پیشنهاد‌های امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٣,٥٣٢)

بازدید
١٢,٣٥١
پیشنهاد
٠

دور از فهم

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

دور از فهم

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

ungraspable = not possible to comprehend

پیشنهاد
٠

ungraspable = not possible to comprehend

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

ungraspable = not possible to comprehend

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

ungraspable = not possible to comprehend

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

تعویر

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

نشانی از . . . . . . . . . . نیست

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

قبله ٔ جمشید. [ ق ِ ل َ / ل ِ ی ِ ج َ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از آتش است . ( آنندراج ) ( برهان ) . || شراب لعلی را نیز گویند. ( برهان ) . و ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

شهرگان . [ ش َ ] ( ص مرکب ) شهری . مقابل دهقان . ج ، شهرگانان . ( یادداشت مؤلف ) : اما ایرانیان مخصوصاً کسانی که از خاندانهای اصیل دهقانان وشهرگانان ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

شهرگان . [ ش َ ] ( ص مرکب ) شهری . مقابل دهقان . ج ، شهرگانان . ( یادداشت مؤلف ) : اما ایرانیان مخصوصاً کسانی که از خاندانهای اصیل دهقانان وشهرگانان ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

قبله ٔ دهقان . [ ق ِ ل َ / ل ِ ی ِ دِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از آتش است . ( برهان ) ( آنندراج ) . رجوع به مزدیسنا ص 184 شود. ( نقل از دکتر ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

پیر دهقان . [ دِ ] ( اِ مرکب ) دهقان پیر. دهقان سالخورده . || کدخدا و بزرگ ده . || شراب انگوری کهنه . شراب کهنه ٔ انگوری . ( برهان ) . می انگوری . ( ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

پیر دهقان . [ دِ ] ( اِ مرکب ) دهقان پیر. دهقان سالخورده . || کدخدا و بزرگ ده . || شراب انگوری کهنه . شراب کهنه ٔ انگوری . ( برهان ) . می انگوری . ( ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

سخن ربایی ( سرقت ادبی )

پیشنهاد
٠

سخن ربایی ( سرقت ادبی ) ، سخن سمت ( س ۱۳، ش۱۹، ۱۳۸۷ )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

سخن ربایی ( سرقت ادبی )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

یعقوبی کردن. [ ی َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) کنایه از عاشقی کردن. ( از آنندراج ) .

پیشنهاد
٠

speak up

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

warp and woof

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

جغله someone who is very small – used humorously

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

پی ریز. [ پ َ / پ ِ ] ( نف مرکب ) آنکه پی ریزد. آنکه بنیان نهد. آنکه اساس و بنیاد نهد. || ( ق مرکب ) در تداول عامه ، متصل . پیوسته . پیاپی . یک ریز. ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

شالوده ریز. [ دَ / دِ ] ( نف مرکب ) آنکه شالوده ریزد. آنکه پی افکند. مؤسس . بنیان گذار. بانی .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

شالوده ریز. [ دَ / دِ ] ( نف مرکب ) آنکه شالوده ریزد. آنکه پی افکند. مؤسس . بنیان گذار. بانی .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

شالوده ریز. [ دَ / دِ ] ( نف مرکب ) آنکه شالوده ریزد. آنکه پی افکند. مؤسس . بنیان گذار. بانی .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

شالوده ریز. [ دَ / دِ ] ( نف مرکب ) آنکه شالوده ریزد. آنکه پی افکند. مؤسس . بنیان گذار. بانی .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

شالوده ریز. [ دَ / دِ ] ( نف مرکب ) آنکه شالوده ریزد. آنکه پی افکند. مؤسس . بنیان گذار. بانی .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

شالوده ریز. [ دَ / دِ ] ( نف مرکب ) آنکه شالوده ریزد. آنکه پی افکند. مؤسس . بنیان گذار. بانی .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

دست ریز. [ دَ ] ( ن مف مرکب ) دست ریخته . که با دست ریخته اند و طبیعی نیست : تپه های دست ریز خاکی . ( یادداشت مرحوم دهخدا ) .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

دست ریز. [ دَ ] ( ن مف مرکب ) دست ریخته . که با دست ریخته اند و طبیعی نیست : تپه های دست ریز خاکی . ( یادداشت مرحوم دهخدا ) .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

دست ریز. [ دَ ] ( ن مف مرکب ) دست ریخته . که با دست ریخته اند و طبیعی نیست : تپه های دست ریز خاکی . ( یادداشت مرحوم دهخدا ) .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

دست ریز. [ دَ ] ( ن مف مرکب ) دست ریخته . که با دست ریخته اند و طبیعی نیست : تپه های دست ریز خاکی . ( یادداشت مرحوم دهخدا ) .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

یک ریز. [ ی َ / ی ِ ] ( ق مرکب ) متصل . پیوسته . دائم . مدام . پیاپی . پشت هم . ( یادداشت مؤلف ) . پشت سرهم . پی درپی : او یک ریز حرف زد.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

نمک ریز شدن نمک ریز. [ ن َ م َ ] ( نف مرکب ) آنکه نمک می پاشد. ( ناظم الاطباء ) . - نمک ریز شدن ؛ کنایه از گریان شدن : دیدن او چون نمک انگیز شد هر ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

یک ریز. [ ی َ / ی ِ ] ( ق مرکب ) متصل . پیوسته . دائم . مدام . پیاپی . پشت هم . ( یادداشت مؤلف ) . پشت سرهم . پی درپی : او یک ریز حرف زد.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

یک ریز. [ ی َ / ی ِ ] ( ق مرکب ) متصل . پیوسته . دائم . مدام . پیاپی . پشت هم . ( یادداشت مؤلف ) . پشت سرهم . پی درپی : او یک ریز حرف زد.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

ریزه کار. [ زَ /زِ ] ( ص مرکب ) باریک بین . دقیق . خوش کار. زیرک . هوشیار. وقوف دار. ( ناظم الاطباء ) : تَبَن ؛ زیرک و باریک بین و ریزه کار گردیدن . ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

ریزه ریزه

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

he is a shrimp of a boy she is a shrimp of a girl He was a shrimp of a boy, about six years old, and one side of his face was blotted out by a mulb ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

he is a shrimp of a boy she is a shrimp of a girl He was a shrimp of a boy, about six years old, and one side of his face was blotted out by a mulb ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

he is a shrimp of a boy she is a shrimp of a girl He was a shrimp of a boy, about six years old, and one side of his face was blotted out by a mulb ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

he is a shrimp of a boy she is a shrimp of a girl He was a shrimp of a boy, about six years old, and one side of his face was blotted out by a mulb ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

he is a shrimp of a boy she is a shrimp of a girl He was a shrimp of a boy, about six years old, and one side of his face was blotted out by a mulb ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

he is a shrimp of a boy she is a shrimp of a girl He was a shrimp of a boy, about six years old, and one side of his face was blotted out by a mulb ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

he is a shrimp of a boy she is a shrimp of a girl He was a shrimp of a boy, about six years old, and one side of his face was blotted out by a mulb ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

hand sth back to

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

fall silent

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

fall silent

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

عقب زدن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

a long time The plane was shot down in flames. Nobody knows where we are. We may be here a long time