پیشنهاد‌های علی باقری (٢٩,٨٨٣)

بازدید
١٣,٤٠٨
تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دست [ به کسی ] بازدادن ؛ با او بیعت کردن. از در موافقت و اطاعت با او درآمدن : هرکه با هرکسی تواند نشست. . . . بدو طمع نیکی مدار، که نفس او دست به شیط ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دست بازداشتن ؛دست برداشتن. باز ایستادن. رجوع به این ترکیب در ردیف خود شود.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دست بازکشیدن ؛ دست برداشتن. خودداری کردن از : پسر دریافت دست از طعام بازکشید. ( گلستان سعدی ) .

پیشنهاد
٠

دست با پادشاه ؛ کنایه از برابری کردن با پادشاه باشد. ( برهان ) ( آنندراج ) .

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دست بادپیما ؛ کنایه از دستی که حرکتش لغو بود. ( آنندراج ) : چون نسایم دست بر هم کز شمار نقد عمر رنگ افسوسی بدست بادپیما مانده است. صائب ( از آنندراج ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دست بادست ؛ دست به دست. بسیار نزدیک. ( آنندراج ) : ز هر شاخش که برده از صبا دست رهی باشد به گردون دست با دست. سعید اشرف ( در تعریف چنار، از آنندراج ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دست انسانیت ؛ اضافه استعاری : بنده سرزده حیرت گشت ، از پای وجود درآمد و از دست انسانیت برون رفت. ( منشآت خاقانی چ دانشگاه ص 330 ) .

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

- دست ایام ؛ اضافه استعاری : سرزلف گره گیر دلارام به دست آورد و رست از دست ایام. نظامی.

پیشنهاد
٠

دست با برکت داشتن ؛ خجسته دست و میمون و مبارک و فرخ و فرخنده و سعید و مسعود و همایون و خشنان و خوش و انوشه بودن.

پیشنهاد
٠

دست اندرزدن به ؛ متمسک شدن به. استمساک کردن به. تمسک کردن به. تمسک. توسل. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) . دست درزدن. متشبث شدن. رجوع به دست درزدن در ردیف خ ...

پیشنهاد
٠

دست اندر کار بودن ؛ دست در کار بودن. رجوع به دست در کار بودن در همین ترکیبات شود.

پیشنهاد
٠

دست اندر کار شدن ؛ شروع کردن. آغاز کردن.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دست امتحان ؛ کنایه از زورآزمائی. ( آنندراج ) . قوت آزمائی. ( ناظم الاطباء ) .

پیشنهاد
٠

دست انداختن کسی را ؛ او را استهزا کردن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) . رجوع به این ترکیب در ردیف خود شود.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دست افتادن ؛ بدست افتادن. رجوع به این ترکیب در ردیف خودشود.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دست افسوس ؛ مرادف کف افسوس. ( آنندراج ) : چون نباشد گوهر دندان صدف خمیازه ایست دست افسوسی بود بی گوهر دندان صدف. صائب ( از آنندراج ) .

پیشنهاد
٠

دست از میان برآوردن ؛ خود را ظاهر کردن. آشکارا شدن : ای هجر مردمی کن پای از میان برون نه تا وصل بی تکلف دست از میان برآرد. خاقانی.

پیشنهاد
٠

دست از هم بدادن ؛ از یکدیگر جدا شدن. پیوند گسستن : بنامردی از هم بدادیم دست چو ماهی که با جوشن افتد به شست. سعدی.

پیشنهاد
٠

دست ازکار رفتن ؛ از کار افتادن دست.

پیشنهاد
٠

دست از کار شدن ؛ دست از کار رفتن. فاقد قدرت انجام دادن کار شدن : اگر از من خطائی نرود و بدانچه از من بدگمان میباشد من ترسان خاطر شوم و دست من از کار ...

پیشنهاد
٠

دست از لباس بیرون کردن ؛پوشیدن جامه به این طرز که دست در آستین کنند برای ساعت نیک و باز برآرند و پوشیدن آن به وقت دیگر اندازند، و این در هندوستان مرس ...

پیشنهاد
٠

دست از قفا واکردن ؛ آزاد و رها کردن دست به پشت بسته : کاکل چه گنه دارد دستش ز قفا واکن هر فتنه که می بینی در زیر سر ابروست. صائب ( از آنندراج ) .

پیشنهاد
٠

دست از قنداق برآوردن یا در آوردن ؛ خارج کردن دست بچه از قنداق. - || کنایه از کارها که نه درخور سن خود است کردن کودک.

پیشنهاد
٠

دست از کار بشدن ؛ از کار افتادن دست بسبب بیماری یا بروز حادثه ای ناگوار.

پیشنهاد
٠

دست از سر چیزی نگذاشتن ؛ ترک نکردن آن چیز و از سر آن بر نخاستن. ( از آنندراج ) : سبز است در و دشت بیا تا نگذاریم دست از سر آبی که جهان جمله سراب است. ...

پیشنهاد
٠

دست از سر [ کسی ] گرفتن ، یا برگرفتن ؛ کنایه از بی شفقتی نمودن و بی توجهی کردن. ( برهان ) . کنایه از امداد و اعانت دریغ داشتن. ( آنندراج ) .

پیشنهاد
٠

دست [ کسی ] از قبر بیرون ماندن ؛ نیازمند و چشم براه کمک خویشان و فرزندان بودن مرده.

پیشنهاد
٠

دست از دل برآوردن ؛ از سر صدق به راز و نیاز پرداختن. دست به دعا برداشتن : بیا تا برآریم دستی ز دل که نتوان برآورد فردا ز گل. سعدی.

پیشنهاد
٠

دست از دهان و دهن برداشتن ؛ بی پرده سخن گفتن. رجوع به این ترکیب ذیل دست برداشتن شود.

پیشنهاد
٠

دست از سر بداشتن ؛ رها کردن. رجوع به این ترکیب ذیل دست بداشتن شود.

پیشنهاد
٠

دست از دامن [ کسی ] نداشتن ؛ دامن او رهانکردن. دامن او از دست نهشتن یا ننهادن. او را ترک نگفتن : هرکه خواهد هرچه خواهد در حق من گو بگوی ما نمی داریم ...

پیشنهاد
٠

دست از دامن رها کردن ( یا نکردن ) ؛ از دست دادن و نهادن ( یا ننهادن ) دامن کسی. ترک کسی گفتن ( یا نگفتن ) : تا به گریبان نرسد دست مرگ دست ز دامن نکنی ...

پیشنهاد
٠

دست از جان شستن ؛ از جان گذشتن. به جان نیندیشیدن. پروای جان نکردن در اقدام به کاری. رجوع به دست شستن در ردیف خود شود.

پیشنهاد
٠

دست از خود شستن ؛ از خود گذشتن. رجوع به این ترکیب ذیل دست شستن شود.

پیشنهاد
٠

دست [ کسی را ] از دامن داشتن ؛ دامن خود را از دست او رها کردن. دست وی را کوتاه کردن. نگذاشتن که کسی دامن او گیرد. دفع مزاحمت کردن. رها نکردن که دامن ...

پیشنهاد
٠

دست از پا درازتر آمدن یا بازگشتن یا برگشتن یا داشتن ؛ بی نیل به مقصود بازگشتن. بی نیل مراد بازگشتن. خائب بازآمدن. بی حصول مقصود و دست تهی بازآمدن. اخ ...

پیشنهاد
٠

- دست از پی چیزی بردن ؛ به کنه آن رسیدن. ( از اهل زبان بتحقیق پیوسته ) ( آنندراج ) .

پیشنهاد
٠

دست از پا درازتر آمدن یا بازگشتن یا برگشتن یا داشتن ؛ بی نیل به مقصود بازگشتن. بی نیل مراد بازگشتن. خائب بازآمدن. بی حصول مقصود و دست تهی بازآمدن. اخ ...

پیشنهاد
٠

دست از پا خطا نکردن ؛ هیچ اشتباه و خبط و خطائی نکردن.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دست ارادت ؛ : همان طینت را به همان صیغت دست ارادت اعادت کند. ( منشآت خاقانی چ دانشگاه ص 206 ) .

پیشنهاد
٠

دست از آستین برآوردن ، یا بیرون آوردن ، یا بیرون کردن ، یا در آوردن ؛ خارج ساختن از آستین. - || کنایه از ظاهر و آشکار شدن : چون برآرد شوکت حسن تو د ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دست آس ؛ آسیای دستی. رجوع به این ترکیب در ردیف خود شود.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دست آزمای ؛ آزماینده به دست. رجوع به این ترکیب در ردیف خود شود.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دست آختن ؛ دست دراز کردن و بیرون کردن. رجوع به این ترکیب در ردیف خود شود.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

- در دست گرفتن ؛تصرف کردن : بعد از خراب البصره ولایت نرماشیر در دست گرفت. ( تاریخ سلاجقه کرمان ) .

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در دست دادن ؛ مخفی و پنهان شده ای را به دست جوینده دادن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) . - || غدر کردن و خیانت نمودن. ( ناظم الاطباء ) : یهودا اسخریوطی آ ...

پیشنهاد
٠

دردست کردن چیزی ؛ مالک شدن آن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) . - || تصرف کردن آن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) .

پیشنهاد
٠

در دست [ کسی ] افتادن ؛ به تصرف او درآمدن. به دست او آمدن : به چندان که در دستت افتد بساز از آن به که گردی تهیدست باز سعدی. - || گرفتار او شدن. اسی ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

در دست بودن ؛ به دست بودن. وجود داشتن. حاضر بودن : کتاب مجمل التواریخ که امروز دو نسخه از آن در دست است. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) : تو دولت جو که من خ ...

پیشنهاد
٠

در دست بودن کاری یا چیزی ؛ در حال انجام گرفتن بودن آن. در دست اجرا بودن آن. در دست اقدام بودن آن.