پیشنهادهای امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٣,٥٣٢)
roughly
The way to the top was easy after that. As they reached the last stretch Ralph stopped رگه
catch the rhythm
به زبان آمدن
نفس نفس زنان
smashing
smashing
smashing
smashing
smashing
Excellent Chiefly British Slang
wacco
excellent
looped
looped
a stack of something/stacks of something=a large amount of something
a stack of something/stacks of something=a large amount of something
a stack of something/stacks of something=a large amount of something
a stack of something/stacks of something=a large amount of something
a stack of something/stacks of something=a large amount of something
a stack of something/stacks of something=a large amount of something
toward the end of the afternoon
toward the end of the afternoon
خس و خاشاکی
directness
صراحت لهجه
hover between something ( and something else )
hover between something ( and something else )
descend on/upon/over=if darkness, silence, a feeling etc descends, it becomes dark etc or you start to feel something, especially suddenly
descend on/upon/over=if darkness, silence, a feeling etc descends, it becomes dark etc or you start to feel something, especially suddenly
get the hang of something
All the same,
All the same,
All the same,
قیدالاسنان ؛ بن دندان. ( منتهی الارب ) . لثه. ( از اقرب الموارد ) .
مطهری. [ م ُ طَهَْ هََ ] ( حامص ) پاکی. پاکیزگی : ور جنبی ز میکده بر در کعبه بگذرد کعبه ز لوث کعب او کی فتد از مطهری. خاقانی.
مطهری. [ م ُ طَهَْ هََ ] ( حامص ) پاکی. پاکیزگی : ور جنبی ز میکده بر در کعبه بگذرد کعبه ز لوث کعب او کی فتد از مطهری. خاقانی.
راست گشتن. [ گ َ ت َ ] ( مص مرکب ) یکی شدن. هم سطح شدن. هم میزان شدن. بهبود یافتن : دست خویش بَربَرِ من فرود آورد و همه آن بازکرده [ یعنی شکافته شد ...
راست گشتن. [ گ َ ت َ ] ( مص مرکب ) یکی شدن. هم سطح شدن. هم میزان شدن. بهبود یافتن : دست خویش بَربَرِ من فرود آورد و همه آن بازکرده [ یعنی شکافته شد ...
مالیدن به حجت ؛ افحام ، مفحم کردن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) . در بحث و جدل مغلوب کردن : تا نوشروان با او مناظره کرد و او را به حجت مالید و بکشت. ...
مالیدن به حجت ؛ افحام ، مفحم کردن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) . در بحث و جدل مغلوب کردن : تا نوشروان با او مناظره کرد و او را به حجت مالید و بکشت. ...
مالیدن به حجت ؛ افحام ، مفحم کردن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) . در بحث و جدل مغلوب کردن : تا نوشروان با او مناظره کرد و او را به حجت مالید و بکشت. ...
حجت محکم ؛ آلت مصنوعی که زنان حکه بخود فرو کنند. ( غیاث ) .
حجت محکم ؛ آلت مصنوعی که زنان حکه بخود فرو کنند. ( غیاث ) .
حجت محکم ؛ آلت مصنوعی که زنان حکه بخود فرو کنند. ( غیاث ) .
حجت محکم ؛ آلت مصنوعی که زنان حکه بخود فرو کنند. ( غیاث ) .
تبع : ( ص ، اِ ) ج ِ تابع. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) . ج ِ تابع. پیروی کننده ها. ( فرهنگ نظام ) . رجوع به تابع شود.
تبع : ( ص ، اِ ) ج ِ تابع. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) . ج ِ تابع. پیروی کننده ها. ( فرهنگ نظام ) . رجوع به تابع شود.
تبع : ( ص ، اِ ) ج ِ تابع. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) . ج ِ تابع. پیروی کننده ها. ( فرهنگ نظام ) . رجوع به تابع شود.
تبع : ( ص ، اِ ) ج ِ تابع. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) . ج ِ تابع. پیروی کننده ها. ( فرهنگ نظام ) . رجوع به تابع شود.