پیشنهاد‌های علی باقری (٣٧,٥٧١)

بازدید
٢٤,٢٩٨
تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رمح راش ؛ نیزه سست و ضعیف. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) .

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جمل راش ؛ شتر سست پشت. ( منتهی الارب ) . شتر پست پشت. ( ناظم الاطباء ) .

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کوه راسخ ؛ کوه بیخ آور و پای برجای.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عقیده راسخ ؛ اعتقاد محکم و استوار.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

علمای راسخ ؛ راسخون فی العلم : یکی از علمای راسخ راپرسیدند چه گویی درنان وقف. ( گلستان ) .

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

قدم راسخ ؛ گام و اقدام و تصمیم محکم و استوار. عزم استوار : بوالحسن سیمجور و پسرش ابوعلی پای بیفشردند و بقدمی راسخ و عزمی ثابت در رد آن حمله بکوشیدند. ...

پیشنهاد
٠

راسخ فی العلم ؛ متبحر و توانا در علم. ( المنجد ) .

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

راسخ قدم ؛ ثابت قدم.

پیشنهاد
٠

عزم و اراده راسخ ؛ تصمیم محکم و ثابت و استوار.

پیشنهاد
٠

الراسخون فی الحکمة ؛ استواران در حکمت : ولو تفوه بالتجوز کان بنظر عرفانی او برهانی ادق لایعرفه الا الراسخون فی الحکمة. . . ( شرح منظومه سبزواری چ مصط ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

راسخ علم ؛ مأخوذ از آیت �الراسخون فی العلم � ( قرآن 7/3 ) است و مراد از راسخان علم اهل بیت نبوتند که علم ایشان علم رسول است و در تفسیر اهل بیت علیهم ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گوشت راسته ؛ گوشت پشت مازه. پشت مازو. ( یادداشت دهخدا ) .

پیشنهاد
٠

راسته کردن حساب ؛ با اضافه یا نقصان مبلغی ، بعددی چون ده و صد و هزار و امثال آن رساندن. افزودن کسور تا عددکامل شود یا کم کردن کسور بهمین قصد. ( یاددا ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کباب راسته ؛ کبابی که گوشت آن را نکوفته باشند و از گوشت پشت مازه هر سیخی از یک پاره گوشت باریک و دراز کنند. کباب از پشت مازه. ( یادداشت مؤلف ) .

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

راسته دوز ؛ آنکه تنها دوختن ساده و راست میداند.

پیشنهاد
٠

راسته روده شدن ؛ مبتلا به مرضی شدن که غذا پیش از هضم یا به قی یا به اسهال دفع شود. ( یادداشت مؤلف ) .

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

راسته روده ؛ آنکه در زمان واحد به قی و اسهال مبتلا شود. ( یادداشت دهخدا ) .

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

راسته حسینی ؛ بی قید و تشریفات.

پیشنهاد
٠

راسته حسینی حرف زدن ؛ آشکار و بی پرده صحبت کردن.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

راسته خوانی ؛ در اصطلاح موسیقی بمعنی بی تحریر و غلط خواندن. ( یادداشت مؤلف ) .

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

راسته خیابان ؛ خیابانی که راست و مستقیم است. خیابان راست بدون کجی و انحناء و انکسار.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

راسته چین ؛ آنکه چیزها را راست و مرتب می چیند.

پیشنهاد
٠

بنای راسته چین ؛ بنایی که جز چیدن ساده و راست آجرها برهم نمیداند. ( یادداشت مؤلف ) .

پیشنهاد
٠

حروفچین راسته چین ؛ اصطلاح مطبعه. کسی که فقط حروف ساده میتواند بچیند بدون لاتین و عربی و جدول. ( یادداشت دهخدا ) .

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

راسته باف ؛ بافنده ای که جز بافتن ساده و راست نمیداند.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

راسته بزازان ؛ رسته بزازان. ( یادداشت مؤلف ) .

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

راسته بندی ؛ راهسازی و مرمت کردن آن. ( ناظم الاطباء ) .

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

راسته بازار ؛ صف بازار که عبارت از واحدالطرفین بازار است و در آن دکاکین میباشد و ظاهراً مرکب است از راست بمعنی مستقیم و های برای نسبت است. ( آنندراج ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

راستگو داشتن ؛ راستگو شمردن. تصدیق ؛ راستگوداشتن کسی را. ضد تکذیب. ( منتهی الارب ) .

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

راستگو شدن ؛ سخن راست گفتن : ز کژگویی سخن را قدر کم گشت کسی کو راستگو شد محتشم گشت. نظامی.

پیشنهاد
٠

راستگو خواندن ؛ راستگو شمردن. راستگو دانستن : ولیکن تو هم کشته بر دست او شوی زود و خوانی مرا راستگو. فردوسی.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

راستی آوردن ؛ درستکاری نشان دادن. صداقت و امانت و درستی نمودن : راستی آور که شوی رستگار راستی از تو ظفر از کردگار. نظامی.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

راستی نهفتن ؛ پنهان کردن حقیقت : من راست خود بگویم چون راست هیچ نیست خود راستی نهفتن هرگز کجا توان. مسعودسعد.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

راستی ها ؛ در مقامی گویند که کسی حرف زند و خواهد که حرف او بر مخاطب ثابت شود چنانچه شبهه و شک را در آن دخلی نباشد. ( آنندراج ) . حقیقت این است که. وا ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عین راستی ؛ حقیقت راستی. ( ناظم الاطباء ) .

پیشنهاد
٠

براستی و درستی ؛ کاملاً و بدون نقص و شک. حقیقةً. در واقع : هر آنکست که ببیند روا بود که بگوید که من بهشت بدیدم براستی و درستی. سعدی.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

راستی آنکه ؛ حقیقت آن است که. واقعیت امر آنکه : بحکم بر ملک خلیفه بکلی مستولی شد و راستی آنکه ملک بسیاست داشت. ( تاریخ گزیده چ لیدن ص 345 ) .

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

راستی آمدن ؛ مقابل نقص و کجی و ناراستی نمودار بودن از کسی : بجستش نیامد ازو راستی همی دید زو کژی و کاستی. فردوسی.

پیشنهاد
٠

راستی و درستی ؛ صداقت و دیانت. ( ناظم الاطباء ) . تسدید، راستی و درستی. ( آنندراج ) .

پیشنهاد
٠

نفس راست کردن صبح ؛ دمیدن صبح. برآمدن روز. پیدا شدن بامداد : رهرو صادق و سامان اقامت هیهات صبح چون کرد نفس راست ، روان خواهد شد. صائب ( از آنندراج ) ...

پیشنهاد
٠

دل یا اندرون راست کردن با ؛یکی کردن. موافق ساختن. هماهنگ ساختن. یکسان کردن. برابر ساختن : زبان و دلت با خرد راست کن همی ران از آن سان که خواهی سخن. ...

پیشنهاد
٠

راست کردن آهنگ ؛ هماهنگ کردن. منظم کردن آن. ساز کردن آهنگ.

پیشنهاد
٠

راست کردن بار بر خر ؛ تسویه کردن. تعدیل کردن آن. مستقیم کردن. عدل کردن. ( یادداشت مؤلف ) .

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

- راست کردن ره ؛ هموار کردن آن. کوفتن و یکنواخت ساختن آن. مسطح کردن آن : میره بوسهل چو ره راست کرد مرد روان شد نفر اندر نفر. سوزنی.

پیشنهاد
٠

تار ساز راست کردن ؛ هم آهنگ کردن تارهای ساز را. ( ناظم الاطباء ) .

پیشنهاد
٠

راست کردن جامه یا لباس بر کسی ؛ جامه بر او پوشاندن. بیاراستن او بجامه.

پیشنهاد
٠

راست کردن جراحت ؛ سرو صورت دادن آن. عمل کردن آن. معالجه کردن زخم. درست کردن آن : در پرده خواب میبریم و آن جراحت ایشان راست میکنیم. ( کتاب المعارف ) .

پیشنهاد
٠

راست کردن موی ؛ پیراستن آن. اصلاح کردن موی : این احمد بصفتی بوده است که چندان ذکر بر وی غالب بود که مزین می خواست که موی لب او راست کند او لب می جنبا ...

پیشنهاد
٠

راست کردن کمان به زه ؛تیر در کمان بستن. آماده کردن کمان تیرافکنی را : کمان کیانی بزه راست کرد به یک دم وجودش عدم خواست کرد. سعدی ( بوستان ) .

پیشنهاد
٠

جامه یا لباس بر تن راست کردن ؛ پوشیدن جامه. بتن کردن لباس. بیاراستن خود بجامه.