پیشنهاد‌های علی باقری (٣٧,٥٣٤)

بازدید
٢٤,٢٤٥
پیشنهاد
٠

به چشم رضا به چیزی نگریستن ؛ از روی موافقت و خشنودی و رضای خاطر در چیزی نگاه کردن : و نیز با وی تذکره ای است چنانکه رسم رفته است و همیشه از هر دو جان ...

پیشنهاد
٠

راضی بودن به رضا و قضای خدا ؛ تن به قضای الهی دادن. تسلیم خواست و مشیت الهی شدن : ناچار است راضی بودن به رضا و قضای خدا عزوجل. ( تاریخ بیهقی ) .

پیشنهاد
٠

راضی به رضای حق ؛ یعنی خرسند و شادمان به آنچه خدا می خواهد. ( از ناظم الاطباء ) .

پیشنهاد
٠

رضای کسی را جستن ؛ طلب خشنودی وی. جستن رضای او. ( یادداشت مؤلف ) : ذوالجلال از تو هیچ راضی نیست چند جویی رضای میر جلیل. ناصرخسرو. گر زخم زنی سنانْ ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آلات الرصد ؛ ابزارهای مربوط به رصدگیری. رجوع به تاریخ تمدن اسلامی تألیف جرجی زیدان ج 3 ص 191 و ترکیب �آلت رصدیه � ذیل �رصدیه � شود.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رصدوار ؛ مانند رصد. مثل رصد. مانند راهبان. چون نگهبانان راه : غم رصدوار ز لب باج نفس می گیرد لب ز بیم رصد غم به حذر بگشایید. خاقانی.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رشوه پسند ؛ کودپذیر. کودپسند: خربزه از گیاهان ِ رشوه پسند است. ( یادداشت دهخدا ) .

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رشوه بگیر ؛ رشوه گیر. رشوه ستان. رشوت خوار. ( یادداشت دهخدا ) .

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رشوه خواستن ؛ رشوت خواستن. پاره خواستن. . استرشاء. ( تاج المصادر بیهقی ) ( مصادراللغه زوزنی ) .

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رشک پری ؛ طیره پری. غیرت پری. ستیزه حور. مایه حسد پری. ( یادداشت مؤلف ) .

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رشک حور ؛ طیره حور. غیرت حور. غیرت ارم. حسرت حور. ( یادداشت دهخدا ) .

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رشک قمر ؛ حسرت قمر. نظیر ماه. مایه حسد ماه. ( یادداشت دهخدا ) .

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بی رشک ؛ راضی و خشنود. ( ناظم الاطباء ) . - || مردی که از روسپی بودن زنش خشنود باشد. ( ناظم الاطباء ) .

پیشنهاد
٠

رشک خاستن کسی را ؛ حسد کردن وی. حسادت نمودن او. رشک آوردن وی : جز وی از اشعار من سلطان به کف می داشت باز مدحت شه اخستان برخواند و زآنش رشک خاست. خاق ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رشک کن ؛ غیور. غیران. ( دهار ) . رشکین. حسود. باغیرت. ( یادداشت مؤلف ) . غابط؛ رشک برنده. مغیار؛ مرد سخت رشک برنده. ( منتهی الارب ) . فردوسی و عنص ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به رشک آمدن ؛ حسادت ورزیدن. رشک آوردن. حسد کردن. ( یادداشت مؤلف ) : خداوندا سنایی را سنایی ده تو در حکمت چنانک از وی به رشک آید روان بوعلی سینا. سن ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رَشَد داشتن ؛ رستگار بودن. در رستگاری و نجات بودن. ( یادداشت مؤلف ) : چون ز مرده زنده بیرون می کشد هرکه مرده گشت اودارد رشد. مولوی.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رَشَد یافتن ؛ رستگاری یافتن. نجات پیدا کردن. ( یادداشت مؤلف ) : هرکه او چل گام کوری را کشد گشت آمرزیده و یا بد رشد. مولوی.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

- رشد ملی ؛ تکامل از حیث درک حقوق و وظایف ملی. فهم و درک مسائل ملی و میهنی. ( یادداشت مؤلف ) .

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رشدیافته ؛ تکامل یافته. ترقی کرده. ( یادداشت مؤلف ) . - || هدایت شده : جاه پدران رشیافته خود یافت. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 312 ) .

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

- رشد اجتماعی ؛ تکامل اجتماعی. درک اجتماعی. ( یادداشت مؤلف ) . فهم و درک مسائل اجتماعی.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حد رشد ؛ حد تکامل. حد بلوغ. رسیدن به سنی که مسائل اجتماعی و امور زندگی و خیر و شر را بتوان تشخیص داد.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

- رشد سیاسی ؛ تبحر و آگاهی در سیاست. ( یادداشت مؤلف ) . درک و استنباط امور سیاسی. فهم سیاسی.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رشته کردن ؛ رشتن. ریسیدن : پیر گفت اگر او پاره ای آهن پیش تو اندازد که تو از این آهن رشته کن تا من از این سنگ پیراهن و ازار دوزم چه کنی ؟ ( سندبادنام ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رشته کاجی ؛ نام طعام از قسم ماهیچه. ( غیاث اللغات ) . و رجوع به ترکیب رشته ختایی شود.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رشته ( رشته ) خطایی ( ختایی ) ؛ چیزی است از قبیل ماهیچه مثل نخ ابریشم ، آنرا با نبات و گلاب آمیخته نوشند. ( غیاث اللغات ) . نام دارویی و این از اهل ز ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رشته ( رشته ) خطایی ( ختایی ) ؛ چیزی است از قبیل ماهیچه مثل نخ ابریشم ، آنرا با نبات و گلاب آمیخته نوشند. ( غیاث اللغات ) . نام دارویی و این از اهل ز ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رشته قطائف ؛ نوعی از حلوا در نهایت لطافت. ( ناظم الاطباء ) . اسم فارسی اطریه است. ( تحفه حکیم مؤمن ) . نوعی از حلواهای لطیف و نفیس. ( آنندراج ) : شی ...

پیشنهاد
٠

کارخانه رشته بُری ؛ کارخانه ای که در آن رشته می سازند. کارخانه ماکارونی. ( یادداشت دهخدا ) .

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رشته برشته ؛ شیرینی از لعاب برنج و شکر. ( از آنندراج ) ( از انجمن آرا ) ( از یادداشت مؤلف ) .

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رشته پلو ؛ پلو که از رشته و برنج یا از رشته تنها می پزند. ( یادداشت مؤلف ) .

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چوب رشته بُری ؛ وردنه. چوبی که بدان خمیر را به صورت رشته های باریک درآرند. ( یادداشت دهخدا ) .

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رشته بُر ؛ آنکه برای آش یا پلو از خمیر رشته سازد. زن یا مردی که رشته آش یا پلو می بُرد. ( یادداشت دهخدا ) .

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رشته بُری ؛ عمل رشته بُر. بریدن رشته از خمیر گندم برای آش یا پلو. ( یادداشت دهخدا ) .

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رشته سر کردن ؛ بیماری رشته آغاز کردن : مرو بر سر رشته بار دگر مبادا که دیگر کند رشته سر. سعدی.

پیشنهاد
٠

گوهر ( گهر ) به رشته کردن ( کشیدن ) ؛ به نخ کشیدن آن. در رشته و نخ درآوردن. به مجاز، شعر سره و خوب نوشتن. سخن و شعر نغز و شیوا سرودن و نوشتن : هنر سر ...

پیشنهاد
٠

گوهر ( گهر ) به رشته کردن ( کشیدن ) ؛ به نخ کشیدن آن. در رشته و نخ درآوردن. به مجاز، شعر سره و خوب نوشتن. سخن و شعر نغز و شیوا سرودن و نوشتن : هنر سر ...

پیشنهاد
٠

رشته ٔالفت گسستن از کسی ( چیزی ) ؛ قطع مهر و محبت کردن. بریدن از وی. قطع رابطه کردن با او. روگردان شدن از آن : تا چو سوزن رشته الفت گسستم از جهان سر ...

پیشنهاد
٠

رشته ٔالفت گسستن از کسی ( چیزی ) ؛ قطع مهر و محبت کردن. بریدن از وی. قطع رابطه کردن با او. روگردان شدن از آن : تا چو سوزن رشته الفت گسستم از جهان سر ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رشته دندان ؛ صف دندانها. ( ناظم الاطباء ) .

پیشنهاد
٠

گوهر ( گهر ) به رشته کردن ( کشیدن ) ؛ به نخ کشیدن آن. در رشته و نخ درآوردن. به مجاز، شعر سره و خوب نوشتن. سخن و شعر نغز و شیوا سرودن و نوشتن : هنر سر ...

پیشنهاد
٠

گوهر ( گهر ) به رشته کردن ( کشیدن ) ؛ به نخ کشیدن آن. در رشته و نخ درآوردن. به مجاز، شعر سره و خوب نوشتن. سخن و شعر نغز و شیوا سرودن و نوشتن : هنر سر ...

پیشنهاد
٠

به رشته کشیدن مرواریدها ؛ نظم لاَّلی. ( یادداشت مؤلف ) .

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

- رشته باران ؛ قطره های باران که از پی هم فرودآیند و بسان تار به نظر آیند. ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ) . امروزه رگبار نامیده می شود : از هوای تر ...

پیشنهاد
٠

رشته درّ ثمین ریختن ؛کنایه از گوهر قیمتی ریختن. ( آنندراج ) : ریخت بسی رشته در ثمین گشت به یک رشته سرشته زمین. امیرخسرو دهلوی ( از آنندراج ) .

پیشنهاد
٠

رشته بستن بر ساز کسی ؛ تار بستن بدان. به مجاز، یاد او کردن. بیاد او بودن. ذکر خیر از او کردن : رفته ام عمریست زین محفل نوای فرحتم ساده لوحان رشته می ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رشته بی جان ؛ تار نازک بسیار ضعیف تاب نیافته. ( از آنندراج ) : مناسب ازبرای سبحه نبود رشته بی جان بکش در زندگی مخلص به خاک کربلا خود را. مخلص کاشی ( ...

پیشنهاد
٠

به رشته درآوردن ؛ قرار دادن در نخ و رشته. به مجاز، منظم کردن. مرتب ساختن : این درّها به رشته درآوردم روز چهارم از سیُمین هفته. ناصرخسرو.

پیشنهاد
٠

به رشته کشیدن ، در رشته کشیدن ؛ منظم ساختن. منظم کردن. مرتب نمودن : ز عمر بهره همین گشت مر مرا که به شعر به رشته می کشم این زرّ و درّ و مرجان را. نا ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رشته مریم ؛ مَروی است که رشته حضرت مریم چنان باریک بودی که بدون دوتا کردن بافته نمی شد. ( غیاث اللغات ) . هر رشته که به باریکی تمام موصوف باشد. ( ناظ ...