پیشنهادهای علی باقری (٣٨,٢٧٠)
ترجمه : وَیَوْمَ یَقُولُ [و به یاد آور] روزى را که [خدا به مشرکان] می گوید نَادُوا شُرَکَائِیَ الَّذِینَ زَعَمْتُمْ [به رغم خودتان] شریکانی که براى م ...
ترجمه : مَا أَشْهَدْتُهُمْ من آنها را ( شیطان و فرزندانش ) گواه نگرفتم خَلْقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ بر آفرینش آسمان ها و زمین وَلَا خَلْقَ أَنْفُ ...
آیه 50 سوره کهف: ترجمه : وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِکَةِ [یاد کن] آنگاه که به فرشتگان گفتیم، اسْجُدُوا لِآدَمَ به آدم سجده کنید فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْ ...
روحانی روی ؛ آنکه رویی زیبا و روحانی دارد همچون ملکوتیان : من بودم و آن نگار روحانی روی افکنده در آن دو زلف چوگانی گوی. خاقانی.
طب روحانی ؛ معالجه ٔبیمار با کم کردن بعضی اعراض نفسانی و افزودن بعضی دیگر. ( یادداشت مؤلف ) .
مکان روحانی ؛ جای پاک و پاکیزه و باصفا. ( ازناظم الاطباء ) .
روحانیان ؛ ج ِ فارسی روحانی است. ( آنندراج ) . فرشتگان و پریان. ( غیاث ) . بنی جان ، یا جنیان برادران دیوان وپریان. ملائکه ای که موکل کواکب سبعه اند. ...
عالم روحانی ؛ عالم عقل و نفس و صور است و آن محیط به عالم افلاک و عالم افلاک محیط به عالم ارکان است ، مقابل آن عالم جسمانی است که عبارت از فلک محیط و ...
روحانیان عشق ؛ کسانی که عشق روحانی و افلاطونی ورزند : بهر بخور مجلس روحانیان عشق سازیم سینه مجمر سوزان صبحگاه. خاقانی.
وَجَعَلْنَا بَیْنَهُمْ مَوْبِقًا و قرار می دهیم [دوزخ را] میان آنها و شریکانشان ﻫﻠﺎﻛﺖ ﮔﺎﻫﻲ [ﻛﻪ ﻫﺮ ﻧﻮﻉ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺍﻱ ﺭﺍ ﺑﻴﻦ ﺁﻧﺎﻥ ﻧﺎﻣﻤﻜﻦ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺳﺎﺧﺖ . ]
روانی شکم ؛ لینت مزاج. اسهال.
روانی حکم یا فرمان ؛ نفوذ حکم وفرمان : به روانی و نفاذ فرمانت کآن نرفته ست ز نافرمانی. انوری.
سرو روانه ؛ سرو روان. رجوع به سرو روان ذیل روان شود : ای سرو روانه جوانمرد ای با دل گرم و با دم سرد. نظامی.
روانه راه کردن ؛ به سفر فرستادن. ( ناظم الاطباء ) . || جاری کردن. جریان دادن. روان کردن : آستین چو از چشم برگرفتم سیل خون به دامان روانه کردم. عارف ...
روان ساختن کاری ؛ روبراه کردن آن کار. انجام دادن آن کار: بدین رای گشتند یکسر گوان که این کار را زال سازدروان. فردوسی.
از سر پا روان شدن ؛ کنایه از زود و بشتاب روان شدن. ( از آنندراج ) : ندارم حالیا زین بیش پروای وداعی کن روان شو از سر پای. نزاری قهستانی ( از آنندراج ...
روال رائل ؛ مبالغه است. ( اقرب الموارد ) .
رواق منظر چشم ؛مردم. ( از آنندراج ) . مردمک دیده. ( ناظم الاطباء ) : رواق منظر چشم من آشیانه تست کرم نما و فرودآ که خانه خانه تست. حافظ.
رواق کبود ؛ کنایه از سقف نیلگون آسمان است. رواق زبرجد. رجوع به رواق زبرجد شود : چو هندوی شب زین رواق کبود رسن بست بر فرضه هفت رود. نظامی.
رواق هفت فلک ؛ سقف هفت آسمان. رجوع به ترکیبهای رواق فلک و رواق چرخ شود : در طاق صفه تو چو بستم نطاق خدمت جز در رواق هفت فلک منظری ندارم. خاقانی.
نُه رواق ؛ نُه آسمان. نُه فلک. نُه چرخ : ازپی پرواز مرغ دولت او بود و بس دانه ها کاین نه رواق باستان افشانده اند. خاقانی. مزن پنج نوبت در این چار ط ...
رواق زبرجد ؛ کنایه از سقف زبرجدرنگ و نیلگون آسمان است : بر این رواق زبرجد نوشته اند به زر که جز نکویی اهل کرم نخواهد ماند. حافظ.
رواق فلک ؛ رواق چرخ. رجوع به ترکیب رواق چرخ شود : به صور نیمشبی درفکن رواق فلک به ناوک سحری برشکن مصاف فضا. خاقانی.
بام ناگشاده رواق ؛ کنایه از آسمان است : همیشه تا در موت و حیات نابسته ست بر اهل عالم از این بام ناگشاده رواق. خاقانی.
رواق چرخ ؛ کنایه از سقف فلک. سقف آسمان : رواق چرخ همه پر صدای روحانی است در آن صدا همه صیت وزیر عرش جناب. خاقانی.
سیم ناروا ؛ مغشوش و قلب و نارایج. ( آنندراج ) .
رواکام ؛ کام روا. برآورده کام. مرادبرآمده : بدین سر در جهان باشی نکونام بدان سر جاودان باشی رواکام. ( ویس و رامین ) .
روان فرسا ؛ فرساینده روان. جانفرسا. روانکاه. رجوع به روانکاه شود.
روان کاسته ؛ پژمرده روان. افسرده خاطر : ز مرگ آن نباشد روان کاسته که با ایزدش کار پیراسته. فردوسی.
بیروان ؛ بیروح. بیجان. مرده : شد از بیم همچون تن بیروان به سر بر پراکند ریگ روان. فردوسی. سپردی به من دختر اردوان که تا بازخواهی تنش بیروان. فردوس ...
بدروان ؛ تیره روان. سیه اندرون. سیه دل. تیره دل. رجوع به تیره روان شود : بدشنام بگشاد خاقان زبان بدو گفت کای بدتن بدروان. فردوسی.
تازه شدن روان ؛ شاد و خرم شدن روان. انبساط و مسرت درون پیدا کردن : خروشیدن رخشم آمد به گوش روان و دلم تازه شد زآن خروش. فردوسی.
طبع روان ؛ طبعی که بی تکلف و تصنع به سرودن شعر توانا باشد : کنون رزم ارجاسب را نو کنیم به طبع روان باغ بی خو کنیم. فردوسی. کنون زآن فزونم بهر فضل و ...
باروان ؛ باروح. زنده : زن و کودک خرد و پیر و جوان نمانم که ماند تنی باروان. فردوسی.
نقد روان ؛ پول رایج. ( ناظم الاطباء ) : عاشق مفلس اگر قلب دلش کرد نثار مکنش عیب که بر نقد روان قادر نیست. حافظ. نثار خاک رهت نقدجان من هرچند که نیس ...
بروان ؛ بتندی. بچالاکی. بسرعت : فوراًابویحیی را رسید آنکه روان او بروان برگیرد. ( ترجمه تاریخ یمینی ) .
روان آمدن ؛ تند و سریع آمدن. به چابکی و چالاکی آمدن : دگر گفت کو از ره هفتخوان سوی رزم ارجاسب آمد روان. فردوسی.
سرو روان ؛ سرو رونده. مشبه به قامت معشوق است. ( از فرهنگ نظام ذیل سرو ) : به قد و به بالا چو سرو روان ز دیدار دو دیده بد ناتوان. فردوسی. پیام آورید ...
سپهر روان ؛ چرخ روان. رجوع به ترکیب پیشین شود : سراسیمه گشتند ایرانیان چو دیدند دور سپهر روان. فردوسی. چنین تاج و تخت تو فرخنده باد سپهر روان پیش ت ...
ترجمه : وَوُضِعَ الْکِتَابُ [در آن روز] کارنامۀ [اعمال، جلوى همگان] نهاده می شود فَتَرَی الْمُجْرِمِینَ مُشْفِقِینَ مِمَّا فِیهِ آنگاه گنهکاران را خو ...
ترجمه : وَعُرِضُوا عَلَیٰ رَبِّکَ صَفًّا [در آن روز همگان] صف کشیده بر پروردگارت عرضه می شوند لَقَدْ جِئْتُمُونَا [و خطاب میشود] به تحقیق، امروز به پ ...
ترجمه : وَیَوْمَ نُسَیِّرُ الْجِبَالَ [یاد کن] روزى که کوه ها را به جنبش آوریم[به حرکت درآوریم] وَتَرَی الْأَرْضَ بَارِزَةً و می بینی زمین را به صورت ...
آیه 46 سوره کهف: الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِینَةُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا ۖ وَالْبَاقِیَاتُ الصَّالِحَاتُ خَیْرٌ عِنْدَ رَبِّکَ ثَوَابًا وَخَیْرٌ أَمَلًا ...
ترجمه : هُنَالِکَ الْوَلَایَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ درآنجا [ روز قیامت ] ولایت [اختیارات]و حکمفرمایی مخصوص خداست که به حق است. هُوَ خَیْرٌ ثَوَابًا او [ا ...
آیه 45 سوره کهف ترجمه : وَاضْرِبْ لَهُمْ [اى پیامبر] براى آنها مثالی بزن مَثَلَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا : که مثل زندگانی دنیا کَمَاءٍ أَنْزَلْنَاهُ مِن ...
آیه 43 سوره کهف: وَلَمْ تَکُنْ لَهُ فِئَةٌ یَنْصُرُونَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَمَا کَانَ مُنْتَصِرًا ترجمه : وَلَمْ تَکُنْ لَهُ فِئَةٌ در آن حال [هیچ ...
آیه 42 سوره کهف وَأُحِیطَ بِثَمَرِهِ فَأَصْبَحَ یُقَلِّبُ کَفَّیْهِ عَلَیٰ مَا أَنْفَقَ فِیهَا وَهِیَ خَاوِیَةٌ عَلَیٰ عُرُوشِهَا وَیَقُولُ یَا لَیْ ...
آیه 41 سوره کهف. أَوْ یُصْبِحَ مَاؤُهَا غَوْرًا فَلَنْ تَسْتَطِیعَ لَهُ طَلَبًا ترجمه : أَوْ یُصْبِحَ مَاؤُهَا یا آبِ آن به شکلی در آید که [به کلی] ...
فَعَسَیٰ رَبِّی أَنْ یُؤْتِیَنِ خَیْرًا مِنْ جَنَّتِکَ وَیُرْسِلَ عَلَیْهَا حُسْبَانًا مِنَ السَّمَاءِ فَتُصْبِحَ صَعِیدًا زَلَقًا ترجمه : فَعَسَیٰ ر ...
وَلَوْلَا إِذْ دَخَلْتَ جَنَّتَکَ قُلْتَ مَا شَاءَ اللَّهُ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ ۚ إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْکَ مَالًا وَوَلَدًا ترجمه : و ...