پیشنهادهای صمد توحیدی(شهرام) (٢,٢٠٣)
در لری امروزی هم مانند گذشته ها " مِنِم "به چم می اندیشم و فکر کنم است. ودر زبان روزانه کاربرد فراوان دارد و در زبان لکی هم هم.
نوهلمانه:ناگهان. لری ولی. شاید نو حالمانه باشد.
بورن اژنو فریدونی بساجیم. بیایید از نو فریدونی بسازیم.
کاریزما را گویا نخست همایه شناس سرشناس آلمانی ماکس وبر در "همایه شناسی" به دست داده است. تَکایه شناسی:فردشناسی. هَمایه شناسی:جامعه شناسی.
تن درستگر:پزشک. خرددرستگر:پزشک. روان درستگر:پزشک. خردور:پزشک، خرد آزاد در تن آزاد است.
غِلاتی:کادویی. خلعت شده است.
گِم. گِمان :آنچه روی هم افت در لری می گوییم ؛ وِ گِمَه افتا:با صدای ویژهء خودش برزمین یا هرجایی افتاد: افزوده شد. تا دریافت ونتیجه از آن چه خواهد بود.
برداشت: " در بر در دل ود سینه چیزی را داشتن ".
باقیات الصالحات:نیکماندها. باقیات الطالحات:بد ماندها. باقیات الطالحات#باقیات الطالحات. " بَدماندها "#" نِیکماندها "
گویا راغ در برابر باغ باشد . زاغی از آنجا که فراغی گزید . رخت خود از باغ به راغی کشید.
بُختُم زدایی:رفع اتهام. بختم زدا=زدایندهء بختم ، آنی که بختم را می زداید. بختم:تهمت. اتهام. بختمی:اتهامی. بختمگر:اتهامگر. بختم افزا:اتهام افزا. ...
روزی به کمال همنشین پیوستیم. پندار نمُون ز دوست بد بگسستیم. دانیم که دشمن دوپهلویانه خودیم. این بود که به هستی بخش خود برگشتیم. شهرام. ص
آگِر:لکی. آذر. آتش. تش. اتر. اثیر.
آلا: وجین به لری. آلا ی گیاههای هرز و دغا.
به نام سعد :یعنی به نام مبارک وگرامی سعد بن ابوبکر. . . است.
کمال همنشین#دوست بد.
واین ابیات در خور حال خود میگفتم:؛ می گفتم= می سرودم.
" سخت و سخت ":تاسف و تعسر.
۱_چله رسن از موی بُز وگاه از پشم گوسفند چنیده ( بافته ) می شود. ۲_پله که از دو یا سه تای آن چله راببافند وشواک را هم از پِلَّه بافند. ۳_تابیده را ا ...
اگر کودکی سخن بگوید میگو ییم [خدا زیر زبانش گذاشته است]زیرا این سخن کودک نیست. پس؛ تلقین: سخن زیر زبان گذاشتن است.
ابالیس:ابلیس. " گجستگ آبالیس":" ابلیس رانده شده. "
" زندگی مانند نوشته ای است که با خواندن آن باید آن را به زبان آورد. "
آوردم که قضا و قدر فرس کهن و لری است. قضا و قض یعنی تند و سریع آنچه پشت در وقد در است یعنی رسیده است و نزدیک است و آنچه قدِ در است را به باب تفعیل بر ...
" ویرایش و همّت ":[تصحیح و اهتمام. ] همه ام. همه ات. همه اش. همه امان. همه اتان. همه اشان. گردانش به فارسی. [گردنش و پایانش:صرف و نحو]
هیچ چیز بهتر از همه چیز#همه چیز بهتر از هیچ چیز.
همه چیز بهتر از هیچ#هیچ بهتر از همه چیز.
پین=بین=ببین. ؛پین=پی. پیک=پیوست. پیوند. پیهم. پیدار . پی جویی. پیرو. که برای اسرار و رازها و مانند آن بکار رود
" سُرخاک. سیبسُرخاک ( برگهء سیب خاکی سرخ شده ) . سرخاز. سیبسرخاز ( برگهء سیب زمینی سرخ شده ) . ":چیپس.
ژِلِه:" لَرزانَک ".
طیب و طاهر:" پاک و تارّ ".
" قَرسِ قُرس به لری ":حبل المتین.
" قَرسِ قُرس ":حَبلُ المَتِین.
پیکار ( پیک آر ) =بنیاد پیک و book یکی است. بستِ به فرستِ پیش.
"دیباچار. گشتار. گفتار. جستار. قلمار. دفتار. نوشتار. نویسار":دیباچه.
" رازمند. سرّمند. ":صاحب راز.
پِیِه:" تعصب ". ( پیوند . پیوست. پیدار. پیکش. پیکشی. پیوندش. پیوستش. ) پیه دارد :تعصب دارد. پیه میکشد:تعصب می کشد.
تحریف: " حرف توحرف شناسی " که زبان شناسی و واژه شناسی و دریافت شناسی و پنداشت شناسی را در گذارده شناسی و نهاد شناسی و گزاره شناسی را داشته باشد.
تحریف:" حرف تو حرف . "
رویه گر:صحاف. رویه گری :صحافی
دانشگاه از دانشگاه پیشا جندی شاپور تا پسا دانشگاه تهران روند تاریخی دانستوری خود را ازدانستهای چهارگانهء دانشها ، فرزانشها، آیینها ورازوریها به روند ...
" خم و چم پذیر ":انعطاف پذیر. " خم و چم ": انعطاف. چم وخم. . . . .
" درآورد از غرپ در نهر گمگشتگیها ":النجاه من الغرق فی بحر الضلالات. از بابابزرگ پور سینا.
نگرش از بخش ناپذیر به دریافت وپنداشت برش پذیر و شکنندگی پذیر نیست بلکه دیدگاه آن است که ساختمان ماده مانند ساختمان بنشین مردم است که از خاک و گچ و آه ...
دوستوارانگیمندیگرایانگیانه. دشمنایگیمندیوارانشیانهورزندشیت ها.
واگذارده؛ زورکی. جورکی. دورکی.
تماشای پیشنهادات، اگر فرهنگستان ودیگر نهادها و بنیادهای زبان و زبان شناسی خودشان راراسته و مزد بگیر به رخ همگان بکشند و واژگان بیگانه را با ریاکاری ( ...
تمیز":فرجامند. فرجامندی. فرجامندگی. فرجامور. فرجامورز. فرجامورزی. فرجامورزیانه. فرجامیگری. فرجومیگرایانهگی وار ".
مجری:"انجام. انجامگر. انجامگری. انجامند. انجامنده. انجامندیگری. انجامندیگروی. انجامندیگروانه. انجامیدانه. اناامیدانه. انجامش. انجامشی. انجامشیانه. ان ...
دیوان عدالت اداری: " دیوان دادگری اداری ".
قوهء مجریه :" نهادِ انجامگری ". قوهء مقننه :" نهادِ قانونگذاری " . قوهء قضاییه:" نهادِ دادگری " .