پیشنهادهای صمد توحیدی(شهرام) (٢,٧٦٣)
" فرا افتامدگرایی و افتامدگرایی ":سوررئالیسم و رئالیسم.
" کانشگرایی و افتامدگرایی":طبیعت گرایی و رئالیسم.
" کانش گرایی و دانست ":ناتورالیسم و دانش.
دَو. دَب، اَ دَب ، اَدَب، ادب. ادبیات. آداب. آدابیات.
" رِوَدگَه، رِوَدگاه ":قدمگاه.
" چیزها با ضدشان شناسه می شوند؛ ضدشناسه گری. ضد شناسه مندی. ضد شناسه واری ": تعرف الاشیاء باضدادها. ضد شناسشی. ضد شناسشیانه. ضدشناسگیانگی. ضد ش ...
" نماچی ": پرتوره، مانند غیبت چی، که همه چیز را می خواهد نمایاندگی کند. پرتوره هم میخواهد، کیش نمای کس و کسان باشد.
نماچی:" پرتوره ".
فرتور:فَرتَور به فارسی=فراتَور، فرامانند. پیشا فَرتَور.
پیشاپرتوره:selfeprotraiteخودنماچی. پرتورهء کیش، منش، آیین و دیگر ارزشها را در فرد یا گروه نمایان مینماید.
بَندیه:حبسیه. سروده های بندیه. سرودهای بندی. سروده های بندی. سرودهای بندیه. بندیه ها. بندیه گان. بندیه وار . بندیه گونه. بندی وار. بندی گان ...
نیک آن است که گروه های سنی در دانستنی های از دانشها و فرزانشها وآیینها ورازوریها راه اندازی شود. بویژه در ورزش و قد و وزن و . . . . .
" بخوان علی را نماد شگفتی ها را":ناد علیاً مظهر العجایب.
اگر سرودهء من شادمان و غمگین است. نگر به چهرهء آنی که یارش دیرین است. مرا نگر که چوبلبل غزل سرایم چون. برای بلبل ما گل است ونسرین است. بسا کسا به ...
بنگر که خداوند مرا روزی داد. هم روزی رساند ونیز پیروزی داد. با دانش و فرزانش مرا یاری کرد. هر روز به از دیروز بهروزی داد. یاری به من رساند که یار ...
امشب ای دوست مرا تنگ در آغوشت گیر. زندگی چیست مگر برنامه های بم وزیر. خط وشیر است که زی را به روند می یابیم. وین روای است که داریم از آن زودی ودیر ...
امشب ای دوست مرا تنگ در آغوشت گیر. شهرام. ص.
"فروزا. فروزان. افروز. افروزناک. افروزنکگی. افروزش. فروزیدن. فروزانش. فروزانه. افروزانه. افروزیدن. افروزید. افروزیدا. افروزیانه. فروزش. درخش. درخشش. ...
" پرتُوِش. روشنش. درخشش. آذرش ":تشعشع.
" تیزور:تیز وَر=تیزوَر، وَر، بَر، جلو و سینه ودل را می گویند، کیک چیز را از بر هستم در سینهء من است. کسی که از بر کردنش تیز و پیش است و زود چیزی را ا ...
تَشتَشیا با لری و لکی گرد تشتشه که شده است تشعشع.
" تَشتَشَه به لری و فرس کهن ":تَشعشُع.
توانا بود هر که دانا بود. زدانش، دلِ پیرِ برنا بود. فردوسی.
کار دو گونه است؛ ۱_ کار درسی. ۲_ کار دستی.
رباعی:" فرزانشی ". دوبیتی:" مهربانشی ". رباعی های خیام. دوبیتی های باباطاهر.
بزرگورز. کوچکورز. بزرگینه. کوچکینه. بزرگاش. کوچکاش. بزرگناک. کوچکناک. بزرگانه. کوچکانه. بزرگایان. کوچکایان. بزرگینه. کوچکینه. بزرگین. کوچکین. ...
بزرگ . کوچک. بزرگا. کوچکا. بزرگان. کوچکان. بزرگی. کوچکی. بزرگن. کوچگن. بزرگین. کوچکین. بزرگند. کوچکند. بزرگش. کوچکش. بزرگت. کوچکت. بزرگور . ...
" بابامیهن ":سَروَرالمُلک. مامامیهن:سُروُرالملک.
" وسیله و ابزار کاربردی ":سِروِر ابزاری.
ابزار. وسیله:" سِروِر ".
سُرُور:" نام برای بانوان " . سَروَر:" نام برای بابایان ". نامها یا بابایانه هستند ویا بانویانه می باشند.
لِنج همان لَنج لری است که به پنداشت ودریافت کاوشگر و تلاشگر در دریاست.
" همای رهایی. همای رستگاری. همای پیروزی. همای بهروزی. همای سرفرازی. همای سرافرازی. همای سروری . همای سربلندی ":همای سعادت.
" پدافند کنشگر و پدافند ناکنشگر . پدافند کارش و پدافند ناکارش. پدافند کارشی و پدافند ناکارشی " :پدافند عامل و پدافند غیر عامل.
" مایه ":ژانر.
" بزرگند در برابر یِکَند ( . تَکَند ) ":استکبار دربرابر توحید.
بزرگند خویش عاد: استکبار قوم عاد.
" بزرگند و خوارند. بزرگندگان و خوارندگان ":استکبار و استضعاف. مستکبرین. و مستضعفین.
" بزرگند ثمود ":استکبار ثمود.
" بزرگندِ بالایها. بزرگندِبالاییها. بزرگند بالانشینان. بزرگند هم بالایی ها. هم بالایی ها. ":استکبار اشراف.
بزرگند دُویشان. بزرگند دُویِشی. بزرگند دویِشیان:استکبار مشرکان، ؛ در ادبیات فارسی دو نشان گِرد است پس دُویِشی به پنداشت ودر یافت مشرک و مشرکان می باش ...
" بزرگندِ اهریمنی. بزرگند اهریمن. بزرگند شیطانی. بزرگند شیطان ":استکبار ابلیس.
" بزرگند جهانی ":استکبار جهانی.
[ بزرگند#کوچکند:استکبار #استصغار. ] استضعاف:بیجان. سست. سستا. سستها. سستان. سستانه . سستنگی. ضعیف. ضعف ها. یان. تان.
" بُزرگَندِگزارشی ":استکبار خرری.
" کوچک. کوچکش. کوچکشا. کوچکشای. کوچکشایی مند وارانه گی مندی بازی هایشان . کوچکوار. کوچکواری. کوچکواریانه مندیگرایانگیوارانه مندی بازیهایشان . کوچکند. ...
"بزرگند. بزرگندی. بزرگندا. بزرگندایی. بزرگندش. بزرگندشا. بزرگندایش. بزرگندشایی. بزرگندشایانه. بزرگندشایانی. بزرگندشایانگی. بزرگشایندشیانه وارانه گی م ...
" چکچب ":مربع مستطیل ( . چار چهارِ بزرگ ) . " چبچک ":مستطیل مربع ( . چهار چار کوچک ) .
" پرهیزش ":تقیه.
" پاسِش. خود پاس. خودپاسی. خودپاسند. خوپاسنده. خودپاسگر ":تقیه.