پیشنهادهای یگانه (٤٢)
Handful به بچه های شیطون و نافرمان هم اطلاق میشه
1 ) به سلامتی ( هنگام خوردن مشروب ) ۲ ) خداحافظ ۳ ) تشکر
Everyday :عادی، معمول Every day:هر روز
ics پسوند اسم ساز ، اسم مفرد ساز، علم ساز است مثال physics علم فیزیک Mathematicsعلم ریاضیات Ethicsعلم اخلاق
Sometime اشاره به یک زمان نامشخص در آینده داره Sometimes قید تکرار هست به معنی بعضی وقتها
موفقیت. I passed the test with flying colors من امتحان رو با موفقیت پاس کردم.
وعده غذایی یا جشن بعد از عقد
Forest به جنگلهای بسیار بزرگ و انبوه گفته میشود. jungel بیشتر پوشش حیوانی دارد و مد نظر است. wood به جنگلهای کوچک مثل چیتگر میگن
بدون هیچ معطلی
Hell no معلونه که نه
Freelance : شغل آزاد Freelancer : کسی که شغلش آزاده
۱ ) آمدن۲ ) به تدریج3 ) سرانجام۴ ) به هوش آمدن۵ ) لنگر انداختن و. . . .
تنها، به تنهایی گاهی اوقات به صورت all on my own هم نوشته میشود
کم رو، خجالتی
دختر با رفتارهای پسرانه
اگه so that از هم جدا نوشته شود به معنیه تا اینکه است
معمولا به صورت جمع نوشته می شود ولی فعل آن مفرد است و به معنی دوراهی است. A crossroads in your live دوراهی در زندگیت
دوساختار داره insist: Insist on verb ing Insist that sentens
Attracted my attention توجه من را جلب کرد. یا به طور عامیه میشه گفت چشمم رو گرفت.
عصرونه
House phone
لب دریا، ساحل دریا
Film extra
عازم شدن Set off for France عازم فرانسه شدن
in some way that is not �known �yet
الزامی . A request is asking for something which is wanted but not necessarily needed. A requirement is something that is necessary.
کپی، چیزی که اصل نیست ، المثنی
تنهایی
چمدان بر هتل
extremely�or very much: He was desperately�ill. They desperately�wanted�a�child. UK�; She always�seems�to be desperately�busy! UK; �He was desp ...
درجریان ( adj ) The discussions are still ongoing بحثها هنوز درجریانند
معادل فارسی پویا نمایی
various� or several
. of a� person ) :to� feel� very �hot ) The� soldiers� were sweltering in� their� uniforms
The most popular tourist attraction in قصرEdinburgh is the Castle,
دوبرابر کردن، مضاعف کردن
Four distinct seasons
ملا، مولا
تجارب علمی
به نظر استرس داشت
1 ) رتبه بندی 2 ) بلند پایه، برجسته
( ( Late ) ) 1 ) دیر هنگام: a late election● 2 ) اواخر، آخر : late 1995● 3 ) مرحوم: her late grandmather● 4 ) دیر : I got up late● 5 ) سابق: I sa ...