پیشنهاد‌های علی باقری (٣٨,٢٧٠)

بازدید
٢٥,٩١٤
تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دیبه ششتر ؛ دیبای ششتر : زلفینش ببوی عنبر سارا رخسار برنگ دیبه ششتر. مسعودسعد. گوئی آن خونها که رفت از تیغ او دشت را در دیبه ششتر کشید. مسعودسعد. ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دیبه خسروانی ؛ دیبای خسروانی : همه دیبه خسروانی بباغ بگسترد و شد بوستان چون چراغ. فردوسی.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دیبه خسروی ؛ جامه حریر پادشاهی : همه بارشان دیبه خسروی ز رومی و چینی و از پهلوی. فردوسی.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دیبه رنگ رنگ ؛ دیبای ملون : سراپرده دیبه رنگ رنگ بدو اندرون خیمه های پلنگ. فردوسی. همان خیمه و دیبه رنگ رنگ. فردوسی.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دیبه ازرق ؛ دیبای ازرق. دیبای کبود : بلبل هم طبع فرزدق شده ست سوسن در دیبه ازرق شده ست. منوچهری.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دیبه چین ؛دیبای چین : در ایوانها گاه زرین نهاد فرازش همه دیبه چین نهاد. فردوسی. همه طنجه از شادی آذین زدند به ره کله از دیبه چین زدند. اسدی.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شقه دیبا ؛ پاره ای از حریر : کعبه دارم مقتدای سبزپوشان فلک کز وطای عیسی آید شقه دیبای من. خاقانی. کعبه ز جای خویش بجنبید روز عید بر من فشاند شقه دی ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دیبای ششتر ؛ دیبا که از ششتر آرند. حریر بافت شوشتر : صبا را ندانی ز عطار تبت زمین را ندانی ز دیبای ششتر. ناصرخسرو. در آب و آتش راندم همی و گشت مرا ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دیبای ششتری ؛ دیبای ششتر : هر غلامی کمانی و سه چوبه تیر بردست وهمگان با قباهای دیبای ششتری ( شوشتری ) بودند. ( تاریخ بیهقی ص 29 ) .

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دیبای معلم ؛ پارچه زردوزی شده. ( ناظم الاطباء ) : چگونه می بینی این دیبای معلم بر این حیوان لایعلم. ( گلستان ) .

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دیبای منقش ؛ دیبای رنگارنگ. حریر ملون : خاک شیراز چو دیبای منقش دیدم زان همه صورت زیبا که در آن دیبا بود. حافظ.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دیبای سیاه ؛ دیبا به رنگ سیاه. حریر سیاه رنگ : آن منشور در دیبای سیاه پیچیده پیش امیر برد. ( تاریخ بیهقی ص 377 ) . هفت فرجی برآوردند یک از آن دیبای س ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دیبای زرد ؛ دیبا به رنگ اصفر: بیاراستندش بدیبای زرد به یاقوت و پیروزه و لاجورد. فردوسی. - || کنایه است از اشعه و نور آفتاب : چو گسترد خورشید دیبای ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دیبای سرخ ؛ دیبا به رنگ احمر. دیبای سرخ رنگ : بر اثر ایشان کوس و علامت احمد دیبای سرخ و منجوق. ( تاریخ بیهقی ص 272 ) .

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دیبای رومی ؛ دیبای روم : به دیبای رومی بیاراستند ز گنج مهی جامه ها خواستند. فردوسی. به دیبای رومی بیاراستند کلاه کیانی بپیراستند. فردوسی.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دیبای زربفت ؛ نوعی حریر که تارهای زرین در آن به کار می برند : ز دیبای زربفت و تاج و کمر همان تخت زرین و زرین سپر. فردوسی. ز دیبای زربفت رومی دویست ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دیبای روم ؛ دیبایی که از روم آرند. دیبای منسوب به روم. بافت روم : بیاراست آن را بدیبای روم ز گوهربرو پیکر و زرش بوم. فردوسی. غلامان رومی بدیبای رو ...

پیشنهاد
٠

دیبای پخته در پخته ؛ دیبایی که هیچیک از تار وپودش خام نباشد. و آن را به عربی مطبوخ گویند. ( از آنندراج ) .

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دیبای پیروزه ؛ دیبای آبی رنگ. حریر به رنگ فیروزه : و مصلی نماز افکنده بودند نزدیک صدر از دیبای پیروزه و دو رکعت نماز بکرد. ( تاریخ بیهقی ص 153 ) .

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دیبای چین یا چینی ؛ دیبای منسوب به چین. دیبا که از چین آرند : برنج از پی به گزین آمدم نه ازبهر دیبای چین آمدم. فردوسی. ز دیبای چینی صد و چل هزار از ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دیبای ارمنی ؛ دیبای بافت ارمنستان. حریر که از ارمنستان باشد : نوروز روزگار نشاط است و ایمنی پوشیده ابر دشت به دیبای ارمنی. منوچهری.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دیالمه کرمان ؛ شاخه ای از سلسله آل بویه از شعبه دیالمه بغداد که از سال ( 403 - 448 هَ. ق. / 1021 - 1056 م. ) در کرمان مستقلاً فرمانروایی داشته اند ای ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دیالمه ری ؛ شعبه ای از سلسله آل بویه که از 320 - 420 هَ. ق. بر ری و نواحی مجاور فرمانروایی کرده اند. مؤسس این سلسله رکن الدوله دیلمی بود وبعد از او ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دیالمه فارس ؛ شعبه ای از سلسله آل بویه که از ( 320 تا حدود 447 هَ. ق. / 932 تا 1055 م. ) در فارس فرمانروایی کرده اند و بعضی از امرای این شعبه بربغداد ...

پیشنهاد
٠

دیالمه اصفهان و همدان ؛ شاخه ای از سلسله آل بویه از شعبه دیالمه ری که در اصفهان و همدان از حدود سال 366 هَ. ق. غالباً بطور مستقل و گاه در هر یک ازدو ...

پیشنهاد
٠

دیالمه بغداد یا عراق ؛ شعبه ای از سلسله آل بویه که از حدود 320 - 447هَ. ق. / 932 - 1055 م. در بغداد فرمانروائی کرده اند و بعضی از امرای آنها بر اهواز ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

یونان دیار ؛ دیار یونان : عروس گرانمایه را نیز کار برآراست تا شد بیونان دیار. نظامی.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دیار بودن ؛ ( در لهجه قراء شمال طهران ) ، مشهوربودن. مرئی بودن. آشکار و هویدا بودن : درست بنشین همه جات دیار است. ( یادداشت مؤلف ) .

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دَیّاری نیست ؛ احدی نیست. آفریده ای نیست. ( یادداشت مؤلف ) .

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

روسی دیار ؛ دیار روس. کشور روس : ز شیران بر طاس و روسی دیار گرفتار شد تیغ زن ده هزار. نظامی.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دیماه ؛ دیماه جلالی ماه دهم از سال شمسی و یکی از ماههای زمستان که اول آن مطابق است تقریباً با شانزدهم دسامبر : تا به مرداد گرم گردد آب تا به دیماه سر ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دهن شمشیر ؛ لبه و دمه شمشیر. ( ناظم الاطباء ) .

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

دهن فرنگ ؛ دهنه فرنگ ، سنگی که از ادویه چشم است و آن رازنگار معدنی نیز گویند. ( آنندراج ) : هم مس بار است و هم طلا بار طبع دهن فرنگ دارد. میر الهی ه ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دهن تیر ؛ سوفارتیر. ( ناظم الاطباء ) . || لبه. دمه.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دهن گنده ؛ که دهانی فراخ دارد. ( یادداشت مؤلف ) .

پیشنهاد
٠

یک دهن خواندن ؛ یک بار خواندن آواز. ( یادداشت مؤلف ) .

پیشنهاد
٠

دهن کسی را شیرین کردن ؛ کنایه است از رشوت دادن و راضی ساختن به چیزی. ( از آنندراج ) : سخن آخر به دهان می گذرد موذی را سخنش تلخ نخواهی دهنش شیرین کن. ...

پیشنهاد
٠

دهن کسی شیرین شدن ؛ شیرین کام و راضی شدن با خوردن شرینی یا گرفتن چیزی از کسی : دهن تیشه فرهاد به خون شیرین شد به چه امید کند کار هنر تیشه ما. صائب ( ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دهن کف ؛ لعاب دهان. ( ناظم الاطباء ) .

پیشنهاد
٠

دهن کسی را بستن ؛ با بیان و دلیل و تهدید او را به سکوت واداشتن. ( از یادداشت مؤلف ) . - || مانع شدن که کس سخنی را بر زبان آرد: دهن مردم را نمی شود ...

پیشنهاد
٠

دهن کسی را شکستن ؛ خرد کردن دهان او را. کنایه از مانع شدن از تکلم او : گر گشاید گل دهن او را دهن باید شکست ور کشد سوسن زبان او را زبان باید کشید. مظ ...

پیشنهاد
٠

دهن کسی آب افتادن ؛ با دیدن چیزی یا کسی شیفته و فریفته او شدن. ( امثال و حکم دهخدا ) .

پیشنهاد
٠

دهن کسی بازماندن ؛ سخت حیران شدن او. ( یادداشت مؤلف ) .

پیشنهاد
٠

دهن کسی چاک و بست نداشتن ؛ کنایه است از ناتوانی در رازداری و رازپوشی. ( از یادداشت مؤلف ) .

پیشنهاد
٠

دهن کسی چاییدن ؛ کنایه است از عهده برنیامدن و آرزوی محال یا صعب الحصول داشتن : فلان دهنش می چاید که مثل کلهر بنویسد، یعنی هرگز به خوبی او نتواند نوشت ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دهن کژ ؛ لوش. ( یادداشت مؤلف ) .

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دهن کژ کردن ؛ کج کردن دهان. والوچانیدن کسی را به قصد استهزاء و ریشخند : آن دهن کژ کرد و ازتسخر بخواند نام احمد را دهانش کژ بماند. مولوی.

پیشنهاد
٠

دهن شیرین کردن ؛ با خوردن شیرینی و خوردنی شیرین دهان خود را شیرین نمودن. - || کنایه است از فایده و نفع عظیم بردن. ( ازلغت محلی شوشتر ) : صائب از بو ...

پیشنهاد
٠

دهن غنچه کردن ؛ گرد آوردن دهن برای آواز دادن و بوسه گرفتن و مانند آن. ( آنندراج ) : دهن خویش کند غنچه صفت غنچه سهیل بوسه از دور زند سیب زنخدان ترا. ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دهن در دهن ؛ به سماع. به روایت. لفظ به لفظ. دهان به دهان : مهر دهن در دهن آموخته کینه گره بر گره اندوخته. نظامی.