پیشنهاد‌های علی باقری (٣٨,٢٧٠)

بازدید
٢٥,٨٦٧
پیشنهاد
٠

در فکرت فرورفتن یا بفکرت فرورفتن ؛ در فکر رفتن. بسیار فکر کردن : نیوشنده شد زین سخن تنگدل بفکرت فرورفت چون خر به گل. سعدی. شیخ در فکرت زمانی فرورفت ...

پیشنهاد
٠

گرد فرورفتن از چیزی ؛ گردگیری کردن از آن چیز. ستردن گرد و غبار از آن چیز : گرد از سر این نمد فروروب پایی بسر نمد فروکوب. نظامی.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مغز کسی رفتن ؛ سخنان بیهوده در نزد وی گفتن. از پر حرفی کسی را خسته و فرسوده کردن. چنانکه در تداول عامه گویند: سرم را خالی کردی : مگو چندین که مغزم را ...

پیشنهاد
٠

در فکرت فرورفتن یا بفکرت فرورفتن ؛ در فکر رفتن. بسیار فکر کردن : نیوشنده شد زین سخن تنگدل بفکرت فرورفت چون خر به گل. سعدی. شیخ در فکرت زمانی فرورفت ...

پیشنهاد
٠

- به آستین خون مژگان رفتن ؛ پاک کردن. ستردن : همی به آستین خون مژگان برفت بر او آفرین کرد و پرسید و گفت. فردوسی. همان دردبندوی با او بگفت همی به آس ...

پیشنهاد
٠

خانمان کسی رفتن ؛ بر باد دادن آن : به دوستان گله آغاز کرد و حجت خواست که خانمان من این شوخ دیده پاک برفت. سعدی ( گلستان ) .

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

یاد یا ذکر رفتن ؛ پیچیدن و شایع شدن و منتشر شدن. گفته شدن : نه ذکر جمیلش نهان می رود که صیت کرم در جهان می رود. سعدی ( بوستان ) . تا به افسوس به پا ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

انگبین رفتن ؛ اشتیار. ( یادداشت مؤلف ) . پاک کردن کندو از عسل. برگرفتن و پاک کردن کندو از انگبین چنانکه خانه را از خاک و خاشاک : گر از شمشیر برگردی ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نام یا صیت کسی رفتن ؛ ذکر او رفتن. یاد شدن از وی. مذکور افتادن نام او : نام تو می رفت و عارفان بشنیدند هر دو به رقص آمدند سامع و قایل. سعدی. بگفت ا ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نام یا صیت کسی رفتن ؛ ذکر او رفتن. یاد شدن از وی. مذکور افتادن نام او : نام تو می رفت و عارفان بشنیدند هر دو به رقص آمدند سامع و قایل. سعدی. بگفت ا ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

یاد یا ذکر رفتن ؛ پیچیدن و شایع شدن و منتشر شدن. گفته شدن : نه ذکر جمیلش نهان می رود که صیت کرم در جهان می رود. سعدی ( بوستان ) . تا به افسوس به پا ...

پیشنهاد
٠

قربان صدقه رفتن ؛ در تداول عامّه گفتن به کسی قربانت شوم ، تصدقت شوم. ( یادداشت دهخدا ) .

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مسأله رفتن ؛ مطرح شدن آن. طرح شدن مسأله. مورد بحث قرار گرفتن آن : بوصادق را نشست و خاست افتاد با قاضی بلخ و. . . و دیگر علما و مسأله های خلافی رفت ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ناسزا رفتن ؛ حرف ناسزا گفته شدن. حرف زشت بر زبان آمدن یا سخن ناخوب و حرکت ناشیرین : از سخن چینان ملامتها پدید آمد ولی گر میان هم نشینان ناسزایی رفت ر ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سخن رفتن ؛ گفته شدن سخن. گفتگو شدن. ( یادداشت مؤلف ) : سخن کز دهان بزرگان رود چو نیکو بود داستانی بود. ابوشکور. پرآواز شد سندلی چارسوی سخن رفت هر ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ذکر رفتن ؛ ذکر شدن. مذکور افتادن. یاد شدن : نام ایشان در آخر این کتاب ذکر رفته است. ( فارسنامه ابن بلخی ) .

پیشنهاد
٠

بر لفظ یا به لفظ کسی رفتن ؛ گفتن وی سخنی را. ( یادداشت مؤلف ) : بر لفظ امیر رفت که هر چه ترا از دزدان زیان شده است همه بتو بازداده آید. ( تاریخ بیهق ...

پیشنهاد
٠

بر لفظ یا به لفظ کسی رفتن ؛ گفتن وی سخنی را. ( یادداشت مؤلف ) : بر لفظ امیر رفت که هر چه ترا از دزدان زیان شده است همه بتو بازداده آید. ( تاریخ بیهق ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حدیث رفتن ؛ گفتگو شدن. گفته شدن. سخن بمیان آمدن : به حدیثی که رود بند بر ابرو چه زنی همچو گرگان نتوان بست به یکبار دهان. فرخی. به تشریفم حدیث از گن ...

پیشنهاد
٠

اگر مگر رفتن در چیزی ؛ مورد شک و تصور قرار گرفتن آن. مورد تردید واقع شدن آن چیز : درین اگر مگری می رود حقیقت نیست کجا حقیقت باشد اگر مگر نبود. سوزنی.

پیشنهاد
٠

ر زبان کسی رفتن یا بر زبان رفتن ؛ گفتن سخنی را: مگر وقتی بر زبان او رفته بود. ( یادداشت مؤلف ) . جاری شدن بر زبان کسی : در همه عمر نرفته ست و ازین پ ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

از زبان رفتن ، یا از زبان بیرون رفتن ؛ گفته شدن. بر زبان رفتن. بر زبان جاری شدن. ( یادداشت مؤلف ) :هر چه از زبان شکربار آن مهتر بیرون رفت همه نیکو ر ...

پیشنهاد
٠

رفتن درم و دینار و زر ؛ رواج یافتن آن. ( آنندراج ) : ما دل ناسره داریم به بازار غمت درم قلب ندانم برود یا نرود. سلمان ساوجی ( از آنندراج ) .

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

قلم رفتن ؛ نوشتن قلم. ( آنندراج ) . کنایه از معین شدن سرنوشت. مقدر شدن سرنوشت : قلم به آمدنی رفت اگر رضا به قضا دهی وگر ندهی بودنی بخواهد بود. سعدی. ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کارزار رفتن ؛ جنگ شدن. واقع شدن کارزار : برآویخت با هرمز شهریار فراوان برین رفتشان کارزار. فردوسی.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تقصیر رفتن ؛ واقع شدن آن. ( آنندراج ) . کوتاهی شدن. قصور شدن : گفت پیغمبری کار عظیمی است ترسیدم که تقصیری رود. ( قصص الانبیاء ص 176 ) . تقصیر و تقاعد ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رفتن کاری ، یا کار از کسی رفتن ؛ انجام شدن آن. واقع شدن آن. اتفاق افتادن آن. از دست کسی کار برآمدن. ( یادداشت مؤلف ) : بدانید کز کردگار جهان چنین رف ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رفته شدن ؛ رفتن. جاری شدن. انجام گرفتن. واقع شدن : بموجب آنکه بر دست و زبان ملوک هر چه رفته شود. . . هر آینه به افواه گفته شود. ( گلستان ) .

پیشنهاد
٠

رفتن قضا یا تقدیر ؛ حتم شدن قضا و قدر. ( یادداشت مؤلف ) . مقدر شدن. پیش آمد کردن : قضا رفت و قلم بنوشت فرمان ترا جز صبر کردن چیست درمان. ( ویس و ر ...

پیشنهاد
٠

رفتن کار وشغل برکسی ؛ یا بر دست کسی یا از کسی ؛ گشادن از او. برآمدن بدست او. انجام گرفتن آن بوسیله او. ( یادداشت مؤلف ) . انجام کار بر عهده او قرار ...

پیشنهاد
٠

رفتن کار وشغل برکسی ؛ یا بر دست کسی یا از کسی ؛ گشادن از او. برآمدن بدست او. انجام گرفتن آن بوسیله او. ( یادداشت مؤلف ) . انجام کار بر عهده او قرار ...

پیشنهاد
٠

جفا یا جور رفتن ؛ واقع شدن آن. ( آنندراج ) : مالکان از سر ملکها برفته بودند بیشترین از جور و قسمتها که بر ایشان می رفت. ( فارسنامه ابن بلخی ص 182 ) . ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جنگ رفتن ؛ درگرفتن جنگ. واقع شدن : میان او و ترک بسیار جنگ رفت. ( فارسنامه ابن بلخی ص 40 ) . چون گودرز به لشکر افراسیاب رسید جنگهای عظیم رفت. ( فارسن ...

پیشنهاد
٠

حال یا حالت رفتن ؛ حال پیش آمدن. وضع پیش آمدن. ذوق و حال دست دادن. واقعه رخ دادن : اما پیغمبر ( ع ) همان روز خبرداد که آنجا این حال رفته بود. ( فارسن ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نشاط رفتن ؛ به سرور و شادمانی طی شدن : دیگر روز بسیار نشاط رفت و نماز دیگر بپراکندند. ( تاریخ بیهقی ) . امیر در شراب بود خواجه را و مرا [بونصر] بازگر ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تعبیر رفتن ؛ تعبیر کرده شدن. ( یادداشت مؤلف ) . تعبیر شدن : دیدم به خواب دوش که ماهی برآمدی کز عکس روی او شب هجران سر آمدی تعبیر رفت یار سفر کرده می ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

راز رفتن ؛ واقع شدن راز. شدن آن : هماندم که در خفیه این راز رفت حکایت به گوش ملک باز رفت. سعدی ( بوستان ) .

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

محابارفتن ؛ ملاحظه شدن. رعایت گردیدن : می شنودم از علی پوشیده وقتی مرا گفت که از هر چه بوسهل مثال داد از کردار زشت در باب این مرد از ده یکی کرده آمدی ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رفتن آب ؛ بی رونق شدن و پژمرده گشتن. ( ناظم الاطباء ) . زایل شدن. دور شدن. یکسو شدن. برطرف شدن.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رفتن نماز ؛ قضا شدن آن. فوت شدن آن : نمازم رفت. ( از یادداشت مؤلف ) : هشتاد روز بود که هیچ نخورده بود و هیچ نمازش از جماعت نرفته بود. ( کشف المحجوب ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اختصار رفتن ؛ به اختصار کشیدن و کشانیدن. مختصر شدن. به اختصار مطلبی را گفتن یا نوشتن.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

از جهان رفتن ، یا از این جهان رفتن ؛ مردن. درگذشتن : نه کافور باید نه مشک و عبیر که من زین جهان خسته رفتم به تیر. فردوسی.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رفتن چراغ ؛ کنایه است از خاموش شدن چراغ. ( آنندراج ) . خاموش شدن. چراغ و شمع و جز آن : بی وصیت دلم از خود نرود شام فراق این چراغی است که از رفتن خود ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نفس فرورفتن ؛ شهیق. ( یادداشت مؤلف : ) هر نفسی که فرومی رود ممد حیات است و چون برمی آید مفرح ذات. ( گلستان ) . - || کنایه از خاموش شدن : نه عجب گر ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در هم رفتن ؛ باز هم رفتن. بهم آمدن و در هم کشیدن. ( ناظم الاطباء ) .

پیشنهاد
٠

رفتن چیزی در چیزی ؛ خلیدن چون خار و سوزن و تیر و مانند آن. ( آنندراج ) : دی رفت ناوکش به دل ناتوان او امروز خود به دیدن تأثیر می رود. محسن تأثیر ( ...

پیشنهاد
٠

رفتن در پوستین کسی ؛ کنایه از غیبت کردن کسی و ناسزا گفتن به وی : مردکی خشک مغز را دیدم رفته در پوستین صاحب جاه. سعدی ( گلستان ) . مردکی خشک مغز را ...

پیشنهاد
٠

در خود فرورفتن ؛ در خود غوطه ور شدن. سخت به اندیشه فرورفتن : به اندیشه در خون فرورفت پیر که ای نفس کوته نظر پند گیر. سعدی ( بوستان ) .

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در قبا رفتن ؛ جامه پوشیدن. قبا به تن کردن. لباس پوشیدن : خورشید خاوری کند از رشک جامه چاک گر ماه مهرپرور من در قبا رود. حافظ.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در نقاب رفتن ؛ پنهان شدن. روی پوشیدن. روی پوشانیدن. رخساره پنهان کردن در زیر نقاب : چو ماه نو ره بیچارگان نظاره زند به گوشه ابرو و در نقاب رود. حافظ.