پیشنهاد‌های علی باقری (٣٨,٢٧٠)

بازدید
٢٥,٩٠٥
پیشنهاد
٠

راست کردن وعده ؛ وفا کردن بدان. به وعده وفا کردن. نوید راست کردن. امید راست کردن : انجاز؛ راست کردن وعده. وفا کردن به آن. ( منتهی الارب ) : بگریست و ...

پیشنهاد
٠

راست کردن پنجه آهنین ؛ سخت نیرومند شدن. سطبر بازو گشتن. قوی بازو شدن : یکی پنجه آهنین راست کرد که با شیر زورآوری خواست کرد. سعدی.

پیشنهاد
٠

راست کردن فلاخن ؛ آماده کردن آن برای بکار بردن. سنگ در او بستن و بر سر دست آوردن بکار بردن را : پس داود پیش جالوت آمد. . . وسنگی از آنها که داشت در ف ...

پیشنهاد
٠

راست کردن خواب ؛ واقعیت بخشیدن بدان. مطابق واقع ساختن آن. فعلیت دادن آن. مقابل ناراست کردن و بدروغ کردن خواب : خدای جهان خواب من کرد راست خداوندی و ر ...

پیشنهاد
٠

راست کردن سوگند ؛ عمل کردن برطبق سوگند. بسوگند عمل کردن. چنان کردن که بقسم یاد کرده شده است. تحلة. ( آنندراج ) . ابرار. ( آنندراج ) : و آن ملوک و پاد ...

پیشنهاد
٠

راست کردن لفظ یا گفته ؛ تحقق بخشیدن بدان : از شکرهای لفظ خود در حال وعده دادی مرا بدستاری راست کن لفظ خود بجود و کرم ای نه چون لفظ تو شکر باری. سوزنی

پیشنهاد
٠

راست کردن قد و قامت ؛ افراشتن قامت. بپاخاستن. قد برافراختن.

پیشنهاد
٠

راست کردن فتنه ؛ برپا کردن آن. فتنه برانگیختن.

پیشنهاد
٠

راست کردن جهد ؛ بواقعیت رسانیدن آن. بدان تحقق بخشیدن. به نتیجه رساندن آن : حق تعالی جهدشان را راست کرد آنچه دیدند از جفا و گرم و سرد. مولوی.

پیشنهاد
٠

به آتش راست کردن چوب و نیزه و کمان یا چیزی دیگر ؛ بردن کجی آن. مستقیم کردن آن. از انحنا برون کردن آن : تسکین ؛ راست کردن نیزه را به آتش. تصلی ؛ راست ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سماع راست ؛ سماع بحقیقت و سماع درست واقعی : بر سماع راست هرتن چیر نیست طعمه هر مرغکی انجیر نیست. ( مثنوی ) . رجوع به سماع شود.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

صبح راست ؛ وقتی است بعد از طلوع تاچاشت. ( آنندراج ) . صبح صادق. مقابل صبح کاذب : عدل تو چون صبح راست نایب فاروق گشت دین عرب تازه کرد در عجم از احتساب ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

راست بودن دل یا به دل راست بودن ؛ یکدل بودن. دورو نبودن. دل یکی داشتن : همیشه مسلمانان بنی خزاعة و کافران ایشان را دل با پیغمبر خدا راست بود. ( ترجمه ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

راز زمین ؛ سبزه و گلها. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ) . سبزه ، گل ، لاله. ( ناظم الاطباء ) . و نیز رجوع به راز خاک و آنندراج شود.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

راز دل آب ؛ کنایه از رطوبت و برودت باشد که در جوهر آب است و آن باعث نمو نباتات گردد. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) : خوش خوش ز نظر گشت نهان راز دل آب ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

راز سپردن ؛ سپردن چیز نهان. ( ارمغان آصفی ) . گفتن راز : راز دل خوداگر بصحرا فکنی بهتر که سپاری به دل غمازش. باقر کاشی.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

راز سگالیدن ؛ نسبت به چیز نهان و پوشیده اندیشیدن. ( ارمغان آصفی ) : اگر قیصر سگالد راز زردشت کنم زنده رسوم زند و استا. خاقانی.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پاک راز ؛ آن که راز پاک دارد. دارای ضمیر پاک : آن ستم کز عشق من دیدم مبیناد ایچ کس جز عدوی خسرو پاکیزه دین پاک راز. منوچهری.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

راز داشتن ؛ پنهان داشتن. پنهان کردن : مرا شاه کرد از جهان بی نیاز سزد گر ندارم من از شاه راز. دقیقی. هر دشمنی که کین تو بر سینه راز داشت شد بر زبان ...

پیشنهاد
٠

راز داشتن چیزی از کسی ؛ پنهان کردن آن ، مستور داشتن آن : مراشاه کرد از جهان بی نیاز سزد گر ندارم من از شاه راز دقیقی. ششم هر که آمد ز راه دراز همی د ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

راز دانستن ؛ به چیز نهان و پوشیده دانا بودن. ( ارمغان آصفی ) : راز درون پرده چه داند فلک خموش ای مدعی نزاع تو با پرده دار چیست. حافظ.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

راز گفتن ؛ سر خود گفتن ، اندیشه های نهانی خویش آشکار کردن : لاله زاری خوش شکفته پیش برگ یاسمین چون دهان بسدین در گوش سیمین گفته راز. منوچهری.

پیشنهاد
٠

راز در صحرا نهادن ؛ مرادف راز بصحرا فکندن است. رجوع به کنایه مزبور شود.

پیشنهاد
٠

راز در میان نهادن ؛ کنایه است از راز با کسی گفتن. رازی را بر کسی آشکارا کردن :کت الکلام فی اذنه ؛ سخن در گوش وی گفت و راز با وی در میان نهاد. ( منتهی ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

راز شنیدن ؛ سرّ کسی را شنیدن. ( ارمغان آصفی ) : فریاد از این درد که راز دل عاشق گفتن نپسندند و شنیدن نگذارند. باقر کاشی.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

راز فرمودن ؛ سر کسی را گفتن. ( ارمغان آصفی ) .

پیشنهاد
٠

راز بیرون افتادن ؛ مرادف راز بر روی روز افتادن. رجوع به ترکیب مزبور شود. - راز پرسیدن ؛ پرسش از چیز نهان و پوشیده کردن. سّر پرسیدن : اکنون مپرس راز ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

راز پوشیدن ؛ سرّ کسی را پوشیدن و بدیگری نگفتن. ( ارمغان آصفی ) : به پیر میکده گفتم که چیست راه نجات بخواست جام می و گفت راز پوشیدن. حافظ.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

راز جستن ؛ از رازی نهان و پوشیده جویا شدن. ( ارمغان آصفی ) : مجوی راز تجلّی ز مست عالم نور کلیم را بگلو سرمه کرد آتش طور. عزت شیرازی.

پیشنهاد
٠

رازبصحرا افتادن ؛ کنایه است از بسیار فاش و آشکارا کردن و شدن. ( آنندراج ) : قصه گل کند و راز به صحرا افتد آه اگر باد صبا نامه مابگشاید. حیاتی گیلانی ...

پیشنهاد
٠

راز بصحرا افکندن ؛ کنایه است از بسیار فاش و آشکار شدن رجوع به راز بصحرا افتادن شود. ( ارمغان آصفی ) : گرد جهان شد سمر قصه خسرو از آن عشق بصحرا فکند ر ...

پیشنهاد
٠

راز بر صحرا نهادن ؛ مرادف راز بر روی روز افتادن. رجوع به ترکیب فوق شود : راز من ترسم که در صحرا نهد اشک من چون روی در صحرا کند. سعدی.

پیشنهاد
٠

راز برون دادن ؛ مرادف راز بر سربازار نهادن. ( آنندراج ) رجوع به ترکیب فوق شود : اگر بیرون دهم راز دل خویش کند پروانه شکر سوزش خویش. زلالی.

پیشنهاد
٠

راز بر روی روز افتادن ؛ کنایه از بسیار فاش و آشکارا کردن و شدن و در صحرا نهادن و بصحرا افکندن و افتادن. ( آنندراج ) .

پیشنهاد
٠

راز بر سر بازار نهادن ؛ مرادف راز برروی روز افتادن. و کنایه از بسیار فاش و آشکارا کردن است. رجوع به ترکیب مزبور شود : رازها بر سر بازار نهد گر ننهد آ ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سکه رایج ؛ سکه روان. سکه درگردش. سکه ای که همگان بپذیرند و بردارند. پول رایج و متداول : بی اصول قدمش سکه رایج نزنی خارجی واقف دم باش که خارج نزنی . ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رایج بودن ؛ روا بودن. رواج داشتن. جاری بودن. روان و سایر بودن. در گردش بودن. روایی داشتن.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رایج الوقت ؛ بمقتضای وقت و ترتیبات زمان. ( ناظم الاطباء ) .

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ذکر خیر ؛ نیک یاد. شفة حسنة. ( منتهی الارب ) . مقابل زشت یاد. دشت یاد. ذکر جمیل. یاد کردی به نیکوئی. سِمع. بلندآوازگی. نامداری. نام آوری. ناموری. نام ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چاه ذقن ؛ چاه زنخ. چاه زنخدان. گوی که در بعض چانه ها باشد و در خوبرویان بر خوبی آنان افزاید.

پیشنهاد
٠

ذره به خورشید بردن ، تعبیری مثلی است مانند زیره به کرمان یا قطره به عمان بردن و نظایر آن. ذره ذره پشم قالی میشود.

پیشنهاد
٠

ذرّه بین گذاشتن ؛ سخت دقیق شدن. نهایت کنجکاوی کردن .

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ذرع کردن ؛ به گز پیمودن. به گز کردن.

پیشنهاد
٠

ذرع و پیمان کردن ؛ فعل اتباعی ، ذرع کردن ( مخصوص زمین است ) .

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تیزنای شمشیر. ( مهذب الاسماء ) . کنار شمشیر : و سلاطین روزگار در دست شیاطین تاتار گرفتار گشتند و اعیان و اکثر حشم طعمه ذباب شمشیر آبدار و لقمه ذآب و ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ذباب العین ؛ نقطه سیاه میان حدقه. مردمک چشم. ( مهذب الاسماء ) . انسان العین. مردم چشم. ( منتهی الارب ) .

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ذباب الفرس ؛ مردم چشم اسب. نقطه سیاه درون حدقه اسب.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ذباب السیف ؛ دم شمشیر. تیزی شمشیر یا کرانه آن که باریک و هر دو طرف تیز باشد. ( منتهی الارب ) .

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ذباب الاذن ؛ تیزی طرف گوش. ( منتهی الارب ) .

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ذباب الحنّاء ؛ اوّل شکوفه وی. ( منتهی الارب ) .