پیشنهادهای صمد توحیدی(شهرام) (٢,٢٣٤)
" نامهء کندی به معتصم بالله در فرزانش برین ":کتاب الکندی الی المعتصم بالله فی فلسفه الاولی. )
گفت، گفتی همه چیز هست، گفتم آری. من. تو او ما شما ایشان. دیده ایم ، شنیده ایم، خوانده ایم. ودیگران. دیده اند ، شنیده اند ، می خوانند. و همگان ...
هرگاه سخن می بود از پردازش. جاوید بود نام سخن پردازش. آوازهء نام نیک مانا بادا. هر واژه نمادی باشد از پردازش. ص. شهرام. صمد توحیدی. ص شهرام. شه ...
درستمند:تصویب. قانون درستمند شد. قانون را درستمند کردند. قانون از درستمندی نمایندگان گذشت. درستمندیهای مجلس باید کاربردی شود. دستور کار نمایندگا ...
برهان فصل و وصل:نمای جدایی و همایی. برهان:نما ( نمودن ) .
" جدایی و همایی ":فصل و وصل. برهان فصل و وصل:" نمای جدایی و همایی ". برهان:نما ( نمودن ) .
هم بهر. شریکی. یکایی. چون یکی. چون هم. چون همی. چون یک. هموار. همواری:اشتراک.
چینش یا حالتی از واره و یا سوسیالیسم:وارهء گمانی و یا سوسیالیسم تخیلی.
وارهءگمانی، گمانمندانه. گمانشی. گمانایی. گما. گمانور. گمانورانه. گمانورانیگیورزیوارانهمندی هایشان. گمانورزیوارانگیمندیوارانمندانگیهایشان: سوسیالیسم ت ...
چونش:حالت. این چیست:این چه حالت است. این چه سبک است: این چه حالت است. این چه روشی است:این چه حالتی است. چه جوری. چه طرزی. چه وضعی. چه . چیه. ...
" پخش و پلا ":وحشی. " ایست ( باش ) ":وحش. وحشی. " پی پیام وحی. پخش ":وحش .
پاگردنامه:سیاحت نامه. پاگرد:سیاحت. باپاگردیدن. باپاگشتن. باپارفتن. با پا آمدن. رفت و آمد. رفت و آمد باپا. آمد و رفت با پا. پانامه:سیاحت نامه. آنچه ...
گنجایش پذیر. گنجایشی. گنجایا. گنجاینده. گنجایی. گنج پذیر . گنجش پذیر. گنجاپذیر. گنجاوار. گنجامند. :capable
خواندنی نیست. نا خواندنی است. خوانش ناپذیر است. ناخوانش پذیر است:قرائت. . . . .
" اوان. میان. پایان ":زمان. اوان:از بُن از آغاز.
گَش. ( گُشا=گشایش ) . گُشِه:گیشه.
امید =هایی. خایی. نایی. امیدِ ها: امید مثبت. امیدِخا:امید خاج. خنثی. امید ِ نا:امیدمنفی.
انرژی خاج و خنثی :" خا نیرویش ". انرژی منفی:" نانیرویش ". انرژی مثبت:" بانیرویش ". " انرژی ":نیرویش.
بانیرویش:انرژی مثبت. نانیرویش:انرژی منفی. انرژی۱_مثبت۲_ منفی۳_خنثی:نیرویش۱_ها۲_نا۳_خا. نیرویش=۱_ بانیرویش۲_نانیرویش.
" والا بانو " به جای سرکار خانم.
حرفهای آ_ی ( حرفهای الفبا ) .
همایش با خوبان خدا. همایشی با خوبان خدا. نام یک خیالش که کسی آن را به رشتهء نوشت در آورد. خیاش:رمان. خیالشی:رمانتیک.
"رسم":رَِسِم. میرسم. رسیدن. رسیدش. رسش. رسمان. رسا. رس. راه = به راه افتادن و رسیدن. راهمان و رسیدمان. راهش و رسیدش. راهشان و رسیدشان. راهانه و رسیدا ...
رفت و آمد. رفتش و آمدش. رفتا و آمدا. رفتایی و آمدایی. برفت و بیامد. برفتا و بیامدا. برفتایی و بیامدایی. رفتانه و آمدانه. رفتانگی و آمدانگی. رفتایش و ...
قلمی:لزم قلمی . لزم قلم. :قلمی. دانستی. دانستورانه. برپایهء دانستنیهای چهار گانهء دانشها، فرزانشها، آیینها و رازوریها گفتن و نوشتن را لزم قلمی ویا ل ...
لزم:لفظ. لزمی:لفظی.
" یک دست مسافر زدم ":یک سرویس مسافر زدم. " سری خوراک خوری ":سرویس خوراک خوری. " سری سفره ":سرویس سفره. " بهداشت. بهداشته. یه. بهداشتی. بهداشت رسی ...
پارش. پاره. پارگی. درید. دریده. دریدگی. دریدش. دریدمند. دریدورز. دریدور. دریدورز. دریدورزگی. دریدانه. دریدا. جِر. جِرزدن. جرخوردن.
نوشته ها و سروده های سه فرزانهء ایرانی سینایی. خاوری =اشراقی. والایی =صدرایی. جایگاه پر ارزشی برای زبان فارسی دارند. هر چند همهء فرزانگان از پیش ...
" پنکه بامی ":پنکه سقفی.
" دروازه ای ":پنالتی. ضربهء دروازه ای:ضربهء پنالتی. " ضربات دروازه ای ":پنالتی. ضربه های دروازه ای:پنالتی. " دروازه ای ":پنالتی.
در لری امروزی هم مانند گذشته ها " مِنِم "به چم می اندیشم و فکر کنم است. ودر زبان روزانه کاربرد فراوان دارد و در زبان لکی هم هم.
نوهلمانه:ناگهان. لری ولی. شاید نو حالمانه باشد.
بورن اژنو فریدونی بساجیم. بیایید از نو فریدونی بسازیم.
کاریزما را گویا نخست همایه شناس سرشناس آلمانی ماکس وبر در "همایه شناسی" به دست داده است. تَکایه شناسی:فردشناسی. هَمایه شناسی:جامعه شناسی.
تن درستگر:پزشک. خرددرستگر:پزشک. روان درستگر:پزشک. خردور:پزشک، خرد آزاد در تن آزاد است.
غِلاتی:کادویی. خلعت شده است.
گِم. گِمان :آنچه روی هم افت در لری می گوییم ؛ وِ گِمَه افتا:با صدای ویژهء خودش برزمین یا هرجایی افتاد: افزوده شد. تا دریافت ونتیجه از آن چه خواهد بود.
برداشت: " در بر در دل ود سینه چیزی را داشتن ".
باقیات الصالحات:نیکماندها. باقیات الطالحات:بد ماندها. باقیات الطالحات#باقیات الطالحات. " بَدماندها "#" نِیکماندها "
گویا راغ در برابر باغ باشد . زاغی از آنجا که فراغی گزید . رخت خود از باغ به راغی کشید.
بُختُم زدایی:رفع اتهام. بختم زدا=زدایندهء بختم ، آنی که بختم را می زداید. بختم:تهمت. اتهام. بختمی:اتهامی. بختمگر:اتهامگر. بختم افزا:اتهام افزا. ...
روزی به کمال همنشین پیوستیم. پندار نمُون ز دوست بد بگسستیم. دانیم که دشمن دوپهلویانه خودیم. این بود که به هستی بخش خود برگشتیم. شهرام. ص
آگِر:لکی. آذر. آتش. تش. اتر. اثیر.
آلا: وجین به لری. آلا ی گیاههای هرز و دغا.
به نام سعد :یعنی به نام مبارک وگرامی سعد بن ابوبکر. . . است.
کمال همنشین#دوست بد.
واین ابیات در خور حال خود میگفتم:؛ می گفتم= می سرودم.
" سخت و سفت ":تاسف و تعسر. افسوس و سختی.
۱_چله رسن از موی بُز وگاه از پشم گوسفند چنیده ( بافته ) می شود. ۲_پله که از دو یا سه تای آن چله راببافند وشواک را هم از پِلَّه بافند. ۳_تابیده را ا ...