پیشنهادهای علی باقری (٢٩,٨٨٣)
مثل سرو آزاد ؛ سخت خرّم : چو طینوش بشنید ازو شاد گشت بسان یکی سرو آزاد گشت. فردوسی.
آزاد کردن و آزاد گردانیدن ؛ شکستن مولی عقد بندگی عبد خود را. عتق. تحریر. اعتاق. ( زوزنی ) . فِکاک. فک : بخانه شد و بنده آزاد کرد بدان خواسته بنده را ...
آزاد گردیدن ، آزاد گشتن ؛ از بندگی خلاص یافتن. محرَّر، عتیق ، رها شدن. یله گشتن. رهائی یافتن. رستن. مستخلص گردیدن : دل شاه پرویز از آن شاد گشت کز آن ...
بهار دل ؛ کنایه از شادمانی و سرور است : بهشتی گل و ارغوان و سمن شکفته بهار دل و جان من. شمسی ( یوسف و زلیخا ) .
بهار حسن ؛ ابتدای جوانی و شادابی و زیبائی : خوش چمنی است عارضت خاصه که در بهار حسن حافظ خوش کلام شد مرغ سخن سرای تو. حافظ.
مجلس حکومت ؛ دیوان حکومت. ( ناظم الاطباء ) .
مجلس عقد ؛ ( اصطلاح حقوق مدنی و فقهی ) مکانی که در آنجا عقدی واقع شده است ، و ترک آن موجب سقوط خیار مجلس می شود ( خواه طرفین دریک جا باشند یا نه ، ما ...
مجلس مظالم ؛ دیوان دادرسی. دیوان رسیدگی به شکایتها: فراش بیامد و مرا گفت دوات بباید آورد. برفتم بنشاند و تا بوسهل رفته بود مرا می نشاندند در مجلس مظا ...
مجلس اجازه ؛ ( اصطلاح حقوق مدنی و فقهی ) در عقود موقوف ( غیرنافذ ) که اجازه پس از عقد ممکن است حاصل شود. غالباً مجلس عقد غیر ازمحلی است که در آن محل ...
مجلس حکم ؛ دیوان قضا : و قانون قضای پارس همچنان نهاده اند که به بغداد است که اگر از صد سال باز حجتی نبشته باشند نسخت آن در روزنامه های مجلس حکم مثبت ...
مجلس مؤسسان ؛ مجلسی است که مصوبات آن از قوانین عادی برتر است. مانند قانون اساسی یا اصلاح و تکمیل آن که از مصوبات مجلس مؤسسان است. نمایندگان این مجل ...
مجلس عوام ؛ پارلمان. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) . و رجوع به پارلمان شود
مجلس اشراف ؛ مجلس سنا را به اعتبار اینکه اعضای آن را اشراف و اعیان و معمران و شیوخ تشکیل می دهند مجلس اشراف و مجلس اعیان و مجلس عالی و مجلس شیوخ نامی ...
مجلس طبقاتی ؛ ( حقوق اساسی ) مجلسی که ازطریق انتخابات صنفی نمایندگان آن برگزیده شوند. ( ترمینولوژی حقوق تألیف دکتر جعفری لنگرودی ) .
مجلس رقص ؛ جاو مقام رقص. ( ناظم الاطباء ) .
مجلس عزا ؛ ماتم خانه. ( ناظم الاطباء ) . مجلس سوگواری.
مجلس اعلی ؛ بارگاه امیر یا سلطان. پیشگاه ملک. مجلس عالی : و این دعاگوی حق اقبال و قبول را از مجلس اعلی یافت. ( نصیحة الملوک غزالی ) . زی چشمه حیات ر ...
مجلس آراستن ؛ مجلس ترتیب دادن. بزمگاه ساختن. بساط بزم و شادی گستردن : به یک هفته مجلس بیاراستند به هر برزنی رود و می ساختند. فردوسی.
مجلس انس ؛ محفل دوستانه. مجلسی که اهل آن نسبت به هم یک دل و یک رو و بی ریاباشند : حضور مجلس انس است و دوستان جمعند و ان یکاد بخوانید و در فراز کنید. ...
مس زراندود ؛ مس آب طلا داده. اندوده به آب زر. - || کنایه از دوستی و آشنائی به نفاق. - || دروغ راست مانند.
مس مفتولی ؛ که قابلیت مفتول شدن دارد.
مثل مس ؛ آواز سینه در سرماخوردگی های سخت. ( امثال و حکم دهخدا ) .
مثل مس صدا کردن ؛ آواز سیلی سخت بر بناگوش کسی.
مس چکشی ؛ چکش خوار.
عصر مس ؛ در اصطلاح زمین شناسی ، بموجب تحقیقاتی که بوسیله دانشمندان زمین شناس به عمل آمده ، اولین فلزی که بشر به خواص آن پی برد و از آن در زندگی خود ا ...
نماز وحشت ؛ نماز خوف. رجوع به صلاة کسوف شود.
- نماز میت ؛ نماز مرده. نمازی که بر جنازه مرده گزارند پیش از به خاک سپردن ، و آن پنج تکبیر است [ به اعتقاد شیعه امامیه ]، پس از تکبیر اول شهادت به وح ...
نماز مغرب ؛ نماز شام. صلاة مغرب. صلاة عشاء اولی. سه رکعت نماز واجبی که پس از غروب آفتاب خوانند. رجوع به صلاة و نیز رجوع به نماز شام شود.
نماز مسافر ؛ نماز قصر. نماز سفر.
نماز میانین ؛ نماز ظهر : و دلیل ایشان این است که این نماز به میانه روز است برای آنش نماز میانین می خوانند. ( تفسیر ابوالفتوح ، از فرهنگ فارسی معین ) .
نماز ماه گرفتن ؛ رجوع به نماز آیات شود.
نماز مرده ؛ نماز میت : نماز مرده کن بر حرص لیکن چون وضو سازی که بی آبی است عالم را و در حیضند سکانش. خاقانی.
نماز کسوف ؛ نمازی که هنگام گرفتن خورشید خوانند. نماز آیات.
نماز گرفتن ؛ صلاةالکسوف. ( یادداشت مؤلف ) . نماز آیات.
نماز قضا ؛ نمازی که به حساب به جای نماز فوت شده خوانند. رجوع به قضا کردن شود : خط شد پدید و طاعت ما ناتمام ماند لطفی نیاز ما چو نماز قضا نداشت. دانش ...
نماز فطر ؛ نماز عید. رجوع به صلاة عیدین شود.
نماز قصر ؛ نماز سفر. نماز مسافر. نماز شکسته. صلوةالقصر. نماز کوتاه. رجوع به صلاة شود.
نماز عیدین ؛ نماز عید قربان و فطر. رجوع به صلاة عیدین شود.
نماز فُرادی ̍ ؛ نمازی که به تنهائی خوانند. مقابل نماز جماعت. رجوع به صلاة شود.
نماز عید فطر ؛ نماز فطر. نماز عید.
نماز عید قربان ؛ نماز اضحی. نماز عید. رجوع به صلاة عیدین شود.
نماز عصر ؛ نماز پسین. صلوةالعصر. صلوةالوسطی. نماز دیگر. نماز وسطی. چهار رکعت نماز واجبی که هنگام عصر و بعد از نماز ظهر خوانند. رجوع به صلاة شود.
نماز عید ؛ نمازی که در روز عید قربان یا روز عید فطر در نمازگاه و مصلی بیرون شهر خوانند : غم از دل می زداید چون صباح عید رخسارت نماز عید واجب می کند ب ...
نماز ظهر ؛ نماز پیشین. صلوةالاولی. چهار رکعت نماز واجبی که پس از اذان ظهر خوانند. رجوع به صلاة شود.
نماز عشاء ؛ صلوة اخیره. عشاء اخیره. ( یادداشت مؤلف ) . نماز خفتن. چهار رکعت نماز واجبی که شب هنگام وپس از نماز مغرب خوانند. رجوع به صلاة شود.
نماز صبح ؛ صلوة صبح. نماز بامداد. نماز بام. دو رکعت نماز واجبی که پیش از طلوع آفتاب خوانند. دوگانه. رجوع به صلاة شود.
نماز شب ؛ صلاةاللیل. نمازی است به هشت رکعت که وقت خواندن آن از آخر شب تا فجر است. ( فرهنگ فارسی معین ) : همان بر دل هر کسی بوده دوست نماز شب و روزه آ ...
نماز شفع ؛ دو رکعت نماز مستحب است که پس از هشت رکعت نماز شب خوانند.
نماز شکسته ؛ نماز قصر. نماز مسافر. نماز سفر. رجوع به صلاة شود.
نماز شام ؛ نماز مغرب. صلوة مغرب. صلوة عشاء اولی. سه رکعت نمازی که در اول شب پس از غروب آفتاب و پیش از نماز خفتن خوانند : نماز شام را چندان که خواندند ...