پیشنهاد‌های امیرحسین سیاوشی خیابانی (٣٢,٤٤٠)

بازدید
٦,١٠٣
پیشنهاد
٠

حرکت ناشیرین ؛ رفتار ناخوش آیند. حرکت ناشایست و نامناسب : عامه مردم وی را لعنت کردند بدین حرکت ناشیرین که کرد. ( تاریخ بیهقی ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

حرکت ناشیرین ؛ رفتار ناخوش آیند. حرکت ناشایست و نامناسب : عامه مردم وی را لعنت کردند بدین حرکت ناشیرین که کرد. ( تاریخ بیهقی ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

حرکت ناشیرین ؛ رفتار ناخوش آیند. حرکت ناشایست و نامناسب : عامه مردم وی را لعنت کردند بدین حرکت ناشیرین که کرد. ( تاریخ بیهقی ) .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

شیرین منش. [ م َ ن ِ ] ( ص مرکب ) خوشخوی و خوشروی. خوش طینت. نیکوسرشت و خوش اخلاق : ترشروی بهتر کند سرزنش که یاران خوش طبع شیرین منش. سعدی ( بوستان ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

شیرین منش. [ م َ ن ِ ] ( ص مرکب ) خوشخوی و خوشروی. خوش طینت. نیکوسرشت و خوش اخلاق : ترشروی بهتر کند سرزنش که یاران خوش طبع شیرین منش. سعدی ( بوستان ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

شیرین منش. [ م َ ن ِ ] ( ص مرکب ) خوشخوی و خوشروی. خوش طینت. نیکوسرشت و خوش اخلاق : ترشروی بهتر کند سرزنش که یاران خوش طبع شیرین منش. سعدی ( بوستان ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

گل آذین کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

گل آذین

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

on the instant At once; immediately

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

on the instant At once; immediately

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

tinder - dry

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

مایان. ( ضمیر ) ج ِ ما یعنی ماها. ( ناظم الاطباء ) : ورکسی گوید مایان همه سنجر نامیم گویمش نی نی رو �منکم اولی الامر� بخوان. انوری ( یادداشت به خط م ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

واپس رفتن آب دریا و رودخانه ؛ جزر.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

In many different directions; hither and thither

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

this way and that

پیشنهاد
٠

this way and that

پیشنهاد
٢

this way and that

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

he/she was / is crimson in face

پیشنهاد
٠

he/she was / is crimson in face

پیشنهاد
٠

گل انداختن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

he/she was / is crimson in face

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

هم صدا شدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

دومرتبه

پیشنهاد
٢

tear ( one ) limb from limb

پیشنهاد
٢

tear ( one ) limb from limb

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

At the return

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

At the return

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

At the return

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

At the return

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

likely They found the likeliest path down and began tugging at the dead wood. And the small boys who had reached the top came sliding too till ever ...

پیشنهاد
٠

stand ready

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

روزگار دمه ؛ گاه ِ مه و طوفان. زمانی که هوا سخت طوفانی است. کنایه از فصل سرما و زمستان. ( از یادداشت مؤلف ) : وگر گوسفندی برند از رمه به تیره شب و ر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

روزگار دمه ؛ گاه ِ مه و طوفان. زمانی که هوا سخت طوفانی است. کنایه از فصل سرما و زمستان. ( از یادداشت مؤلف ) : وگر گوسفندی برند از رمه به تیره شب و ر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

روزگار دمه ؛ گاه ِ مه و طوفان. زمانی که هوا سخت طوفانی است. کنایه از فصل سرما و زمستان. ( از یادداشت مؤلف ) : وگر گوسفندی برند از رمه به تیره شب و ر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

روزگار دمه ؛ گاه ِ مه و طوفان. زمانی که هوا سخت طوفانی است. کنایه از فصل سرما و زمستان. ( از یادداشت مؤلف ) : وگر گوسفندی برند از رمه به تیره شب و ر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

زین کسی را کشیدن ؛ خدمت او را کردن : نبیند جهان کس به آیین نو سپهر چهارم کشد زین تو. فردوسی

پیشنهاد
٠

سیل خون ؛ کشتار بسیار.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سیل خون ؛ کشتار بسیار.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بخون اندر شدن ؛ قاتل شدن. موجب خون و قتل شدن : گرایدونکه گفتار من بشنوی بخون فراوان کس اندر شوی. فردوسی.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بخون اندر شدن ؛ قاتل شدن. موجب خون و قتل شدن : گرایدونکه گفتار من بشنوی بخون فراوان کس اندر شوی. فردوسی.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

خون بچه تاک ؛ شراب : یک قحف خون بچه تاکم فرست از آنک هم بوی مشک دارد و هم گونه عقیق. عماره مروزی.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

خون بچه تاک ؛ شراب : یک قحف خون بچه تاکم فرست از آنک هم بوی مشک دارد و هم گونه عقیق. عماره مروزی.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بی خون دل ؛ بی تعب. بی رنج. بی تحمل مشقت : دولت آنست که بی خون دل آید به کنار ور نه با سعی و عمل باغ جنان این همه نیست. حافظ

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بی خون دل ؛ بی تعب. بی رنج. بی تحمل مشقت : دولت آنست که بی خون دل آید به کنار ور نه با سعی و عمل باغ جنان این همه نیست. حافظ

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بی خون دل ؛ بی تعب. بی رنج. بی تحمل مشقت : دولت آنست که بی خون دل آید به کنار ور نه با سعی و عمل باغ جنان این همه نیست. حافظ

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بی خون دل ؛ بی تعب. بی رنج. بی تحمل مشقت : دولت آنست که بی خون دل آید به کنار ور نه با سعی و عمل باغ جنان این همه نیست. حافظ

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

به خون جگر ؛ با نهایت رنج و اندوه : گویند سنگ لعل شود درمقام صبر آری شود ولیک بخون جگر شود. حافظ.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

به خون جگر ؛ با نهایت رنج و اندوه : گویند سنگ لعل شود درمقام صبر آری شود ولیک بخون جگر شود. حافظ.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

از چشم خون دویدن ؛ کنایه از غضب بسیار.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

به خون آغشته ؛ خونین. به خون آلوده. آغشته خون : او را کشته و بخون آغشته دیدند. ( مجالس سعدی ) .