ] ( ص نسبی ) منسوب به عصمة و عصمت. باعصمت. دارای عصمت و حفاظ. رجوع به عصمت و عصمة و عصمتیان شود.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

عصمتیان. [ ع ِ م َ ] ( اِ مرکب ) ج ِ عصمتی ، منسوب به عصمت. کنایه از انبیا و اولیا و ملائکه و اهل عزلت و خلوت نشینان و مخدرات باشد. ( برهان ) ( آنندر ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

عصمتی. [ ع ِم َ ] ( ص نسبی ) منسوب به عصمة و عصمت. باعصمت. دارای عصمت و حفاظ. رجوع به عصمت و عصمة و عصمتیان شود.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

کوی یافت. ( ن مف مرکب ) طفلی را گویند که بر سر راه انداخته باشند. ( برهان ) . بچه ای که از سر راه بردارند. لقیط. ( ناظم الاطباء ) . یافته کوی. کودکی ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

کوی یافت. ( ن مف مرکب ) طفلی را گویند که بر سر راه انداخته باشند. ( برهان ) . بچه ای که از سر راه بردارند. لقیط. ( ناظم الاطباء ) . یافته کوی. کودکی ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

گوییدن. [ دَ ] ( مص ) به معنی گفتن و نطق کردن باشد. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ شعوری ج 2 ص 325 ) .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
-٢٨

گوییدن. [ دَ ] ( مص ) به معنی گفتن و نطق کردن باشد. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ شعوری ج 2 ص 325 ) .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

گوی سیمین. [ ی ِ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گوی سیم. گوی نقره گین. کنایه از کره ماه است. ( برهان ) ( آنندراج ) ( بهار عجم ) .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

گوی سیمین. [ ی ِ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گوی سیم. گوی نقره گین. کنایه از کره ماه است. ( برهان ) ( آنندراج ) ( بهار عجم ) .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

گوی شدن. [ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) کنایه از سر به زانو نهادن و به مراقبه رفتن باشد. ( از برهان قاطع ) ( از آنندراج ) . || کنایه از دوتا شدن قامت. خمیده ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

گوی شدن. [ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) کنایه از سر به زانو نهادن و به مراقبه رفتن باشد. ( از برهان قاطع ) ( از آنندراج ) . || کنایه از دوتا شدن قامت. خمیده ...

پیشنهاد
٠

گوی شدن. [ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) کنایه از سر به زانو نهادن و به مراقبه رفتن باشد. ( از برهان قاطع ) ( از آنندراج ) . || کنایه از دوتا شدن قامت. خمیده ...

پیشنهاد
٠

گوی شدن. [ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) کنایه از سر به زانو نهادن و به مراقبه رفتن باشد. ( از برهان قاطع ) ( از آنندراج ) . || کنایه از دوتا شدن قامت. خمیده ...

پیشنهاد
٠

گوی شدن. [ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) کنایه از سر به زانو نهادن و به مراقبه رفتن باشد. ( از برهان قاطع ) ( از آنندراج ) . || کنایه از دوتا شدن قامت. خمیده ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

گوی تنهایی زدن ؛ کنایه از گوشه نشینی و انزوا گزیدن : دوش در صحرای خلوت گوی تنهایی زدم خیمه بربالای منظوران بالایی زدم. سعدی. خرقه پوشان صوامع را دو ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

گوی تنهایی زدن ؛ کنایه از گوشه نشینی و انزوا گزیدن : دوش در صحرای خلوت گوی تنهایی زدم خیمه بربالای منظوران بالایی زدم. سعدی. خرقه پوشان صوامع را دو ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

گوی تنهایی زدن ؛ کنایه از گوشه نشینی و انزوا گزیدن : دوش در صحرای خلوت گوی تنهایی زدم خیمه بربالای منظوران بالایی زدم. سعدی. خرقه پوشان صوامع را دو ...

پیشنهاد
٠

گوی تنهایی زدن ؛ کنایه از گوشه نشینی و انزوا گزیدن : دوش در صحرای خلوت گوی تنهایی زدم خیمه بربالای منظوران بالایی زدم. سعدی. خرقه پوشان صوامع را دو ...

پیشنهاد
١

گوی تنهایی زدن ؛ کنایه از گوشه نشینی و انزوا گزیدن : دوش در صحرای خلوت گوی تنهایی زدم خیمه بربالای منظوران بالایی زدم. سعدی. خرقه پوشان صوامع را دو ...