پیشنهاد‌های علی باقری (٣٥,٥٨٢)

بازدید
٢١,٠٦٥
پیشنهاد
٠

رکیب از عنان یا رکیب و عنان پیدا نبودن ؛ کنایه از برهم خوردن نظم در جنگ و ستیز، و تار شدن میدان از آشفته شدن وبی سامان گشتن لشکرگاه : نگون گشت کوس و ...

پیشنهاد
٠

رکیب از عنان نشناختن یا بازندانستن ؛کنایه از آشفته بودن. هراسان و در وحشت بودن : بدرد پی و پوست شان از نهیب عنان را ندانند باز از رکیب. فردوسی. سپه ...

پیشنهاد
٠

برون آمدن پای کسی از رکیب ؛ از حلقه رکاب بیرون آمدن پای وی. خارج شدن پای او از رکاب و بر زمین افتادن از اسب : یکی نیزه زد گیو را کز نهیب برون آمدش هر ...

پیشنهاد
٠

برون کردن پای از رکیب ؛ خارج کردن پا از رکاب به قصد پیاده شدن یا وارد ساختن ضربه به خصم : برون کرد یک پای خویش از رکیب شد آن مرد بیداردل ناشکیب. فرد ...

پیشنهاد
٠

پا در رکیب بودن ؛ پا در رکاب بودن. آماده حرکت بودن : عنان عمر ازین سان در نشیب است جوانی را چنین پا دررکیب است. نظامی. زهی ملک دوران سردر نشیب پدر ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

به رکوع آوردن ؛ خم کردن. سرزیر کردن و پشت خم دادن چون حالت رکوع مردنمازگزار : به رکوع آر صراحی را در قبله جام چون سر افتاده شود، باز درآور به قیام. ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

رکوب کوسج ؛ نام جشنی مر ایرانیان را. کوسه برنشین. جشن کوسه برنشین. ( ناظم الاطباء ) . رجوع به کوسه برنشین شود. || ( اِمص ) سواری. خواه بر ستور باشد خ ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

رکن سالم ؛ آن است که چنانچه در اصل وضع شده است همچنان باشد بی زیاد و کم. مانند مفاعیلن [هزج ] و فاعلاتن [رمل ] که بدون افزودن یا کم کردن حرفی بطورسال ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

رکن غیرسالم ؛ آنکه در او تغییری واقع شود از زیاده کردن چیزی بر او یا کم کردن چیزی از او، اما زیاده کردن چنانکه در میان لام و نون مفاعیلن الف زیاده سا ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

زیررکابی ؛ شمشیری که در سابق آن را پهلوی اسب می بسته اند. ( از انجمن آرا ) . || طبقچه. ( انجمن آرا ) ( یادداشت مؤلف ) ( از برهان ) ( غیاث اللغات ) ( ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

یک رکابی ؛کنایه از اسب جنیبت. ( آنندراج ) . - || مانند یکسوار و یکسواره به معنی پافشاری در جنگ. ( گنجینه گنجوی ) : عنان یک رکابی زیر می زد دودستی ب ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

پارکابی ؛ مقدار قلیل. ( فرهنگ فارسی معین ) .

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

رکاب السفینه ؛ کشتی سواران. ( از ناظم الاطباء ) .

پیشنهاد
٠

رکاب باده یا می ؛ پیاله باده دراز و پهلودار. ( از ناظم الاطباء ) : زهد بس کن رکاب باده بگیر که نگیرد صلاح جای صبوح. خاقانی. درده رکاب می که شعاعش ع ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

رکاب سه گانه ؛ کنایه از سه پیاله خمارشکن باشد که ثلاثه غساله گویند. ( فرهنگ خطی ) : ساقیا اسب چارگامه بران تا رکاب سه گانه بستانیم. خاقانی.

پیشنهاد
٠

رکاب گران کشیدن ؛ باده پیمودن. قدح درکشیدن : می کشد عقل را به زیر رکاب چون رکاب گران کشند احرار. خاقانی. رجوع به رکابی شود.

پیشنهاد
٠

در رکاب رای کسی آمدن ؛ مطیع رای و عقیده وی شدن : ملایک با روارو در سرای عصمت او شد خلایق با هزاهز در رکاب رای او آمد. خاقانی.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

- سلیمان رکاب ؛ آنکه موکبی چون سلیمان دارد. که خدم و حشم وی همچون خدم و حشم سلیمان است : مرغ تو خاقانی است داعی صبح وصال منطق مرغان شناس شاه سلیمان ر ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

یک رکاب ؛ سوار تنها. ( از فرهنگ جهانگیری ) .

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

زیر رکاب یا به زیر رکاب ؛ مرکوب : دریاست شاه و زیر رکاب آتشین نهنگ. خاقانی. - || مسخر. به اطاعت : قوت جزم ترا کوه به زیر رکاب سرعت عزم ترا باد به ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

زیر رکاب یا به زیر رکاب ؛ مرکوب : دریاست شاه و زیر رکاب آتشین نهنگ. خاقانی. - || مسخر. به اطاعت : قوت جزم ترا کوه به زیر رکاب سرعت عزم ترا باد به ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

رکاب السحاب ؛ باد. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) .

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

رکاب گرفتن ؛ رکاب کشیدن. - || دوال گرفتن در وقت سواری دادن. ( آنندراج ) . به علامت احترام و بسبب شخصیت سوار مهتران و چاکران بازوی او را میگرفتند و ...

پیشنهاد
٠

رکاب گشادن از جایی ؛ رفتن و عزیمت کردن از آنجا. ترک آنجا گفتن : رکاب از شهربند گنجه بگشای عنان شیر داری پنجه بگشای. نظامی.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

رکاب گران کرده ؛ تند و به تاخت : باد شمال. . . . رکاب گران کرده در آمد. ( کلیله و دمنه ) . رجوع به ترکیب رکاب ساییدن و ماده رکاب افشاندن شود.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

رکاب گردان شدن ؛ سوار شدن. ( ناظم الاطباء ) . بر اسب نشستن. - || حمله کردن. ( ناظم الاطباء ) .

پیشنهاد
٠

رکاب گردون جناب ؛ رکاب سلطنتی که برزین اسب خاصه پادشاهی آویزند. ( ناظم الاطباء ) .

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

رکاب گران شدن ؛ برنشستن. سوار شدن. کنایه از سوار شدن و حمله کردن. ( از شرفنامه منیری ) ( امثال و حکم دهخدا ج 2 ص 871 ) . کنایه از استوار نشستن سوار ا ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

رکاب گران کردن ؛ کنایه از تهیه سواری کردن. ( آنندراج ) . کنایه از تند راندن مرکوب. بسرعت حرکت دادن ستور. ( فرهنگ فارسی معین ) . استوار بنشستن و اسب ر ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

رکاب زر زدن ؛ کنایه از رکاب زرین ساختن است. ( آنندراج ) : از پی شبدیز شب دیشب رکاب زر زدند نقره خنگ آسمان را نعل زرین برزدند. سلمان ساوجی ( از آنندر ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

رکاب ساییدن ؛ کنایه از تهیه سواری کردن. ( آنندراج ) . - || کنایه از رهسپار شدن بجایی و عزیمت کردن و گذشتن از جایی است : هر کجا ساید رکاب و هر کجا ر ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

- رکاب زدن ؛اسب را با ضربات آهن مهمیز که سوار بر دو پهلوی او زند بحرکت تند واداشتن. رکاب کشیدن. تهییج کردن سواراسب را برای حرکت.

پیشنهاد
٠

رکاب با رکاب زدن ؛ کنایه از همراه رفتن است در سواری. ( آنندراج ) : آسمان اندر زر مهر از چه رو می گیردش با رکاب ماه نو گرنه رکابی می زند. ثنایی ( از ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

رکاب دراز ؛ به کنایه نمودار بلندقامتی سوار است.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

رکاب دوال ؛ بند رکاب و تسمه رکاب. ( ناظم الاطباء ) .

پیشنهاد
٠

در رکاب کسی یا چیزی بودن ؛ مطیع او بودن. پیرو او بودن. همراه و ملازم او بودن. در خدمت او بودن : ای دولت در رکاب بختت چون جنت درعنان کعبه. خاقانی.

پیشنهاد
٠

در رکاب کسی یا چیزی بودن ؛ مطیع او بودن. پیرو او بودن. همراه و ملازم او بودن. در خدمت او بودن : ای دولت در رکاب بختت چون جنت درعنان کعبه. خاقانی.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

رستم رکابی ؛ چون رستم سوارکار بودن. مانند رستم در اسب راندن مهارت و چابکی داشتن : به رستم رکابی روان کرده رخش. نظامی.

پیشنهاد
٠

جنبیدن رکاب کسی ؛ کنایه از تهیه سوارکاری او. ( آنندراج ) . کنایه از عزیمت و رحیل اوست : چون بجنبد رکاب منصورت ای قیامت که آن زمان باشد. انوری ( از آ ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

چابک رکاب ؛ سوارکار ماهر و زبردست که تواند بسرعت و با مهارت اسب دواند: سوار هنرمند چابک رکاب. نظامی.

پیشنهاد
٠

به زیر رکاب کشیدن یا گرفتن کسی را ؛ مطیع و منقاد ساختن. وی را بکار واداشتن. به تبعیت واداشتن : می کشد عقل را به زیر رکاب چون رکاب گران کشند احرار. خ ...

پیشنهاد
٠

به زیر رکاب کشیدن یا گرفتن کسی را ؛ مطیع و منقاد ساختن. وی را بکار واداشتن. به تبعیت واداشتن : می کشد عقل را به زیر رکاب چون رکاب گران کشند احرار. خ ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

پا بر رکاب ؛ آماده حرکت. مهیای رفتن و کوچ کردن : وعده وصل به فردا مفکن ای نوخط که جهان پا به رکاب است و زمان این همه نیست. صائب.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

بوتراب رکاب ؛ کسی که چون بوتراب �علی ( ع ) � برنشیند. که مانند علی در سوارکاری پیروز و غالب باشد : نظام کشور پنجم اجل رضی الدین رضای ثانی ابونصر بوتر ...

پیشنهاد
٠

با رکاب محمد عنان درآر ؛ یعنی از محمد ( ص ) باش ؛ کذا فی الاصطلاح الشعرا و درفرهنگی با سایه رکاب محمد عنان درآر نیز دیده شد. ( آنندراج ) .

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

رک نزدن ؛ قادر نبودن بر ایستادن از ضعف یا از خوف که طاری شده : فلانی رک نمیزند. ( از لغت محلی شوشتر ) .

پیشنهاد
٠

با رکاب تو خاک است ؛ کنایه از مطیع و رام ؛ ای هنگام سواری تو مطیع است و رام. انوری در تعریف اسب گوید : تبارک اﷲ ازین آب سرد آتش نعلی که با رکاب تو خا ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

رک و راست ؛ صاف و پوست کنده : �من رک و راست حرف می زنم � ( فرهنگ فارسی معین ) .

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

- رقیق اللفظ ؛ آنچه از سخن سهل و عذب باشد. ( از اقرب الموارد ) .

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

رقیق المعانی ؛ لطیف. ( اقرب الموارد ) . || لاغر. || شفیق و مهربان. سلیم و رحیم. || پست و دون. ( ناظم الاطباء ) . || قرصی است که از آرد سرشته با روغن ...