پیشنهادهای علی باقری (٣٩,٦٨٦)
مزلق:[ اصطلاح طب سنتی ] یعنی لغزاننده فضولات و اخلاط. دوایی است که با قوه ملیّن و رطوبت لغزاننده ای که دارد به سطح مجرای گوارش لینت و رطوبت می بخشد ت ...
مُنبِت اللّحم:[ اصطلاح طب سنتی ] یعنی رویاننده گوشت ( آن را مُلحّم نیز می نامند ) . دوایی است که با تعدیل مزاج و تجفیف لطیف و عقد ( ستبر کردن و به هم ...
مالح:[ اصطلاح طب سنتی ] یعنی شور. طعمی است که بدون گزیدن بر سطح زبان نفوذ می کند و سطح آن را جلا می دهد. طعام های شور مفتّح، ملطّف، محلّل، جالی، مقطّ ...
تَفِهْ:[ اصطلاح طب سنتی ] یعنی بی مزه، طعمی است که نه چندان ناگوار باشد و نه لذیذ، نه شیرین باشد، نه تلخ، نه ترش، نه شور، نه تند، نه چرب و نه عفص. طع ...
حامِض:[ اصطلاح طب سنتی ] یعنی ترش. ترشی طعمی است که سطح زبان را اندکی می گزد و در آن نفوذ می کند و حتی از تصوّر آن بزاق ترشح می شود. طعام های ترش به ...
حُلْو:[ اصطلاح طب سنتی ]یعنی شیرین. طعمی است که سطح زبان را نرم و ملایم و منبسط و مستوی ( همسان و یکنواخت ) می کند و اندکی حرارت در آن پدید می آورد. ...
دَسِم:[ اصطلاح طب سنتی ]یعنی چرب. هر چه سطح زبان را نرم و ملایم کند و اجزای آن را بدون ایجاد حرارت منبسط سازد. فعل آن ترطیب و لینت بخشیدن و ارخاء و ا ...
اوکسایی:[ اصطلاح طب سنتی ]سرکه مخلوط با آب و نمک است.
اودیه:[ اصطلاح طب سنتی ]جمع وادی به معنی کناره دریا و رودخانه ها است.
اوذرومالی:[ اصطلاح طب سنتی ]عسل و آب باران بالمناصفه در هم ممزوج نموده در آفتاب گذاشته است.
انکباب:[ اصطلاح طب سنتی ]مراد از آن نگاه داشتن عضو است به بخار ادویه که در آب جوشانیده باشند و یا گرم کرده باشند.
اکلیل:[ اصطلاح طب سنتی ]به معنی تاج و ابر تاریک و غیر آن نیز آمده است و در ادویه مراد از آن چتری و کج بودن شکوفه و بار نباتات است و اکله و اکالیل جمع ...
اکسومالی:[ اصطلاح طب سنتی ]سکنجبین متخذ از سرکه و عسل است و بعضی زیاده می کنند در آن آب دریای شور یا نمک دریا.
افومالی:[ اصطلاح طب سنتی ]چیزی است که در آن عسل را حل کنند و نگهدارند و جوش ندهند آن را.
بزاق و بصاق:[ اصطلاح طب سنتی ]آب دهن را گویند.
بشع:[ اصطلاح طب سنتی ]به معنی بدمزه است و هر چه را طعم مرکب از مرارت و قبض باشد به این اسم خوانند.
بادزهر[ اصطلاح طب سنتی ] اسم فارسی تریاق است و گویند هر چه دفع سم کند و مصنوع مرکب نباشد مخصوص بهاین اسم است.
تکلیس:[ اصطلاح طب سنتی ]"به معنی صاروج کردن و سوختن چیز و سیراب نمودن و بهره برداشتن آمده و مراد از آن مهیا ساختن بعضی ادویه است به جهت نفوذ و سرعت ت ...
تکرج:[ اصطلاح طب سنتی ]به فارسی پادر گویند و آن متغیر شدن طعم است یا بو یا هر دو .
تریاق:[ اصطلاح طب سنتی ]به کسر تاء فارسی تریاک نامند و هرچه در شأن او باشد که حفظ قوّت و صحت مزاج روح به حدی کند که رفع ضرر سم از خود نماید به این اس ...
ثمر:[ اصطلاح طب سنتی ]بار نبات است مثل خوشه میوه و امثال آن.
جمد:[ اصطلاح طب سنتی ]به فتح اول و ثانی آب گرد آمده و جمع شده و بسته شده از سردی و نیز جزو چیز را نامند.
جبر کسر:[ اصطلاح طب سنتی ]عضو شکسته را بستن است.
حشیش:[ اصطلاح طب سنتی ]گیاه خشک و شبیه به خشک شده و گویند مخصوص نباتی است که بر روی زمین پهن نبوده و با ساق باشد و به حد ثمنش نرسد.
حب:[ اصطلاح طب سنتی ]آنچه در ثمر بارز و بی غلاف باشد مثل گندم و جو.
حِرّیف: :[ اصطلاح طب سنتی ] یعنی تند و تیز، و گزنده. طعمی است که در حین چشیدن زبان را بسیار بگزد و اجزای آن در زبان فرو رود و موجب تفریق اجزای زبان ش ...
حاد:[ اصطلاح طب سنتی ]به معنی تند است و آن مرکب از تلخی و حرافت است و فعل آن مثل افعال اجزای آن است.
خمل:[ اصطلاح طب سنتی ]به معنی پرز است و در ادویه هر چه شبیه به پرز بر سطح ظاهر آن باشد مانند آنچه بر روی به می باشد.
خفیف:[ اصطلاح طب سنتی ]به معنی سبک و آنچه بر طبع احتمال آن آسان بود و سریع الزوال باشد.
خلعلع :[ اصطلاح طب سنتی ]اسم ضبع است.
خروء:[ اصطلاح طب سنتی ]سرگین طیور و غیرها است.
دهنی:[ اصطلاح طب سنتی ] آنکه در جسم او چربی موجود باشد و باعث اشتعال او گردد مثل مغزها و تخمها و چوب صندل ابیض و دیودار و عود هندی و مانند اینها. ده ...
خائز:[ اصطلاح طب سنتی ]آنچه اجزاء خلط را بهم آورد و غلیظ گرداند.
دوای سمی:[ اصطلاح طب سنتی ]آنکه به کیفیت تأثیر آن موافق مزاج نبود و بالخاصیه کشنده باشد مثل افیون.
دوای مطلق:[ اصطلاح طب سنتی ]آنکه تأثیر به کیفیت کند و جزو بدن نشود .
دوای غذایی:[ اصطلاح طب سنتی ]آنکه تأثیر کیفیت آن زیاده بر تأثیر کمیت و ماده آن باشد.
دلوک:[ اصطلاح طب سنتی ]به معنی مالیدن است و مراد از آن آنچه از سنونات با انگشت بر دندان و غیر آن بمالند.
ذفر:[ اصطلاح طب سنتی ]بدبوی.
رودومالی: [ اصطلاح طب سنتی ]شراب متخذ از عصاره گل سرخ است با عسل.
رسوب: [ اصطلاح طب سنتی ]ته نشین مایعات و آنچه در مایعات اندازند و بر روی آب نایستد آن را راسب نامند.
رزین: [ اصطلاح طب سنتی ]آرمیده و مرد پربار و در ادویه آنچه در متانت و سنگینی و خوش جوهری تمام باشد.
رخص: [ اصطلاح طب سنتی ]به فتح اول و ثانی به ناز پرورده و در ادویه هر چه نازک و زودشکن باشد.
رجیع: [ اصطلاح طب سنتی ]فضله هضم اول انسان است.
زغب: [ اصطلاح طب سنتی ]اول مویی که بر بدن حیوانات برآید و اسم کیمخت است که ساغری باشد و در ادویه آنچه بر سطح او چیزی شبیه به موی تازه برآمده باشد مزغ ...
زعوقت: [ اصطلاح طب سنتی ]طعم بسیار کریه و مرکب از مرارت و ملوحت است.
شطب: [ اصطلاح طب سنتی ]به ضم اول و ثانی جوهر شمشیر و به فتح اول و سکون ثانی جدا گردیدن و دور شدن و پوست باز کردن و در ادویه هر چه به این صفت باشد شطب ...
سایل: [ اصطلاح طب سنتی ]آنچه اجزاء آن در همه جهات حرکت کند اعم از آنکه اتصال اجزاء او منقطع شود یا نشود مثل آب و روغنها.
شرف: [ اصطلاح طب سنتی ]به ضم اول و فتح ثانی کنگره ها است و در ادویه آنچه در اطراف او زواید و برآمدگیها باشد مشرف نامند مانند سر انار.
شدق[ اصطلاح طب سنتی ]به فتح اول و یا کسر آن و سکون ثانی فراخی گوشه دهان و به فتحتین فراخ شدن گوشه دهان.
شدخ عضل[ اصطلاح طب سنتی ]به معنی از هم باز شدن و گسیختن.