پیشنهاد‌های علی باقری (٣٧,٤٧٥)

بازدید
٢٣,٨٥٠
تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

- سپه ساختن ؛ تعبیه لشکر. تجهیز سپاه : سپه ساختن دانی و کیمیا سپهبد بدستت پدر با نیا. فردوسی. سپه ساز و برکش بفرمان من برآور یکی گرد از آن انجمن. ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

رزمگاه ساختن ؛ جنگ براه انداختن : که گویند کز بهر تخت و کلاه چرا ساخت طلحند گو رزمگاه. فردوسی.

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

روان ساختن ؛ جاری کردن : بدو گفت کای پیر برگشته بخت چرا سیر گشتی تو از تاج و تخت که رزم مرا کرده ای آرزوی روان سازم از خونت ایدر بجوی. فردوسی.

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

دست برساختن ؛ دست یازیدن. دست انداختن : چو از گرز و نیزه بپرداختند به بند کمر دست برساختند. فردوسی.

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

رخنه ساختن ؛ رخنه کردن : رخنه سازی تو دست مستان را بشکنی پای زیر دستان را. نظامی ( هفت پیکر ) .

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

رزم ساختن ؛ آماده رزم شدن. آهنگ رزم کردن : چو او رزم سازد چو پاید گروه کند کوه دریا و، دریا چو کوه. فردوسی. بخوانش بفرمانبری پیش باز بگو باژ بپذیر ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

در ساختن ؛ سازگاری کردن : تا سرینت با میان در ساخته ست کوهی از موئی روان آویخته. خاقانی. بر در هر کس چوصبا درمتاز با دم هرخس چو هوا درمساز. نظامی ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

درمان ساختن ؛ علاج کردن : نباشد پزشکش کسی جز که شاه که درمانش سازد بگنج و سپاه. اسدی ( گرشاسبنامه ) . گفت ازین نوع شکایت که تو داری سعدی درد عشق اس ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

دستارچه ساختن ؛ تهیه دستارچه ، ایجاد آن : آن زمان کز آتشین کوثر شدیم آلوده لب عنبرین دستارچه از زلف دلبر ساختیم. خاقانی ( دیوان ص 814 ) . - || کنا ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

حرب ساختن ؛ جنگ کردن : بزخمی کزوغ ورا خرد کرد چنین حرب سازند مردان مرد. عسجدی ( از جهانگیری ) .

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

حیلت ساختن ؛ حیله کردن. چاره کردن : چون وی در آخر کار دید که آن دولت به آخر آمده است حیلت آن ساخت که چون گریزد. ( تاریخ بیهقی ) . با دهر که با تو حی ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

جای ساختن ؛ جای گزیدن : کیومرث شد بر جهان کدخدای نخستین به کوه اندرون ساخت جای. فردوسی. - || جای ساختن ؛ جای دادن : ز شادی ساختش بر فرق خود جای که ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

چاره ساختن ؛ تدبیر کردن. تدبیری اندیشیدن : ازآن پس یکی چاره ای ساختن ز هر گونه اندیشه انداختن. فردوسی. بدو گفت من چاره سازم ترا بخورشید سر برفرازم ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

جنگ ساختن ؛ جنگ راه انداختن. جنگ ساز کردن : بیکی زخم طپانچه که بدان روی کریه بزدم ، جنگ چه سازی چه کنی بانگ و ژغاز؟ بوالمثل. دگر گفت از آن رفت بر آس ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

پاره ساختن ؛ پاره کردن : اینها [ هندوانه ها ] را پاره ساز که خورندگان میرسند. ( انیس الطالبین بخاری نسخه خطی کتابخانه مؤلف ص 104 ) .

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

پاسخ ساختن ؛ پاسخ گفتن. جواب دادن : همه مهتران سر برافراختند همه پاسخ پادشا ساختند. فردوسی.

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

پاک ساختن ؛ پرداختن. خالی کردن : زفرزند تو باشد آن پاکدین ز ضحاک او پاک سازد زمین. فردوسی.

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

برساختن ؛ آماده شدن : که برساز کامد گه رفتنت سر آمد نژندی و ناخفتنت. فردوسی. که برساز تا سوی دشمن شوی بکوشی و از تاختن نغنوی. فردوسی.

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

بساختن ؛ به تمام معانی ساختن آید:

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

بهانه ساختن ؛ بهانه جستن : بهانه همی ساخت بر هفتواد که دینار بستاند از بدنژاد. فردوسی.

پیشنهاد
٠

با هم ساختن و بهم ساختن و یک با دیگر ساختن ؛ بصلح و آشتی زیستن. سازگاری داشتن : در اندیشید از آن دو یار دلکش که چون سازد بهم خاشاک و آتش. نظامی ( خس ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

با هم ساختن و بهم ساختن و یک با دیگر ساختن ؛ بصلح و آشتی زیستن. سازگاری داشتن : در اندیشید از آن دو یار دلکش که چون سازد بهم خاشاک و آتش. نظامی ( خس ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

با هم ساختن و بهم ساختن و یک با دیگر ساختن ؛ بصلح و آشتی زیستن. سازگاری داشتن : در اندیشید از آن دو یار دلکش که چون سازد بهم خاشاک و آتش. نظامی ( خس ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

با هم ساختن و بهم ساختن و یک با دیگر ساختن ؛ بصلح و آشتی زیستن. سازگاری داشتن : در اندیشید از آن دو یار دلکش که چون سازد بهم خاشاک و آتش. نظامی ( خس ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

التجا ساختن ؛ پناه بردن : ومنهزم بشهر آمدن و التجا ساختن بخدمت خداوند ملک معظم. ( تاریخ سیستان ) . برادر مهتر او فیروز بپادشاه هیتال التجا ساخت. ( تا ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

بار ساختن ؛ بار کردن : این گندم را بر دراز گوش بارساز و بطرف شهر بخارا روان شو. ( انیس الطالبین بخاری ص 177 ) . خواجه فرمودند درازگوشان بار سازید، در ...

پیشنهاد
٠

ساختن یا نساختن غذائی یا دوائی یا آب و هوای جائی کسی را ؛ ملایم طبع وی بودن و نبودن. موافق طبع و مزاج او بودن یا نبودن. با مزاج او سازوار آمدن یا نیا ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

آشتی ساختن ؛ آشتی کردن. صلح کردن : ز بدخواه ، در آشتی ساختن بترس از شبیخون و از تاختن. اسدی ( گرشاسبنامه ) .

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

آفرین ساختن ؛ آفرین گفتن. آفرین کردن : به پیش گو پیلتن تاختند ز شادی بر او آفرین ساختند. فردوسی.

پیشنهاد
٠

ساختن یا نساختن غذائی یا دوائی یا آب و هوای جائی کسی را ؛ ملایم طبع وی بودن و نبودن. موافق طبع و مزاج او بودن یا نبودن. با مزاج او سازوار آمدن یا نیا ...

پیشنهاد
٠

ساختن یا نساختن غذائی یا دوائی یا آب و هوای جائی کسی را ؛ ملایم طبع وی بودن و نبودن. موافق طبع و مزاج او بودن یا نبودن. با مزاج او سازوار آمدن یا نیا ...

پیشنهاد
٠

از کسی ، کسی ( یا چیزی ) ساختن ؛ او را چنان پنداشتن. اورا به صورت وی ( یا آن چیز ) درآوردن : چنین گفت کای مهتر سرفراز ز من کودک شیرخواره مساز. فردوس ...

پیشنهاد
٠

از کسی ، کسی ( یا چیزی ) ساختن ؛ او را چنان پنداشتن. اورا به صورت وی ( یا آن چیز ) درآوردن : چنین گفت کای مهتر سرفراز ز من کودک شیرخواره مساز. فردوس ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

ساخت فروکردن ؛ ساخت فروگشادن ، ساخت گشادن. زین و برگ از پشت مرکب برداشتن : ساخت فروکند ز اسب آینه بندد آسمان صبح قبا زره کند ابر کند زره گری. خاقانی ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

ساخت زر ؛ ستام زرین. ستام زر اندود و زین و برگ مرصع : بو بشر تبانی. . . بروزگار سامانیان ساخت و زر داشت ، و بدان روزگار این تشریف بزرگ گرفته بودند. ( ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

- ساخت افکندن ؛ ساخت انداختن. ستام و یراق بر زین نهادن : ابوالقاسم رازی رادید و بر اسبی قیمتی برنشسته و ساختی گران افکنده زراندود و غاشیه ای فراخ و پ ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

ساخت انداختن ؛ ساخت افکندن : بامدادن که یکسواره چرخ ساخت بر پشت اشقر اندازد. خاقانی.

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

ساخت تمام کردن ؛ مکمل تجهیز کردن : جواب داد که یک ماه زمان ده تا بنگرم و تدبیر آن بکنم و بدین آن خواست تا همه بیاسایند و ساخت تمام کند. ( تاریخ بلعمی ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

رودکنار. رودبار. کنار رود.

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

بری ساحت ؛ بری الساحة. بر کنار. برائت ساحت داشتن : رنج ز فریاد بری ساحت است درعقب رنج بسی راحت است. نظامی ( مخزن الاسرار ) .

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

برائت ساحت ؛ بیگناهی. برائت از گناهی که بکسی نسبت میدهند : دمنه دانست که اگر این سخن بر شتربه ظاهر کند در حال برائت ساحت. . . خویش معلوم گرداند. ( کل ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

سابقه معرفت ؛ از پیش با هم آشنابودن. آشنائی قبلی داشتن. سابقه آشنائی. شناختگی قبلی : نزدیک صاحبدیوان رفتم بسابقه معرفتی که در میان بود و صورت حالش بی ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

سابقه عنایت ؛ درباره کسی از دیرباز عنایت داشتن. عنایت دیرین. عنایت قدیم : یا رب بنظر رحمت ، آفت رسیدگان آخر زمان را دریاب و بسابقه عنایات کار ایشان ب ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

سابقه لطف ؛ درباره ٔکسی از دیر باز لطف داشتن. لطف دیرینه. مرحمت قدیم : بخشندگی و سابقه لطف و رحمتش ما را بحسن عاقبت امّیدوار کرد. سعدی.

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

سابقه محبت ؛ سابقه دوستی. ازپیش با هم دوست بودن. دوستی قبلی داشتن.

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

سابقه آشنائی ؛ از دیرباز با هم آشنا بودن از پیش آشنا بودن. آشنائی قبلی داشتن. سابقه معرفت. - سابقه خدمت ؛ خدمت دیرینه داشتن.

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

سابقه دوستی ؛ ازپیش با هم دوست بودن. سابقه محبت. دوستی قبلی داشتن.

پیشنهاد
٠

افرغ من حجام ساباط ؛ بیکارتر از حجام ساباط؛ سخت عاطل و بیکار مانده. در ساباط حجامی بود که مردم را بنسیه حجامت میکرد و چون کسی به او رجوع نمیکرد مادرش ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

صاحب نفس سائله ؛ جانداری که چون سر او را ببرند خون از رگهای آن بجهد. مقابل حشرات ، ماهیها.

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

نفس سائله ( اصطلاح فقهی ) ؛ خون جهنده.