پیشنهادهای علی باقری (٣٩,٦٨٦)
شجر[ اصطلاح طب سنتی ]نباتی است که با شاخ خشبی باشد و کامل او آنکه با اجزاء تسعه نباتیه باشد و آن ثمر و ورق و لیف و صمغ و بزر و قشر و اصل و عصاره و حب ...
[ اصطلاح طب سنتی ]به فتح اول و کسر ثانی دریدن پلک چشم.
صفیق[ اصطلاح طب سنتی ]پوست درشت و مستحکم یافته شده است.
صالح الکیموس[ اصطلاح طب سنتی ]آنچه از او خونی متولد گردد و به همه جهات آنکه اعتدال داشته و سایر اخلاط مخلوط به آن به قدر طبیعی باشد و خلط بد از او به ...
صفق[ اصطلاح طب سنتی ]به فتح اول و ثانی آبی که بر ادیم و یا مشک نو بریزند پس زرد گردد و به معنی طرف و کنار و در نباتات آنچه چین دار و با زردی و میل به ...
طلا[ اصطلاح طب سنتی ]آنچه رقیق القوام باشد و بر عضو مالند و نام نوعی از شراب است. دارو و مرهمی مالیدنی ، خمیر دارو ( پماد ) بود تا پنج روز بسته سرش ...
طحن[ اصطلاح طب سنتی ]خرد کردن و طاحونه که آسیا باشد مسمی به اسم لازم است.
طبیخ[ اصطلاح طب سنتی ]آنچه جوشانیده آب آن را استعمال نمایند.
ضماد[ اصطلاح طب سنتی ]آنچه غلیظ القوام که مایع و نرم باشد بر عضو بمالند و یا بر او بندند اعم از آنکه موم و روغن داشته باشد و یا نداشته باشد.
غلیظ[ اصطلاح طب سنتی ]به معنی کثیف است و در اغذیه بیشتر متداول است و استعمال لفظ کثیف در ادویه است.
غض[ اصطلاح طب سنتی ]به ضاد معجمه تر و و تازه نارس از نباتات است.
غرغره[ اصطلاح طب سنتی ]آواز مختلف است که از حلق آید و مراد از آن حرکت دادن مایعات است در حلق و فرو بردن آن و یا فرو نابردن و ریختن آن.
عفص[ اصطلاح طب سنتی ]به کسر فا طعم زمخت که زبان را درشت سازد و اجزای آن را به سبب برودت به هم آورد و فعل آن تبرید و تکثیف و تصلیب و تخشین و ردع است.
عصیر[ اصطلاح طب سنتی ]آب افشرده از نباتات که منجمد نشده باشد.
قنبعه[ اصطلاح طب سنتی ] به ضم اول و ثالث و سکون ثانی قبه های خوشه کشت است.
عصاره[ اصطلاح طب سنتی ]به معنی عصیر است امّا در آنچه بی آتش به هوا و یا به آفتاب منعقد کرده باشند استعمال نمایند.
فرزجه[ اصطلاح طب سنتی ]شافه ای که قبل و رحم را مخصوص باشد.
فتیله[ اصطلاح طب سنتی ]به معنی شافه ای که مخصوص به دبر باشد.
عنقود[ اصطلاح طب سنتی ]خوشه نباتات و عناقید جمع آن است.
لیف[ اصطلاح طب سنتی ]آنچه از اصول و لحای نباتات روید و باریک تر از لحاء باشد.
لعوق[ اصطلاح طب سنتی ]به معنی انگشت پیچ است که از معجون رقیق تر باشد.
لعابی[ اصطلاح طب سنتی ]آنچه از خسیانیدن آن در آب اجزای آن مخلوط به رطوبت شده چیزی لزج به هم رسد و چون برشته کنند الزاق آن رفع شود مانند بهدانه و بزرق ...
لطیف[ اصطلاح طب سنتی ]آنچه در شأن آن باشد که بعد از ورود در بدن منقسم گردد به اجزای بسیار صغار و نفوذ در جمیع اجزای بدن به سرعت کند مثل زعفران.
لحاء[ اصطلاح طب سنتی ]ریشه های باریک نبات است.
لزاق و لزوق[ اصطلاح طب سنتی ]آنچه بر عضو بچسبانند و با چسبندگی باشد. "لطوخ"به معنی اندودن چیزی است بر عضو که از طلا غلیظ تر و از ضماد رقیق تر باشد.
کیموس[ اصطلاح طب سنتی ]اخلاط متولده از هضم کبدی است.
لخلخه[ اصطلاح طب سنتی ]آنچه با مایعات در ظرفی کرده بر هم زده بو کنند.
کماد[ اصطلاح طب سنتی ]آنچه گرم کرده بر عضو بندند مثل تکمید به سبوس گندم.
کثیف[ اصطلاح طب سنتی ]به خلاف لطیف و آن چیزی است که اجزای او به دشواری قبول انفصال از کیفیت بدنی کند و نفوذ در اجزای بدن به سرعت ننماید.
مغری: [ اصطلاح طب سنتی ]یعنی تغریه کننده و آن دوای یابسی رانامند که درآن رطوبت لزجه باشد که بچسبد بمنافذ و فو هات منافذ و سد کند و مانع سیلان گردد ما ...
مبهی: [ اصطلاح طب سنتی ]یعنی به حرکت در آورنده قوت باه و زیاد کننده ماده آن که منی و ریاح غلیظه منعظه است و آن دوائی را نامند که تولید ماده منی و ریا ...
لزج: [ اصطلاح طب سنتی ] یعنی چسبنده وآن دوائی را نامند که بالفعل و یا بالقوه در حین تاثیر حرارت مزاجی در آن قابل امتداد گشته اجزای آن ازهم منقطع نگرد ...
کاسرالریاح: [ اصطلاح طب سنتی ] یعنی شکننده و دفع کننده ریاح و آن دوائی را نامند که قوام ریاح غلیظه محققه اعضا را بقوت حرارت و تجفیف خود رقیق ساخته دف ...
لادغ: [ اصطلاح طب سنتی ] یعنی گزنده و آن دوائی را نامند که بقوت حرارت و شدت نفوذ خود در عضو فرو رود و تفرق اتصال در منافذ کثیره قریبه بهم احداث نماید ...
قاشر: [ اصطلاح طب سنتی ] یعنی خراشنده پوست و جدا کننده آن و آن دوائی را نامند که بسبب قوت جلای خود جلا دهد و ببرد پوست فاسد عضو را مانند قسط و زراوند ...
کاوی: [ اصطلاح طب سنتی ]یعنی داغ کننده و سوزنده و مراد از آن دوائی است که جلد را بسبب شدت احراق و تجفیف خود بهم در آورد و مجاری اخلاط آن را مسدود ساز ...
قاتل: [ اصطلاح طب سنتی ] یعنی کشنده وآن دوائی را نامند که بسبب ضدیت خود روح حیوانی و قوی را فاسد و فانی گرداند و هلاک سازد مانند افریبون وافیون و بیش ...
عاصر : [ اصطلاح طب سنتی ] یعنی فشارنده و آن دوائی را نامند که بسبب قوت قبض و جمع خوداجزاعضو را بفشارد تا آنکه آنچه از رطوبات رقیقه در خلل و فرج آن اس ...
غسال: [ اصطلاح طب سنتی ]یعنی شستشو دهنده وآن دوائی را نامند که بقوت جالیه منفعله خود که رطوبت باشد نه به قوت فاعله که حرارت باشد بحرکت و سیلان در آور ...
دابق: [ اصطلاح طب سنتی ] دوائی را نامند که بسبب لزوجت جوهر کثیف خود بدست بچسبد مانند دبق
رادع:[ اصطلاح طب سنتی ] یعنی مانع و بازگرداننده. ردع در برابر جذب است؛ و رادع دوایی است که به سبب طبیعت سرد و قوه قبض خود حدّت گرمای عضو را می شکند و ...
خاتم: [ اصطلاح طب سنتی ] یعنی تمام کننده زخمها و آن دوائی را نامند که بسبب قوت مجففه خود بر سطح ظاهر جراحت تفرقی و رطوبطی نگذارد و خشک کند آنرا و خشک ...
حکاک: [ اصطلاح طب سنتی ] یعنی به خارش درآورنده وآن دوائی را نامند که بسبب حدت و گرمی خود جذب کند بسوی مسام اخلاط گزنده خارش کننده را نباشد بآن حد که ...
حالق: [ اصطلاح طب سنتی ] حلاق یعنی سترنده موی و آن دوائی را نامند که بیخ موی را سست گرداند و آن را دفع سازد و یا آنکه سست کند که به آسانی کنده شود ما ...
جامد: [ اصطلاح طب سنتی ] یعنی بسته کننده و آن دوائی را گویند که از شان آن باشد که اخلاط رقیقه سائله را منجمد و بسته گرداند مانند موم و نشاسته و کتیرا ...
جاذب: [ اصطلاح طب سنتی ] یعنی کشنده و آن دوائی را نامند که بحرکت درآورد اخلاط و رطوباتی را که ملاقی آن است بسبب لطافت و حرارت خود جذب نماید آنها را ب ...
جالی: [ اصطلاح طب سنتی ] یعنی پاک کننده و آن دوایی را نامند که ازشان آن تحریک رطوبات لزج جامده و دفع آنها باشد از سطح عضو و فوهات مسامات مانند انزروت ...
یک فوریتی ( طرح یا لایحه ) : [ اصطلاحات مجلسی ] طرح یا لایحه ای است که به دلیل نیاز فوری جامعه و اولویت طرح یا لایحه مورد نظر نسبت به سایر موارد مطرو ...
هیات رئیسه دائم مجلس : [ اصطلاحات مجلسی ] هیاتی متشکل از نمایندگانی که برای یکسال اداره مجلس را به عهده می گیرند. رئیس مجلس، دو نایب رئیس، شش منشی و ...
هیات رییسه سنی مجلس : [ اصطلاحات مجلسی ] هیاتی از نمایندگان هر دوره مجلس شورای اسلامی که در آغاز هر دوره بر اساس ضوابط سنی اداره جلسات مجلس را تا انت ...