پیشنهاد‌های علی باقری (٢٩,٨٨٣)

بازدید
١٣,٣٧٠
پیشنهاد
٠

پا نهادن بر سر چیزی ؛ برآمدن بر وی : یا بر مراد بر سر گردون نهیم پای یا مردوار بر سر همت نهیم سر. خواجه یحیی گرّای سربدار.

پیشنهاد
٠

به او نگفته از آنجا پا شو اینجا بنشین ؛ در همه چیز شبیه به اوست.

پیشنهاد
٠

پا کشیدن از جائی ؛ دیگر بدانجای نرفتن.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پا گرفتن ؛ استوار شدن.

پیشنهاد
٠

پا سپوختن کسی ؛ حفز: حفزَته ُ برجلها؛ پا سپوخت او را، یعنی با اردنگ و تیپا و نوک پای او را براند.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پا شدن ؛ برخاستن.

پیشنهاد
٠

پا روی هم انداختن ؛ پا صلیبی کردن آنگاه که بر کرسی یا جائی بلند نشسته باشند.

پیشنهاد
٠

پا روی دُم ِ مار نهادن ؛ فتنه ای خفته را بیدار کردن. دشمنی صعب رابخشم آوردن. نظیر: کام شیر خاریدن. کام شیر آژدن. پیشانی شیر خاریدن. به دم مار خفته پا ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پاسپر کردن ؛ پی سپر کردن : ثطأه ؛ پاسپر کرد آنرا. ( منتهی الارب ) .

پیشنهاد
٠

پا روی حق گذاشتن ؛حقی را منکر شدن. انکار حقیقتی یا دربایستی کردن.

پیشنهاد
٠

پا روی دُم ِ کسی گذاشتن ؛ وی را بر اثر آزار و ایذاء به کینه جوئی برانگیختن.

پیشنهاد
٠

پا در هوا گفتن ؛ دعاوی بی بیّنه و دلیل کردن. لغو گفتن.

پیشنهاد
٠

پا در یک کفش کردن ؛ لجاج و اصرار ورزیدن در کاری.

پیشنهاد
١

پا در کفش کسی کردن ؛ به ایذاء وی برخاستن یا در کاری مزاحم او شدن. دخالت در کار کسی کردن. از کسی بد گفتن. انبازی کردن در کار کسی بناواجب.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پادادن ؛ روان کردن. قوت و قدرت دادن. ( تتمه برهان ) . - || پیش آمدن خیری کسی را. - || ( اصطلاح نظامی ) پا را گاه ِ مشق صف جمع، بقوت و نظم بر زمین ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پا خوردن ؛ در تداول عوام ، فریب خوردن در حساب. - || پیخسته شدن چیزی : قالی تا پا نخورد لطیف نمیشود.

پیشنهاد
١

- پا پیش گذاشتن ؛ اقدام کردن به امری.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پا جفت کردن ؛ در کاری سعی فوق از مقدور بجای آوردن. ( غیاث اللغات ) .

پیشنهاد
٠

پا به دو گذاشتن ؛ در تداول عوام ، ناگاه بسرعت فرار کردن.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پا پس آوردن ؛ صاحب برهان قاطع گوید: کنایه از ترک دادن و قطع نظر کردن و واگذاشتن و بازماندن از طلب بعجز و منهزم شدن در رزم باشد.

پیشنهاد
٠

پا پی چیزی بودن ( نبودن ) ؛ آنرا دنبال و تعقیب کردن ( نکردن ) . بدان محل و وزن و اعتبار دادن ( ندادن ) . اصرار و ابرام کردن ( نکردن ) در اجرای امری.

پیشنهاد
٠

پا بریدن از جائی ؛ دیگربار بدانجای نشدن.

پیشنهاد
٠

پا بسنگ آمدن کسی را ؛ بدشواری و مانعی برخوردن وی. پیش آمدن مخاطره ای.

پیشنهاد
٠

پا به دامن کردن ؛ گوشه گرفتن.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پابرچین رفتن ؛ در تداول عوام ، آرام و آهسته رفتن چنانکه آوائی از پا برنیاید.

پیشنهاد
٠

پا برتر نهادن ؛ از حد خود تجاوزکردن : هرکه پا از حد خود برتر نهد سر دهد بر باد و تن بر سر نهد. عطار.

پیشنهاد
٠

پا بر زمین زدن ؛ پا بزمین کوفتن. بی صبری و ناشکیبائی نمودن با کوفتن پای بر زمین.

پیشنهاد
٠

پا بر پا پیچیدن ؛ رَصف.

پیشنهاد
٠

پا بر جای کردن ؛ اثبات. تثبیت.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پا بپا کردن ؛ مردّد بودن.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پا بپا کردن ؛ مردّد بودن. - || قبول کردن طلب خود را از طلبی که بدهکار از دیگری دارد. داینی را از دینی در مقابل دینی دیگر بری کردن. تهاتر. حواله کرد ...

پیشنهاد
٠

پا بجائی نگذاشتن ؛ هیچگاه بدانجای نرفتن.

پیشنهاد
٠

پا انداختن برای کسی ؛ در تداول عوام ، ایجاد علل و اسبابی تا حادثه خوب یا بد برای آن کس پیش آید.

پیشنهاد
٠

پا از سر نشناختن ، سر از پا نشناختن ؛ با اشتیاق فراوان بسوی مقصودی شتافتن.

پیشنهاد
١

پا از گلیم خویشتن درازتر کردن ؛ از حد خویشتن درگذشتن.

پیشنهاد
٠

پا افتادن برای کسی ؛ در تداول عوام ، اتفاق نیک غیرمنتظری او را پیش آمدن.

پیشنهاد
٠

پا از جائی کشیدن ؛ دیگر بدانجای نشدن.

پیشنهاد
٠

پا از خجلت برنگرفتن ؛ حرکت نکردن از شرمساری. از خجلت بر جای خود ساکن ماندن : پیش رفتار تو پا برنگرفت از خجلت سرو سرکش که بناز از قد و قامت برخاست. ح ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پا از سر کردن ؛ با شتاب و شوقی سخت سوی مقصدی رفتن.

پیشنهاد
٠

پا از پیش دررفتن کسی را ؛ تهیدست و مفلس شدن او. بی پا شدن او.

پیشنهاد
٠

پا از پیش دررفته ؛ مفلس. تهیدست.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

برپا ماندن ؛ استوار ماندن. برجای ماندن.

پیشنهاد
٠

پا از پا برنداشتن ؛ یک جا ثابت ایستادن ( اسب ، انسان و غیره ) .

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

برپا کردن ؛ انگیختن ، چنانکه فتنه و شری را. - || منعقد ساختن ، چنانکه جشنی یا عزائی را.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

برپا شدن ؛ منعقد شدن. انعقاد، چنانکه جشنی یا عزائی. مهیا کرده شدن : داند خرد همی که بدین عادت کاری بزرگ را شده برپائی. ناصرخسرو.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بپای کردن ؛ ایستاندن. انعقادِ احتفال گونه ای.

پیشنهاد
٠

بپای کسی بافته نبودن ؛ شایسته و سزاوار نبودن او آن کار را : اما ترا در طالع زرع سخن نیست که نه بپای چون توئی بافته اند. ( قابوسنامه ) .

پیشنهاد
٠

برپا خاستن ؛ قیام. ایستادن.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بپا شدن ؛ برخاستن. پدید آمدن : خواست شوری بپا شود سواران سوی عامه تاختند و آن شور بنشاندند. ( تاریخ بیهقی ) .

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بپا ماندن ؛ ایستاده ماندن. استوار ماندن. برجای ماندن.