پیشنهادهای یگانه (٤٢)
extremely�or very much: He was desperately�ill. They desperately�wanted�a�child. UK�; She always�seems�to be desperately�busy! UK; �He was desp ...
Four distinct seasons
various� or several
. of a� person ) :to� feel� very �hot ) The� soldiers� were sweltering in� their� uniforms
Film extra
in some way that is not �known �yet
Forest به جنگلهای بسیار بزرگ و انبوه گفته میشود. jungel بیشتر پوشش حیوانی دارد و مد نظر است. wood به جنگلهای کوچک مثل چیتگر میگن
The most popular tourist attraction in قصرEdinburgh is the Castle,
Hell no معلونه که نه
ملا، مولا
Handful به بچه های شیطون و نافرمان هم اطلاق میشه
اگه so that از هم جدا نوشته شود به معنیه تا اینکه است
۱ ) آمدن۲ ) به تدریج3 ) سرانجام۴ ) به هوش آمدن۵ ) لنگر انداختن و. . . .
دوساختار داره insist: Insist on verb ing Insist that sentens
به نظر استرس داشت
معادل فارسی پویا نمایی
Everyday :عادی، معمول Every day:هر روز
موفقیت. I passed the test with flying colors من امتحان رو با موفقیت پاس کردم.
House phone
تجارب علمی
Attracted my attention توجه من را جلب کرد. یا به طور عامیه میشه گفت چشمم رو گرفت.
کپی، چیزی که اصل نیست ، المثنی
معمولا به صورت جمع نوشته می شود ولی فعل آن مفرد است و به معنی دوراهی است. A crossroads in your live دوراهی در زندگیت
دوبرابر کردن، مضاعف کردن
وعده غذایی یا جشن بعد از عقد
چمدان بر هتل
دختر با رفتارهای پسرانه
کم رو، خجالتی
ics پسوند اسم ساز ، اسم مفرد ساز، علم ساز است مثال physics علم فیزیک Mathematicsعلم ریاضیات Ethicsعلم اخلاق
عصرونه
الزامی . A request is asking for something which is wanted but not necessarily needed. A requirement is something that is necessary.
تنها، به تنهایی گاهی اوقات به صورت all on my own هم نوشته میشود
درجریان ( adj ) The discussions are still ongoing بحثها هنوز درجریانند
عازم شدن Set off for France عازم فرانسه شدن
1 ) به سلامتی ( هنگام خوردن مشروب ) ۲ ) خداحافظ ۳ ) تشکر
لب دریا، ساحل دریا
تنهایی
بدون هیچ معطلی
Sometime اشاره به یک زمان نامشخص در آینده داره Sometimes قید تکرار هست به معنی بعضی وقتها
Freelance : شغل آزاد Freelancer : کسی که شغلش آزاده
1 ) رتبه بندی 2 ) بلند پایه، برجسته
( ( Late ) ) 1 ) دیر هنگام: a late election● 2 ) اواخر، آخر : late 1995● 3 ) مرحوم: her late grandmather● 4 ) دیر : I got up late● 5 ) سابق: I sa ...