emcee

/emˈsiː//emˈsiː/

(عامیانه)، سرپرست تشریفات، (برنامه های تلویزیونی و غیره) سرمیزبان، نمایش گردان، رئیس تشریفات کردن، بعنوان رئیس تشریفات عمل کردن، رئیس تشریفات شدن، m یاceremonies of master

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: a master of ceremonies.
مشابه: marshal
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: emcees, emceeing, emceed
• : تعریف: to act as master of ceremonies of.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to function as a master of ceremonies.

جمله های نمونه

1. I'm going to be emceeing a costume contest.
[ترجمه گوگل]من قصد دارم در یک مسابقه لباس شرکت کنم
[ترجمه ترگمان]من میخوام یک مسابقه لباس را بر عهده بگیرم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Who was emcee of the show last night?
[ترجمه گوگل]دیشب امسی دیشب کی بود؟
[ترجمه ترگمان]برنامه برنامه دیشب کی بود؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. That first night I emceed I was absolutely terrified.
[ترجمه گوگل]آن شب اول که هوس کردم کاملاً ترسیده بودم
[ترجمه ترگمان]ان شب اول فکر کردم که واقعا وحشت زده ام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. A TV star is emceeing tonight.
[ترجمه گوگل]امشب یک ستاره تلویزیونی می آید
[ترجمه ترگمان]امشب یک ستاره تلویزیون بر عهده دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The emcee announces that we have raised close to $ 700, 000 today.
[ترجمه گوگل]Emcee اعلام می کند که ما امروز نزدیک به 700,000 دلار جمع آوری کرده ایم
[ترجمه ترگمان]The اعلام می کند که ما امروز حدود ۷۰۰ هزار دلار را افزایش داده ایم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Emcee: OK, bridegroom can hug your wife.
[ترجمه گوگل]امسی: باشه، داماد میتونه همسرت رو بغل کنه
[ترجمه ترگمان]Emcee: خوب، داماد می تواند همسر شما را در آغوش بگیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Emcee: Firstly, the bridegroom need to present his inaugural address to us.
[ترجمه گوگل]امسی: اولاً، داماد باید سخنرانی افتتاحیه خود را به ما ارائه دهد
[ترجمه ترگمان]Emcee: اول، داماد باید سخنرانی آغازین خود را به ما ارائه کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Serving as the event's emcee in Cannes will be Gold, who took home $12 million after winning poker's most prestigious tournament three years ago, defeating Paul Wasicka heads-up.
[ترجمه گوگل]گلد که پس از برنده شدن در معتبرترین تورنمنت پوکر سه سال پیش با شکست دادن پل واسیکا، 12 میلیون دلار در جشنواره کن کن، به عنوان قهرمان این رویداد در کن خدمت می کند
[ترجمه ترگمان]وی با شکست دادن بازی پوکر سه سال پیش، با شکست دادن سر پل Wasicka در سه سال پیش ۱۲ میلیون دلار به خانه برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Who was ( the ) emcee of the show last night?
[ترجمه گوگل]دیشب (امسی) نمایش کی بود؟
[ترجمه ترگمان]آخرین شب نمایش چه کسی بود؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He's a better emcee than I thought he'd be.
[ترجمه گوگل]او بهتر از آن چیزی است که من فکر می کردم
[ترجمه ترگمان]بیشتر از اون چیزی که فکر می کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The Rockets have three guest stars and no emcee for their game show.
[ترجمه گوگل]راکت ها سه ستاره مهمان دارند و هیچ امی برای نمایش بازی خود ندارند
[ترجمه ترگمان]تیم راکتز سه ستاره مهمان داشت و هیچ emcee برای نمایش بازی آن ها وجود نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• master of ceremonies
act as master of ceremonies, act as the announcer of an event
an emcee is the same as a master of ceremonies; used in american english.

پیشنهاد کاربران

“Emcee” is an alternative spelling of “MC” and is used interchangeably. It refers to the person who hosts or presents an event or performance.
"Emcee" املای جایگزین "Master of Ceremonies" است و به جای هم استفاده می شود. به شخصی اطلاق می شود که یک رویداد یا اجرا را میزبانی می کند.
...
[مشاهده متن کامل]

رییس تشریفات یک مراسم یا رویداد خاص
For instance, at a wedding reception, the emcee might announce, “It’s time for the first dance. ”
In a fashion show, the emcee might describe the outfits and introduce the models.
A person attending a conference might ask, “Who’s the emcee for today’s sessions?”

منابع• https://fluentslang.com/slang-for-host/
اندریمان سالار ؛ حاجب بزرگ و رئیس تشریفات.
سالار پرده. [ رِ پ َ دَ / دِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حاجب. دربان. حاجب بزرگ :
چو سالار پرده سپهبد بدید
رها کردنش هیچگونه ندید.
( شاهنامه چ بروخیم ج 1 حاشیه ص 231 ) .
رجوع به سالاربار و سالار شود.
سالار بار. [رِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) باربد. حاجب بزرگ. رئیس تشریفات. دربان شاه. دارنده بار. خرم باش. پرده دار. حاجب مخصوص. رئیس دربار. ( ناظم الاطباء ) . رئیس تشریفات. ( اشتینگاس ص 642 ) آنکه پذیرائی واردان بر شاه را بعهده دارد و آنان را بحضور شاه برد :
...
[مشاهده متن کامل]

نباید بر شاه سالار بار
بگفتا که جهن است باده سوار.
فردوسی.
سخن جز بدستورسالار بار
نگفتی بره از نهان آشکار.
اسدی ( گرشاسب نامه ) .
سالار بار مطران مه مرد جاثلیق
قِسّیس باربر نه و ابلیس بدرقه.
سوزنی ( دیوان چ امیرکبیر ص 82 ) .
چنین داد فرمان بسالار بار
که با من ندارد بس امروز کار.
نظامی.
رجوع به سالار پرده و سالار شود.
بارسالار. ( اِ مرکب ) سالار بار. حاجب بزرگ. حافظ. نگاهبان. رئیس حفاظ و نگاهبانان :
آن شنیدستم که در صحرای غور
بارسالاری بیفتاد از ستور
گفت چشم تنگ دنیادار را
یاقناعت پرکند یا خاک گور.

رئیس تشریفات کردن، به عنوان رئیس تشریفات عمل کردن، رئیس تشریفات شدن ( master of ceremonies )

بپرس