پیشنهادهای امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٣,٥٣٢)
دور از فهم
دور از فهم
ungraspable = not possible to comprehend
ungraspable = not possible to comprehend
ungraspable = not possible to comprehend
ungraspable = not possible to comprehend
تعویر
نشانی از . . . . . . . . . . نیست
قبله ٔ جمشید. [ ق ِ ل َ / ل ِ ی ِ ج َ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از آتش است . ( آنندراج ) ( برهان ) . || شراب لعلی را نیز گویند. ( برهان ) . و ...
شهرگان . [ ش َ ] ( ص مرکب ) شهری . مقابل دهقان . ج ، شهرگانان . ( یادداشت مؤلف ) : اما ایرانیان مخصوصاً کسانی که از خاندانهای اصیل دهقانان وشهرگانان ...
شهرگان . [ ش َ ] ( ص مرکب ) شهری . مقابل دهقان . ج ، شهرگانان . ( یادداشت مؤلف ) : اما ایرانیان مخصوصاً کسانی که از خاندانهای اصیل دهقانان وشهرگانان ...
قبله ٔ دهقان . [ ق ِ ل َ / ل ِ ی ِ دِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از آتش است . ( برهان ) ( آنندراج ) . رجوع به مزدیسنا ص 184 شود. ( نقل از دکتر ...
پیر دهقان . [ دِ ] ( اِ مرکب ) دهقان پیر. دهقان سالخورده . || کدخدا و بزرگ ده . || شراب انگوری کهنه . شراب کهنه ٔ انگوری . ( برهان ) . می انگوری . ( ...
پیر دهقان . [ دِ ] ( اِ مرکب ) دهقان پیر. دهقان سالخورده . || کدخدا و بزرگ ده . || شراب انگوری کهنه . شراب کهنه ٔ انگوری . ( برهان ) . می انگوری . ( ...
سخن ربایی ( سرقت ادبی )
سخن ربایی ( سرقت ادبی ) ، سخن سمت ( س ۱۳، ش۱۹، ۱۳۸۷ )
سخن ربایی ( سرقت ادبی )
یعقوبی کردن. [ ی َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) کنایه از عاشقی کردن. ( از آنندراج ) .
speak up
warp and woof
جغله someone who is very small – used humorously
پی ریز. [ پ َ / پ ِ ] ( نف مرکب ) آنکه پی ریزد. آنکه بنیان نهد. آنکه اساس و بنیاد نهد. || ( ق مرکب ) در تداول عامه ، متصل . پیوسته . پیاپی . یک ریز. ...
شالوده ریز. [ دَ / دِ ] ( نف مرکب ) آنکه شالوده ریزد. آنکه پی افکند. مؤسس . بنیان گذار. بانی .
شالوده ریز. [ دَ / دِ ] ( نف مرکب ) آنکه شالوده ریزد. آنکه پی افکند. مؤسس . بنیان گذار. بانی .
شالوده ریز. [ دَ / دِ ] ( نف مرکب ) آنکه شالوده ریزد. آنکه پی افکند. مؤسس . بنیان گذار. بانی .
شالوده ریز. [ دَ / دِ ] ( نف مرکب ) آنکه شالوده ریزد. آنکه پی افکند. مؤسس . بنیان گذار. بانی .
شالوده ریز. [ دَ / دِ ] ( نف مرکب ) آنکه شالوده ریزد. آنکه پی افکند. مؤسس . بنیان گذار. بانی .
شالوده ریز. [ دَ / دِ ] ( نف مرکب ) آنکه شالوده ریزد. آنکه پی افکند. مؤسس . بنیان گذار. بانی .
دست ریز. [ دَ ] ( ن مف مرکب ) دست ریخته . که با دست ریخته اند و طبیعی نیست : تپه های دست ریز خاکی . ( یادداشت مرحوم دهخدا ) .
دست ریز. [ دَ ] ( ن مف مرکب ) دست ریخته . که با دست ریخته اند و طبیعی نیست : تپه های دست ریز خاکی . ( یادداشت مرحوم دهخدا ) .
دست ریز. [ دَ ] ( ن مف مرکب ) دست ریخته . که با دست ریخته اند و طبیعی نیست : تپه های دست ریز خاکی . ( یادداشت مرحوم دهخدا ) .
دست ریز. [ دَ ] ( ن مف مرکب ) دست ریخته . که با دست ریخته اند و طبیعی نیست : تپه های دست ریز خاکی . ( یادداشت مرحوم دهخدا ) .
یک ریز. [ ی َ / ی ِ ] ( ق مرکب ) متصل . پیوسته . دائم . مدام . پیاپی . پشت هم . ( یادداشت مؤلف ) . پشت سرهم . پی درپی : او یک ریز حرف زد.
نمک ریز شدن نمک ریز. [ ن َ م َ ] ( نف مرکب ) آنکه نمک می پاشد. ( ناظم الاطباء ) . - نمک ریز شدن ؛ کنایه از گریان شدن : دیدن او چون نمک انگیز شد هر ...
یک ریز. [ ی َ / ی ِ ] ( ق مرکب ) متصل . پیوسته . دائم . مدام . پیاپی . پشت هم . ( یادداشت مؤلف ) . پشت سرهم . پی درپی : او یک ریز حرف زد.
یک ریز. [ ی َ / ی ِ ] ( ق مرکب ) متصل . پیوسته . دائم . مدام . پیاپی . پشت هم . ( یادداشت مؤلف ) . پشت سرهم . پی درپی : او یک ریز حرف زد.
ریزه کار. [ زَ /زِ ] ( ص مرکب ) باریک بین . دقیق . خوش کار. زیرک . هوشیار. وقوف دار. ( ناظم الاطباء ) : تَبَن ؛ زیرک و باریک بین و ریزه کار گردیدن . ...
ریزه ریزه
he is a shrimp of a boy she is a shrimp of a girl He was a shrimp of a boy, about six years old, and one side of his face was blotted out by a mulb ...
he is a shrimp of a boy she is a shrimp of a girl He was a shrimp of a boy, about six years old, and one side of his face was blotted out by a mulb ...
he is a shrimp of a boy she is a shrimp of a girl He was a shrimp of a boy, about six years old, and one side of his face was blotted out by a mulb ...
he is a shrimp of a boy she is a shrimp of a girl He was a shrimp of a boy, about six years old, and one side of his face was blotted out by a mulb ...
he is a shrimp of a boy she is a shrimp of a girl He was a shrimp of a boy, about six years old, and one side of his face was blotted out by a mulb ...
he is a shrimp of a boy she is a shrimp of a girl He was a shrimp of a boy, about six years old, and one side of his face was blotted out by a mulb ...
he is a shrimp of a boy she is a shrimp of a girl He was a shrimp of a boy, about six years old, and one side of his face was blotted out by a mulb ...
hand sth back to
fall silent
fall silent
عقب زدن
a long time The plane was shot down in flames. Nobody knows where we are. We may be here a long time