پیشنهادهای علی باقری (٣٧,٥٣٤)
- ربودن خواب ؛ درگرفتن خواب. غلبه کردن خواب بر کسی : چه گمان کرده ای که وقت شراب غافلانه مرا رباید خواب. نظامی.
ربودن خواب از چشم ؛ دور کردن خواب. جدا کردن خواب : من خواب ز دیده به می ناب ربایم آری عدوی خواب جوانان می نابست. منوچهری.
درربودن ؛ برداشتن بسرعت. برگرفتن بشتاب. برگرفتن بچابکی وتندی : ز جا درربود و به هومان سپرد جهان پهلوانان ِ با دستبرد. فردوسی. ز زین درربود و همی تا ...
دل ربودن ؛ ربودن دل. بردن دل : به دل ربودن جلدی و شاطری ای مه ببوسه دادن جان پدر بس اَژْکَهَنی. شاکر بخاری. و رجوع به ترکیب ربودن دل شود.
ربع زمین ؛ چهاریک زمین که خاکست نه آب. ربع مکشوف. ربع مسکون : از گل آن روضه باغ رفیع ربع زمین یافته رنگ ربیع. نظامی. عزیز ربع زمین از تسلط سخنم بچا ...
- ربع ساعت ؛ پانزده دقیقه. یک ربع. پانزده دقیقه. ( ناظم الاطباء ) .
ربع دانگ ؛ دو حبه. یک طسوج. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) .
عارف ربانی ؛ دانشمند راسخ در علم و دین. ( ناظم الاطباء ) : عالم و عابد و صوفی همه طفلان رهند مرداگر هست بجز عارف ربانی نیست. سعدی.
نالیدن رباب ؛ ببانگ درآمدن آن. آوا برآوردن آن : نالید رباب ایرا کآزرده شد از زخمه لیک از خوشی زخمه آواز همی پوشد. خاقانی. نالان رباب از عشق می ، دس ...
رباب یتیم ؛ قسمی رباب ( از آلات موسیقی از ذوی الاوتار ) . ( یادداشت بخط مؤلف ) .
رود رباب ؛ نغمه رباب : تا به نوای مدیح وصف تو برداشتم رود رباب من است روده اهل ریا. خاقانی.
رباب چهارروده ؛ شوشک. ( لغت فرس اسدی ، نسخه خطی نخجوانی ) . و رجوع به شوشک شود.
رباب و چنگ ، چنگ و رباب ؛ ساز و چنگ. عود و چنگ : نبود چنگ و رباب و نبید و عود که بود گل وجود من آغشته گلاب و نبید. حافظ. در کنج دماغم مَطَلب جای نص ...
رباب و چنگ ، چنگ و رباب ؛ ساز و چنگ. عود و چنگ : نبود چنگ و رباب و نبید و عود که بود گل وجود من آغشته گلاب و نبید. حافظ. در کنج دماغم مَطَلب جای نص ...
نَفَس ربا ؛ رباینده نفَس. جاذب نفَس : حروف و کلمات در سلامت چنان مخرج آشنا و نفس ربا باید که دیر خواندن لکنت به زود خواندن طلاقت مبدل گردد. ( ظهوری ا ...
چوزه ربا ؛ رباینده و بدربرنده چوزه ( چوزه ، مرغ و پرنده ای است ) . ( یادداشت مرحوم دهخدا ) .
سامان ربا ؛ رباینده سامان. ( ناظم الاطباء ) .
رب ریوند ؛ رب الریواس. رب ریواج. رجوع به این دو ترکیب شود.
رب سیب ؛ دل را قوت دهد و طبیعت را قبض کند و قی و غثیان را ساکن گرداند. برای طرز تهیه آن رجوع به رب انار ترش شود. ( از تحفه حکیم مؤمن ) . ضریر انطاکی ...
- رب شاه توت ؛ اورام حلق و خناق را سودمند بود. برای تهیه آن شاه توت را بجوشانند تا نصفی بماند آنگاه آن را صاف کنند و بهمان اندازه نبات مصری یا قند سف ...
رب القَرَظ ؛اقاقیا و آن عصاره خرنوب شجرالسنط است. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) .
رب انار ترش ؛ فشرده و جوشانده اناری که شیرین نباشد. طبیعت را قبض کند و صفرا را فرونشاند و جگر را قوت دهد. برای بدست آوردن آن انار ترش را صاف کرده بجو ...
رب انار شیرین ؛ فشرده و جوشانده دانه های انار که شیرین باشد. سرفه را نفع دهد و نفث الدم را سودمند آید و شکم را نرم گرداند. برای طرز تهیه آن رجوع به ت ...
رب السفرجل ؛ به افشره. قی و اسهال و حالت تهوع را برطرف کند و برای تقویت معده و رفع عطش سودمند است. برای تهیه آن به را روی آتش میگذارند و چندان بجوشان ...
رب السوس ؛ اثرآن بیشتر بر سرفه و سینه درد و سردرد است. ( از تذکره ضریر انطاکی ) . رب شیرین بیان. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) . عصاره سوسن است. ( از اختیا ...
رب العنب ؛ رب انگور. در دیلم دوشاب ترش نامند. ( از تحفه حکیم مؤمن ) . و رجوع به دبس در تذکره ضریر انطاکی و همین لغت نامه شود.
- رب الخشخاش ؛ برای دفع سرفه و تقویت سینه سودمند است. ( از تذکره ضریر انطاکی )
رب الرمّان ؛ انار فشره. تبها و عطش فرونشاند و معده را تقویت کند و سرفه و ترشی معده را برطرف سازد. ( از تذکره ضریر انطاکی ) . و رجوع به رب انار ترش و ...
رب الریباس ؛ رب ریواس. رب ریوند. ضریر انطاکی گوید: مفرح است و برای خفقان و ضعف معده و کبد و طحال سودمند است و آن از لطیف ترین رب ها و از حیث اثر از ق ...
رب آلاس ؛ رب مورْد افشره. قی و اسهال و حالت تهوع را قطع میکند. برای تهیه آن دانه های مورْد را می پزند تا بجوشد و صاف شود و چندان روی آتش بماند تا سفت ...
رب آلو ؛ تبهای تیز را دفع دهد و دفع عطش کند و طبیعت را نرم گرداند. برای بدست آوردن ابتدا آلو را صاف کرده بجوشانند تا ربعی بماند یا آب آلو را بجوشانند ...
رب الحصرم ؛ غوره افشره. غوره افشرج. ( از مفردات ابن بیطار ) . ضریر انطاکی گوید: برای عطش و تبهای گرم و رانش شکم سودمند است. ( از تذکره ضریر انطاکی ) .
اقسام رب ها: ربها که در طب بکار است ، رب گلابی ، رب انار، رب سیب ، رب غوره ، رب ریواس ( ریوند ) ، رب توت ، رب گوز، رب شاهتوت ، رب بسر، رب آلوسیاه ، و ...
یارب یارب ِ شب زنده داران ؛ خداخدا گفتن قائم اللیلان : به یارب یارب ِ شب زنده داران به امّید دل امّیدواران. نظامی.
یارب ِ فریادخوان ؛دعای مظلوم : داور جانی پس این فریاد جان چون نشنوی یا رب آخر یارب ِ فریادخوان چون نشنوی. خاقانی.
یارب کردن ؛ خدا را خواندن. بدرگاه ایزدی تضرع و زاری کردن : نیستم یارا که یارا گویم و یارب کنم کآسمان ترسم بدرّد یا رب ویارای من. خاقانی.
یارب گفتن ؛ خدا را طلبیدن. ای خدایا، خدایا بر زبان آوردن : گبر گوید هست عالم نیست رب یاربی گوید که نَبْوَد مستحب. مولوی.
به یارب آمدن ؛ به دعا برخاستن. زاری ودعا آغاز کردن. به ناله و گریه در حال دعا پرداختن : هر شب ز دست هجرش چندان به یارب آیم کز دست یارب من یارب به یار ...
یارب ِ سحری ؛ خواندن خدای در سحرگاهان. دعای سحرگاهی. با دعا و زاری به خدا پناه بردن به هنگام سحرگاه : چو آه سینه ایشان ز یارب سحری تن صحیح مرا کرد رن ...
شاة رئیس ؛ اصیب رأسها من غنم ؛ گوسفندی که سرش آسیب دیده است. ( از متن اللغة ) ( از منتهی الارب ) .
یا رب ؛ کلمه ندا، یعنی ای پروردگار من. ( ناظم الاطباء ) . حرف ندای عربی است با تشدید رب که درفارسی مخفف آید و بصورت صوت ندا و تعجب و تحسر بکاررود : ی ...
رئیس ضرابخانه ؛ امین الضرب.
رئیس کمیساریا ؛ کلانتر. ( لغات فرهنگستان ) .
رئیس مباشرت ؛ کارپرداز. ( لغات فرهنگستان ) .
رئیس پرسنل ؛ کارگزین. ( لغات فرهنگستان ) .
رئیس سرویس بیمارستان ؛ سرپزشک. ( لغات فرهنگستان ) .
رئیسان شهر ؛ اوتادالبلاد. ( منتهی الارب ) .
رئیس بلدیه ؛ شهردار. ( لغات فرهنگستان ) .
شیخ الرئیس ؛ لقب ابوعلی سینا. رجوع به شیخ شود.
رئیس الرؤساء ؛ رئیس رئیسان. سرور سروران. بزرگ بزرگان. سرور و بزرگتررئیسان. عنوانی بوده است بمناسبت منصب و مقامی ، و یالقبی بوده است بزرگ مقامی را : ...