پیشنهاد‌های علی باقری (٢٩,٨٨٣)

بازدید
١٣,٣٧٠
تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بپا استادن ؛ قیام : ملک با رای تو قرار گرفت بخت در پیش تو بپا استاد. فرّخی.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بپا بودن ؛ ایستاده بودن. قائم و برجای بودن. استوار بودن : بفعلش بپایست اخلاق نیک بشاهی بپایست هر لشکری. منوچهری.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بپا خاستن ؛ قیام. ایستادن. استادن.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

از پا درآمدن ؛ به آخر رسیدن. برسیدن. بنهایت رسیدن. ضعیف شدن. مردن : گر از پا درآید نماند اسیر که افتادگان را بود دستگیر. سعدی ( بوستان ) .

پیشنهاد
٠

- این پا آن پا کردن ؛ مردد بودن. دودل بودن.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ازپاافتاده ؛ ضعیف : ای به بذل سیم و زر از غایت جود و کرم دست راد تو زپاافتادگان را دستگیر. ؟

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

از پا داشتن ؛ برپا داشتن : بیا بزم شادی بر اوبریم بداریمش از پا و ما می خوریم. اسدی.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

- از پا افتادن ؛ ضعیف شدن.

پیشنهاد
٠

از پا راه بروی کفش پاره میشود از سر کلاه ؛ زیان هر دو طرف امر مساوی است.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

از دست ؛ از جهت. برای : میان بسته ست بر ملکت گشادن جهان گیرد همی از دست دادن. ( ویس و رامین ) .

پیشنهاد
٠

- به هفتاد دست بازی برآوردن یا بازی نمودن ؛ به انواع مختلف و طرزهای گوناگون بازی کردن. به صورتهای گوناگون تردستی و نیرنگ و شعبده ساختن : به بازیگری م ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

از این دست ( زین دست ) ؛ از این گونه. بدین ترتیب. از این طرز : کس را سخن بلند از این دست سوگند به مصطفی اگر هست. خاقانی.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

از دست بلند ؛ از نوع و جنس عالی و نادره : به که سخن دیرپسند آوری تا سخن از دست بلند آوری. نظامی.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

از هر دست ( ز هر دست ) ؛ از هر نوع. از هر گونه. از هر جنس : ز هر دست چیزی فرازآوریم به دشمن سپاریم و خود بگذریم. فردوسی. بجستند و هر گونه ای ساختند ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

از دست ( ز دست ) ؛ از قبیل. از نوع. از جنس. از سنخ : به توقیع گفت آنچه هستند خرد ز دست اسیران نباید شمرد. فردوسی.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

از چه دست ؛ از کدام فرقه و گروه ، ظاهراً مخفف از چه دسته ام. ( آنندراج ) : نمیدانم ز مستی کز چه دستم عبادت پیشه یا عصیان پرستم. طالب آملی ( از آنندر ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

از این دست ؛ از این نوع. از این گونه. از این رسم. از این قرار. از این سان. این چنین : از این دست خوارست بر ما سخن ز کردار ایشان تو دل بد مکن. فردوسی ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دست گرو ؛ از اصطلاحات بازی نرد است : این بار خصل بفکن و دست گرو ببر داو تمام خواه و تمامی ندب بیار. اثیرالدین اخسیکتی ( از جهانگیری ) .

پیشنهاد
٠

- دست گستاخ کردن ؛ تسلیم کردن. ( آنندراج ) . - || آشنا کردن. نزدیک ساختن : بگیر ناخن و دستم به سینه کن گستاخ که زیر دامن این پنبه ها جراحتهاست. طا ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دست خطر ؛ داو آخر نرد و قمار که در آن گرو بسیار بود. ( شرفنامه منیری ) . آن دست نرد و شطرنج باشد که در آن شرط و گرو بسیار کرده باشند. ( برهان ) ( آنن ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دست خون ؛ دست آخر بازی شطرنج. رجوع به این ترکیب در ردیف خود شود.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

- دست دوم ؛ در تداول ، چیز مستعمل. چیزی که قبلاً بکار رفته باشد. مقابل دست اول.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دست پسین ؛ دست پس.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دست برقضا ؛ اتفاقاً. قضا را. تصادفاً. بطور غیرمنتظره.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دست پس ؛ دست پسین

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دست باختن ؛ تسلیم کردن. ( آنندراج ) . دست گستاخ کردن

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دست بازپسین ؛ دفعه آخر. سرانجام. عاقبت. آخر کار : تا عاقبت بخت نیک روی نمود و دست بازپسین مسعود بنفس خویش با لشکری گران روی به ما نهاد بیاری خدای عزو ...

پیشنهاد
٠

برده بودن دست ؛ فائق و چیره بودن بر حریف : اگر لشکر خراسان فخرالدوله را مرد دادندی آن مصاف شکسته بود و آن دست برده. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 69 ) .

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

دست آخر ؛ به معنی نوبت آخر است. ( از آنندراج ) . آخر دست. بار آخر. در انتهای امر. آخرالامر. نوبت آخر. در آخر وقت. سرانجام. عاقبت. عاقبةالامر. بفرجام. ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دست اول ؛ مقابل دست آخر و دست پسین. لفظ دست در این ترکیب به معنی نوبت است. ( آنندراج ) . نوبت اول. بار اول. کنایه از آغاز کار. ( لغت محلی شوشتر، نسخه ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دست اول ؛ مقابل دست آخر و دست پسین. لفظ دست در این ترکیب به معنی نوبت است. ( آنندراج ) . نوبت اول. بار اول. کنایه از آغاز کار. ( لغت محلی شوشتر، نسخه ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آخردست ؛ دست آخر. آخر بار : مقامت خاک بیزی راست تا زرها بدست آری تو زر در خاک می بازی و آخردست میمانی. خاقانی. - || پایان کار. - || داو آخر قمار ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دست وزارت ؛ مسند وزارت. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) : زهی دست وزارت از تو دستور چنان کز پای موسی پایه طور. انوری ( از جهانگیری ) .

پیشنهاد
٠

از دست برداشتن ؛ از مسند دور کردن. از مقام ومنصب و مرتبه عزل کردن و برداشتن : برادر دیگر را که مجاذبت ملک می نمود از دست برداشتند. ( جهانگشای جوینی ) ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

- دست خطر ؛ مسندی را گویند که در آن رفعتی یا مضرتی باشد. ( برهان ) ( آنندراج ) .

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دست گُزیدن ؛ به معنی صدر مجلس و مسند طلبیدن است. ( آنندراج ) . رجوع به این ترکیب در ردیف خود شود.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دست امر ؛صدر و مسند وزارت و مسند حکومت. ( ناظم الاطباء ) .

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

- دوردست ؛ کنایه از چیزی که رسیدن به آن مشکل باشد. رجوع به این ترکیب در ردیف خود شود. - || با فاصله بسیار بعید. که فاصله دور دارد : آلتون تاش خوارز ...

پیشنهاد
١

|| کنایه از طریق صحیح و راه مستقیم : به دست عشق درافتاده ایم تا چه کند تو چون به دست خودی رو به دست راست بخسب. مولوی.

پیشنهاد
٠

- || طریق اصحاب الیمین. راه راست بهشتیان در قیامت : عجب گر بود راهم از دست راست که از دست من جز کژی برنخاست.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

- ز دست ؛ مخفف ازدست. از جانب. از سوی. از طرف. از سمت. و رجوع به ترکیب از دست شود : پدر شهریار جهانداری و تو ز دست پدر شهریار جهانی. فرخی. بجز مر ت ...

پیشنهاد
٠

دست چپی و دست راستی ؛ مترتبان بر جانب چپ و جانب راست مقامی ، در قصه امیر حمزه مذکور است که پهلوانان کرسی نشین وی دو قسم بودند یکی بر دست راست می نشست ...

پیشنهاد
٠

دست راست ؛ سمت راست. جانب راست. طرف راست. سمت یمین. در مقابل دست چپ : قلعه ای عظیم است بر دست راست و بر سر کوهی بلند نهاده است. ( حدود العالم ) . نش ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دست چپ ؛ سمت چپ. در مقابل دست راست ، سمت راست. جانب چپ. طرف چپ. سوی چپ. سمت یسار. شمال. أیسر. یسری. مشأمة. میسرة : و بر دست چپ او حصاریست که اندر و ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دست چپی ؛ در اصطلاح سیاسی امروز، در مقابل دست راستی. جناح چپ. رجوع به ترکیب �دست راستی و دست چپی � در همین ترکیبات شود.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پایین دست ؛ طرف پائین

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بر دست ؛ کنار دست. در کنار. پهلوی. نزد. در کنار : خجسته منوچهر بر دست شاه نشسته بسر برنهاده کلاه. فردوسی.

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پیش دست ؛ روبرو. مقابل

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

از هر دست ؛ از هر جانب. از هر سو. از هر گوشه : ز هر دست چیزی فرازآوریم به دشمن سپاریم و خود بگذریم. فردوسی. ز بهر جان درازیش از جهان شاه ز هر دستی ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

از دست ( به اضافه ) ؛ ز دست. از جانب. از ناحیه ٔ. از طرف. از سوی. از سمت. به گماشتگی : مردی بود نام او سوفرای مردی بزرگوار بود اندر عجم. . . و امیر ب ...