پیشنهادهای علی باقری (٢٩,٨٨٣)
آهوی سپید ؛ رئم. ج ، اَرْآم ، آرام.
ماده آهو ؛ظبیه.
آهوَکان ؛ آهوان خُرد.
استعداد داشتن در زبان ترکی می شود" چیخاری اولماق " وقتی در زبان ترکی می خواهند بگویند فلانی در فلان کار استعداد ندارد می گویند: بو ایشده " چیخاری یوخ ...
در زبان کردی به سنگ ( Kevir ) گفته می شود . کپبر در زبان ترکی به گمان تغییر یافته ی همان کویر می باشد. یک نوع سنگ رسوبی از جنس خاک رس با ذرات ریز که ...
شراب حصرم ؛در اصطلاح اطباء فشرده آن است نه رب آن. و فرق میان آن دو آنکه شرابش با شکر باشد و رب آن بدون شکر. ( بحرالجواهر ) .
شراب سفرجل ؛ شراب به ْ. || نام قسمی گل است. درختکی است با گلی سرخ تیره رنگ که گل برگهای خشبی شکننده دارد که آن گل بوی شراب دهد. ( یادداشت مؤلف ) . ...
- شراب اصول ؛ شربتی که ازچند ریشه ترتیب داده اند. ( ناظم الاطباء ) .
شراب افسنتین ؛ بگیرند افسنیتن رومی پنج درم سنگ ، گل سرخ پانزده درم سنگ ، سنبل دودرم سنگ ، تربد سپید نیم کوفته دو درم سنگ ، همه را اندردو من آب بپزند ...
شراب توحید ؛ در اصطلاح عرفا، محو شدن در ذات و مبرا گشتن از شواغل دنیا. ( فرهنگ مصطلحات عرفا ) ( کشاف اصطلاحات الفنون ) .
شراب خام ؛ نزدصوفیه عیش ممزوجی است که مقارن عبودیت بود و شراب پخته عیش صرف را گویند که مجرد از اعتبار عبودیت بود. ( کشاف اصطلاحات الفنون ) .
شراب عشق ؛ کنایه از آنچه مایه تعلق ودلدادگی شود : از شراب عشق جانان مست شو کآنچه عقلت میبرد شرست و آب. سعدی.
شراب ارزن ؛ غبیراء. ( یادداشت مؤلف ) .
شراب یهود ؛ باده ای که پنهان و کم خورند چه یهودان از ترس مسلمانان شراب را پنهان و کم خورند. ( ناظم الاطباء ) .
مرد شراب ؛ دوستدار باده. حریف میخواری. که باده نوشد. باده پرست : نه مرد شرابی که مرد ضرابی نه مرد طعامی که مرد طعانی. منوچهری.
شراب اجاص ؛ در اصطلاح اطباء فشرده اجاص است نه رب آن و فرق میان آن دو آنکه شرابش با شکر است و رب آن عصاره آن است بدون شکر. ( بحرالجواهر ) .
شراب موصل ؛ شرابی که در یک من آن چهار من آب داخل کنند. ( آنندراج ) .
شراب نوش گوار ؛ شراب عسل. شراب بی خمار. ( ناظم الاطباء ) . باده نوشین گوار.
شراب یک منی ؛ شراب که در ظرف یک منی خورند به دلالت حال و اراده محل. رجوع به نبید یک منی شود.
شراب مغسول ؛ سیکی. شراب مثلث. ( بحرالجواهر ) .
شراب ممزوج ؛ در طب ، شراب به آب آمیخته است. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ) .
شراب مثلث ؛ سیکی. شراب مغسول. ( یادداشت مؤلف ) .
شراب مروق ؛ شرابی است که خبز کعک را در آن خیسانیده و بعد از شش ساعت صاف نموده باشند. ( فهرست مخزن الادویه ) .
شراب معسل ؛ پنج جزء از آن و یک جزء از عسل را در ظرفی بزرگ گذارند که بجوشد و مقدار کمی نمک بر آن ریزند تا کف آن بالا آید و چون جوشش آن فرونشست در خمها ...
شراب لب شیرین ؛ شرابی که تلخ و تند نباشد. - || باده شیرین. ( آنندراج ) .
- شراب متوسط؛ شراب که شش ماه بر او گذشته باشد و از یک سال تجاوز نکند و آن را شراب عتیق نیز گویند. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ) ( بحرالجواهر ) .
شراب گذشته ؛ باده بی مزه از کیف افتاده. ( ناظم الاطباء ) . شراب بی مزه از کیفیت افتاده. ( غیاث اللغات ) . شراب که از حالت اصلی خود گذشته. ( از آنندرا ...
شراب گور ؛ این رایج هندوستان است و گور در عرف این دیار قند را گویند. ( از آنندراج ) : باده انگور و آب خضر از یک چشمه است مرد دل در سینه اش هر کس شراب ...
شراب کهنه ؛ خندریس. ( یادداشت مؤلف ) .
شراب کهربائی ؛ نوعی از شراب که رنگش به زردی زند. ( آنندراج ) : ارغوان گل میکند در باغ من از زعفران چهره لعلی از شراب کهربائی میکنم. سلیم.
شراب کدو ؛ ظاهراً شرابی که از کدو می ساخته اند، یا در کدو می کرده اند : گفتند که شراب کدو بسیاردادندش با نبیذ آن روز که بدان باغ مهمان بود. ( تاریخ ب ...
شراب قندی ؛ مرادف شراب شکر. ( آنندراج ) .
- شراب قورق ؛ شرابی که بجهت منع سلاطین و حکام کمتر بهم رسد. ( آنندراج ) .
شراب عسل ؛ آن است که دو جزء از شراب عتیق قابض و یک جزء از عسل نیکو برگیرند و در ظروف گذارند تا برسد، و گفته اند که آن انگور فشرده آفتاب دیده و آنگه پ ...
شراب قابض ؛ شراب غلیظ دبش یا ترش. ( از بحرالجواهر ) .
شراب قدیم ؛ شراب که چهار سال بر اوگذشته است.
شراب صبح ؛ عبارت از شراب که بدان صبوح می کنند. ( آنندراج ) : روان شو چون شراب صبح از رگهای مخموران گره تا چند در یک جای چون آب گهر باشی. صائب.
شراب عتیق ؛ شراب است میان شراب قدیم و متوسط. ( یادداشت مؤلف ) . شراب چهارساله است. ( فهرست مخزن الادویه ) .
شراب طهور ؛ شراب پاک که در بهشت نصیب بهشتیان خواهد شد. ( غیاث اللغات ) : و سقاهم ربهم شراباً طهوراً. ( قرآن 21/76 ) . سخن در اطعمه بسحاق پاک کرد چو ...
شراب شکر ؛ و این رایج هندوستان است. ( آنندراج ) .
شراب شیراز ؛ نوعی از شراب انگوری سرخ رنگ که بهتر از اقسام شرابهای ایران است. ( غیاث اللغات ) .
شراب ریحانی ؛ شراب خالص خوشبوی. و گفته شده است که شراب رقیق سبزرنگ و خوشبوی است. ( تحفه حکیم مؤمن ) . خمر صاف خوشبوی معتدل القوام سرخ یا زرد است. ( ...
شراب سوسن ؛ می سوسن. ( فهرست مخزن الادویه ) .
شراب سه منی ؛ مرادف می سه منی و ظاهراً همان است که سه من می را بر آتش جوش دهند تا یک من بسوزد و باقی به کار دارند و آن را سیکی خوانند. ( آنندراج ) .
شراب خانه رسان ؛ شرابی که در خانه کشیده باشند و آن نسبت به بازاری بهتر باشد. ( آنندراج ) .
شراب در سر داشتن ؛ کنایه از مست بودن. اثر مستی شراب در سر کسی بودن : بونعیم شراب در سر داشت. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 317 ) .
شراب دوشابی ؛ نبیدالدبس است. ( فهرست مخزن الادویه ) .
شراب پشت دار ؛ شرابی که ادویه مقویه مستی در آن انداخته باشند، چون بیخ لفاح و جوز و مانند آن و این مقابل باده پشت است. ( آنندراج ) : از سیه مستی کند گ ...
شراب جبوشی ؛ شراب است که در جزیره جبوش از بلاد غرب از آب دریا ودوشاب سازند و آن حار و عفص می باشد. ( فهرست مخزن الادویه ) .
شراب حدیث ؛ شرابی که شش ماه بر آن نگذشته باشد و آن را عصیر نیز گویند. ( فهرست مخزن الادویه ) .