پیشنهاد‌های علی باقری (٢٩,٨٨٣)

بازدید
١٣,٣٩٧
تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دست عصا ؛ دست چوب که یمنی باشد. ( لغت محلی شوشتر، نسخه خطی ) . دست راست. - || کنایه از نرمی و مدارا و همواری. ( لغت محلی شوشتر، نسخه خطی ) .

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دست شنا ( دست شنو ) داشتن ؛ در شناوری استاد و ماهر بودن.

پیشنهاد
٠

دست صلیب یا صلیبی کردن ؛ دست بستن پیش مخلوق. ( برهان ) ( انجمن آرا ) . کنایه از آماده خدمت شدن و دست بستن پیش مخلوق. ( آنندراج ) . دستها چلیپاوار بر ...

پیشنهاد
٠

دست شما درد نکند ؛ دستت درد نکند. در تداول جمله دعائیه که در حق صاحب کرم و احسانی یا ترتیب دهنده کاری گفته شود.

پیشنهاد
٠

دست سؤال دراز کردن ؛ دست تکدی دراز کردن. و رجوع به ترکیب دست پیش کسی داشتن شود.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دست سوخته ؛ مجروح شده از آسیب آتش : من که چو دست سوخته دارمت از چه هر زمان از سگ پای سوخته حال دلم کنی بتر. مجیر بیلقانی. ما را چو دست سوخته میداشت ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دست سنگ ؛ دستاسنگ. فلاخن. ( آنندراج ) . رجوع به این ترکیب در ردیف خود شود.

پیشنهاد
٠

دست ستون زنخ ماندن ؛ کنایه از متحیر ماندن. ( غیاث ) .

پیشنهاد
٠

دست ستون سر کردن ؛ کنایه از حیرت است. ( آنندراج ) . دست به زیر زنخ ستون کردن : به بستر افکند بیماری چشمت مسیحا را ستون سر کند اعجاز حسنت دست موسی را. ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دست سرو ؛ پنجه سرو. ( آنندراج ) : گرچه دست سرو کوتاه است از دامان گل سروبالایی که ما داریم سرتا پا گل است. صائب ( از آنندراج ) .

پیشنهاد
٠

دست ستون ته رو بودن ؛ کنایه از حیرت است. ( آنندراج ) . دست به زیر زنخ ستون کردن : سنجر ز کج آهنگی این سقف معلق دستم همه عمر ستون ته رو بود. سنجر ( ا ...

پیشنهاد
٠

دست ستون زنخ بودن ؛ کنایه از حیرت. ( آنندراج ) . دست به زیر زنخ ستون کردن : دست مجردات ستون زنخ بود آنجا که فطرت تو زند سایبان علم. عرفی ( از آنندرا ...

پیشنهاد
٠

دست ستون زنخ کردن ؛ کنایه از حیرت است. ( آنندراج ) . دست به زیر زنخ ستون کردن. چون غمنده و اندوهگین دست را زیر چانه و ذقن نهاده نشستن : سنان که عامل ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دست سبو ؛ دسته ای که در گردن سبو باشد و دست در آن کرده سبو را از جا بردارند و بکار دارند. ( آنندراج ) : دل خراب مرازندگی به خونابست که نبض دست سبو مو ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دست ساز ؛ که با دست ساخته باشد. رجوع به این ترکیب در ردیف خود شود.

پیشنهاد
٠

دست زیر سنگ کسی داشتن ؛ گرفتار او بودن. اسیردست او بودن.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دست زیرین ؛ کنایه از روش پنهانی است چه دست به معنی روش و زیرین به معنی پنهان است. ( گنجینه گنجوی ) : وزآنجا همچنان بر دست زیرین رکاب افشاند سوی قصر ش ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دست سائیدن ؛ اظهار ندامت کردن : چو پیوندی و آنگه آزمائی ز حسرت دست خود بسیار سائی. اوحدی ( ده نامه )

پیشنهاد
٠

دست زیر سر ستون ساختن ؛ کنایه از حیرت است. ( آنندراج ) . دست به زیر زنخ ستون کردن : شب سرم صد ره به دامن می فتاد از ضعف تن گر نه دست از غصه زیر سر ست ...

پیشنهاد
٠

دست زیر سنگ آمدن ؛آسیب دیدن. گرفتار شدن : گنبدی کاندر آن بت سنگست غلغلش تا هزار فرسنگ است کس بدان سنگ یک زمان ننشست که نیاید به زیر سنگش دست. مسعودس ...

پیشنهاد
٠

دست زیر سنگ آوردن ؛ گرفتار ساختن : من او را چه گویم چه رنگ آورم که آن دست را زیر سنگ آورم. فردوسی.

پیشنهاد
٠

دست زیر زنخ ستون شدن ؛ کنایه از حیرت است. ( آنندراج ) . دست به زیر زنخ ستون کردن : خالت که بنفشه دید پیوست در زیر زنخ ستون شدش دست. زلالی ( از آنندر ...

پیشنهاد
٠

دست زیر زنخ ستون کردن ؛ چون اندوهگین دست را زیر چانه نهادن : ورا دید با دیدگان پر ز خون به زیر زنخ دست کرده ستون. فردوسی.

پیشنهاد
٠

- دست زیر زنخ داشتن یا زدن ؛ کنایه از حیرت است. ( آنندراج ) . دست به زیر زنخ ستون کردن : غنچه دست از شاخ در زیر زنخ دارد وحید هرکرا دیدیم از صاحب دلا ...

پیشنهاد
٠

دست زیر زنخ ستون بودن ؛ کنایه از در حیرت بودن : ستون دولت و دین شهریار ابومنصور که هست زیر زنخ دست دشمنانش ستون. قطران.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دست زیر ؛ مقابل دست رو.

پیشنهاد
٠

دست زیر روی ستون کردن . رجوع به دست به زیر زنخ ستون کردن شود.

پیشنهاد
٠

دست زیر بال کسی کردن ؛ در کارهاخاصه در کارهای خانگی با زنی دیگر یاری کردن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) .

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دست زورآور ؛ دست قوی.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دست زور بالا ؛ نظیر: الحکم لمن غلب. ( امثال و حکم ) .

پیشنهاد
٠

دست زدن به چیزی ؛ بدان پرداختن. رجوع به این ترکیب در ردیف خود شود.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دست زمانه ؛ اضافه استعاری : دست زمانه یاره شاهی نیفکند در بازوئی که آن نکشیده است بارتیغ. مسعودسعد.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دست زور ؛ اضافه استعاری : هم اکنون نمایم ترا دست زور که گردد دوچشم بداندیش کور. فردوسی.

پیشنهاد
٠

دست رها کردن از ؛ دست کشیدن از : گر سر برود فدای پایت دست از تو رها نمی کنم من. سعدی.

پیشنهاد
٠

دست روی دست زدن ؛ اظهار تأسف کردن.

پیشنهاد
٠

دست روی دل گذاشتن ؛ دست بر دل گذاشتن و نهادن. - || مطمئن شدن. اطمینان یافتن. رجوع به ترکیب دست بر دل نهادن شود.

پیشنهاد
٠

دست روی دست گذاشتن ؛ بیکار و عاطل ماندن. اقدام به کاری نکردن. هیچ نکردن. بی کاری و عملی و سعی در راه مقصودی زمان گذاشتن ووقت گذراندن.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دست رو ؛ مقابل دست زیر.

پیشنهاد
٠

دست روان کردن ؛ آن است که اطفال چون ابتدا به نوشتن می کنند نخست بالای لوح مدی ازین سر تا آن سر می کشند تا دست روان شود ( از اهل زبان به تحقیق پیوسته ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دست روزگار ؛ اضافه استعاری : از لعب فلک غدار و شعوذه دست روزگار که این حقه ساز بلعجبی است. ( منشآت خاقانی چ دانشگاه ص 100 ) .

پیشنهاد
٠

دست رفتن بر کسی ؛ ستم و تجاوز کردن : اما چون از قلت مبالات و عدم التفات رنجورخاطر باشد؛ ضرورت است که شهاب الدین را بر کسی دیگر دست نرود با من کهتر دس ...

پیشنهاد
٠

دست رفتن به کاری ؛ نیت انجام کردن آن داشتن. به انجام دادن آن تمایل داشتن : دست و دل به کاری نرفتن ؛ شائق و راغب و متمایل به انجام دادن آن نبودن از دل ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دست رنج ؛ حاصل رنج و نتیجه کار. رجوع به این ترکیب در ردیف خود شود.

پیشنهاد
٠

دست رد بر سینه [ کسی ] نهادن ؛ خواهش و التماس او را نپذیرفتن. ( امثال و حکم ) .

پیشنهاد
٠

دست رد به سینه [ احدی ] نگذاشتن ؛ مستثنی نکردن. تبعیض قائل نشدن. همه را مشمول ساختن : در غارت دست رد بر هیچکس ، یا بر احدی ، نگذاشت.

پیشنهاد
١

دست راستش زیر سر شمایا زیر سر ما باشد ؛ باشد که روزگاری مساعد وبختی یار چون او نصیب ما گردد. ما یا شما هم امید است به این خوشبختی برسیم.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دست رای ؛ اضافه استعاری : و به جانب باب الباب دست رای عنان گرای گشت. ( منشآت خاقانی چ دانشگاه ص 113 ) .

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دست رد ؛ انگشت رد. نشانه عدم قبول امری یا چیزی. ( آنندراج ) : شعر شانی آتش است از بهر آن نارد حسود دست رد بر نظم و حرف آبدار من نهد. شانی تکلو ( از ...

پیشنهاد
٠

دست راست از چپ نشناختن یا ندانستن ؛ نادان و غافل بودن : چون عراقی که دست راست خود از چپ نداند. ( تاریخ بیهقی ) . و رجوع به ترکیب دست چپ از راست نشناخ ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دست راست ؛ آن دست که در سمت راست بدن است. در مقابل دست چپ. أیمن. یمین. مقابل یسار و شمال. عَجوز. ( منتهی الارب ) . یکی از اعضای مهمه بدن انسانی است ...