پیشنهاد‌های علی باقری (٣٩,٦٨٦)

بازدید
٣٠,٣٤٠
تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣

مزلق:[ اصطلاح طب سنتی ] یعنی لغزاننده فضولات و اخلاط. دوایی است که با قوه ملیّن و رطوبت لغزاننده ای که دارد به سطح مجرای گوارش لینت و رطوبت می بخشد ت ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣

مُنبِت اللّحم:[ اصطلاح طب سنتی ] یعنی رویاننده گوشت ( آن را مُلحّم نیز می نامند ) . دوایی است که با تعدیل مزاج و تجفیف لطیف و عقد ( ستبر کردن و به هم ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١

مالح:[ اصطلاح طب سنتی ] یعنی شور. طعمی است که بدون گزیدن بر سطح زبان نفوذ می کند و سطح آن را جلا می دهد. طعام های شور مفتّح، ملطّف، محلّل، جالی، مقطّ ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣

تَفِهْ:[ اصطلاح طب سنتی ] یعنی بی مزه، طعمی است که نه چندان ناگوار باشد و نه لذیذ، نه شیرین باشد، نه تلخ، نه ترش، نه شور، نه تند، نه چرب و نه عفص. طع ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣

حامِض:[ اصطلاح طب سنتی ] یعنی ترش. ترشی طعمی است که سطح زبان را اندکی می گزد و در آن نفوذ می کند و حتی از تصوّر آن بزاق ترشح می شود. طعام های ترش به ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد

حُلْو:[ اصطلاح طب سنتی ]یعنی شیرین. طعمی است که سطح زبان را نرم و ملایم و منبسط و مستوی ( همسان و یکنواخت ) می کند و اندکی حرارت در آن پدید می آورد. ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١

دَسِم:[ اصطلاح طب سنتی ]یعنی چرب. هر چه سطح زبان را نرم و ملایم کند و اجزای آن را بدون ایجاد حرارت منبسط سازد. فعل آن ترطیب و لینت بخشیدن و ارخاء و ا ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١

اوکسایی:[ اصطلاح طب سنتی ]سرکه مخلوط با آب و نمک است.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١

اودیه:[ اصطلاح طب سنتی ]جمع وادی به معنی کناره دریا و رودخانه ها است.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٠

اوذرومالی:[ اصطلاح طب سنتی ]عسل و آب باران بالمناصفه در هم ممزوج نموده در آفتاب گذاشته است.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٠

انکباب:[ اصطلاح طب سنتی ]مراد از آن نگاه داشتن عضو است به بخار ادویه که در آب جوشانیده باشند و یا گرم کرده باشند.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١

اکلیل:[ اصطلاح طب سنتی ]به معنی تاج و ابر تاریک و غیر آن نیز آمده است و در ادویه مراد از آن چتری و کج بودن شکوفه و بار نباتات است و اکله و اکالیل جمع ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٠

اکسومالی:[ اصطلاح طب سنتی ]سکنجبین متخذ از سرکه و عسل است و بعضی زیاده می کنند در آن آب دریای شور یا نمک دریا.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٠

افومالی:[ اصطلاح طب سنتی ]چیزی است که در آن عسل را حل کنند و نگهدارند و جوش ندهند آن را.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١

بزاق و بصاق:[ اصطلاح طب سنتی ]آب دهن را گویند.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣

بشع:[ اصطلاح طب سنتی ]به معنی بدمزه است و هر چه را طعم مرکب از مرارت و قبض باشد به این اسم خوانند.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٠

بادزهر[ اصطلاح طب سنتی ] اسم فارسی تریاق است و گویند هر چه دفع سم کند و مصنوع مرکب نباشد مخصوص بهاین اسم است.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١

تکلیس:[ اصطلاح طب سنتی ]"به معنی صاروج کردن و سوختن چیز و سیراب نمودن و بهره برداشتن آمده و مراد از آن مهیا ساختن بعضی ادویه است به جهت نفوذ و سرعت ت ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٠

تکرج:[ اصطلاح طب سنتی ]به فارسی پادر گویند و آن متغیر شدن طعم است یا بو یا هر دو .

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥

تریاق:[ اصطلاح طب سنتی ]به کسر تاء فارسی تریاک نامند و هرچه در شأن او باشد که حفظ قوّت و صحت مزاج روح به حدی کند که رفع ضرر سم از خود نماید به این اس ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣

ثمر:[ اصطلاح طب سنتی ]بار نبات است مثل خوشه میوه و امثال آن.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١

جمد:[ اصطلاح طب سنتی ]به فتح اول و ثانی آب گرد آمده و جمع شده و بسته شده از سردی و نیز جزو چیز را نامند.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢

جبر کسر:[ اصطلاح طب سنتی ]عضو شکسته را بستن است.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد

حشیش:[ اصطلاح طب سنتی ]گیاه خشک و شبیه به خشک شده و گویند مخصوص نباتی است که بر روی زمین پهن نبوده و با ساق باشد و به حد ثمنش نرسد.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٠

حب:[ اصطلاح طب سنتی ]آنچه در ثمر بارز و بی غلاف باشد مثل گندم و جو.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١

حِرّیف: :[ اصطلاح طب سنتی ] یعنی تند و تیز، و گزنده. طعمی است که در حین چشیدن زبان را بسیار بگزد و اجزای آن در زبان فرو رود و موجب تفریق اجزای زبان ش ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد

حاد:[ اصطلاح طب سنتی ]به معنی تند است و آن مرکب از تلخی و حرافت است و فعل آن مثل افعال اجزای آن است.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢

خمل:[ اصطلاح طب سنتی ]به معنی پرز است و در ادویه هر چه شبیه به پرز بر سطح ظاهر آن باشد مانند آنچه بر روی به می باشد.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣

خفیف:[ اصطلاح طب سنتی ]به معنی سبک و آنچه بر طبع احتمال آن آسان بود و سریع الزوال باشد.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١

خلعلع :[ اصطلاح طب سنتی ]اسم ضبع است.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٠

خروء:[ اصطلاح طب سنتی ]سرگین طیور و غیرها است.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١

دهنی:[ اصطلاح طب سنتی ] آنکه در جسم او چربی موجود باشد و باعث اشتعال او گردد مثل مغزها و تخمها و چوب صندل ابیض و دیودار و عود هندی و مانند اینها. ده ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٠

خائز:[ اصطلاح طب سنتی ]آنچه اجزاء خلط را بهم آورد و غلیظ گرداند.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٠

دوای سمی:[ اصطلاح طب سنتی ]آنکه به کیفیت تأثیر آن موافق مزاج نبود و بالخاصیه کشنده باشد مثل افیون.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١

دوای مطلق:[ اصطلاح طب سنتی ]آنکه تأثیر به کیفیت کند و جزو بدن نشود .

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٠

دوای غذایی:[ اصطلاح طب سنتی ]آنکه تأثیر کیفیت آن زیاده بر تأثیر کمیت و ماده آن باشد.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١

دلوک:[ اصطلاح طب سنتی ]به معنی مالیدن است و مراد از آن آنچه از سنونات با انگشت بر دندان و غیر آن بمالند.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١

ذفر:[ اصطلاح طب سنتی ]بدبوی.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٠

رودومالی: [ اصطلاح طب سنتی ]شراب متخذ از عصاره گل سرخ است با عسل.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٠

رسوب: [ اصطلاح طب سنتی ]ته نشین مایعات و آنچه در مایعات اندازند و بر روی آب نایستد آن را راسب نامند.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢

رزین: [ اصطلاح طب سنتی ]آرمیده و مرد پربار و در ادویه آنچه در متانت و سنگینی و خوش جوهری تمام باشد.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٠

رخص: [ اصطلاح طب سنتی ]به فتح اول و ثانی به ناز پرورده و در ادویه هر چه نازک و زودشکن باشد.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١

رجیع: [ اصطلاح طب سنتی ]فضله هضم اول انسان است.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٠

زغب: [ اصطلاح طب سنتی ]اول مویی که بر بدن حیوانات برآید و اسم کیمخت است که ساغری باشد و در ادویه آنچه بر سطح او چیزی شبیه به موی تازه برآمده باشد مزغ ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٠

زعوقت: [ اصطلاح طب سنتی ]طعم بسیار کریه و مرکب از مرارت و ملوحت است.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٠

شطب: [ اصطلاح طب سنتی ]به ضم اول و ثانی جوهر شمشیر و به فتح اول و سکون ثانی جدا گردیدن و دور شدن و پوست باز کردن و در ادویه هر چه به این صفت باشد شطب ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١

سایل: [ اصطلاح طب سنتی ]آنچه اجزاء آن در همه جهات حرکت کند اعم از آنکه اتصال اجزاء او منقطع شود یا نشود مثل آب و روغنها.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١

شرف: [ اصطلاح طب سنتی ]به ضم اول و فتح ثانی کنگره ها است و در ادویه آنچه در اطراف او زواید و برآمدگیها باشد مشرف نامند مانند سر انار.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٠

شدق[ اصطلاح طب سنتی ]به فتح اول و یا کسر آن و سکون ثانی فراخی گوشه دهان و به فتحتین فراخ شدن گوشه دهان.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢

شدخ عضل[ اصطلاح طب سنتی ]به معنی از هم باز شدن و گسیختن.