پیشنهاد‌های علی باقری (٣٨,٢٠٦)

بازدید
٢٥,٧٢٩
تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

شتر گسسته مهار ؛ شتری که زمام آن پاره شده باشد. ( فرهنگ فارسی معین ) . اشتر که به سر خود رها باشد. که مهار گسلیده واز بند جسته باشد. گریزان و شتابان ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

شترگربه ؛ نازیبا. نامتناسب : در حیز زمانه شترگربه ها بسیست گیتی نه یک طبیعت و گردون نه یک فن است. انوری. بیتکی چند می تراشیدم زین شترگربه شعر ناهمو ...

پیشنهاد
٠

شتر را با ملاقه آب دادن. ( امثال و حکم دهخدا ) . یا شتر را به کمچه یا کفچلیز آب دادن ؛ کار ابلهانه کردن : به کفچلیز شتر را کسی که آب دهد بود هرآینه ا ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

شتر بی کوهان ؛ گونه ای شتر که کوتاه قد و فاقد کوهان و دارای پشمهای نسبتاً بلندی است و خاص آمریکای جنوبی است. لاما.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

شتر بی مهار ؛ شتر که مهار ندارد. - || مجازاً، شتر گردنکش. شتر حرون. ( از فرهنگ فارسی معین ) .

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

شتر خراسانی ؛ گونه ای شتر که در سواری استقامت و راه رفتن نیک مشهور است. بختی. اشترخراسانی. ( فرهنگ فارسی معین ) .

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

شتر بختی ؛ شتر قوی درازگردن. ( ناظم الاطباء ) . - || شتر دو کوهان. ( ناظم الاطباء ) . رجوع به بختی و شتربال و شتربا و اشتر بختی شود

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

شتر بر نردبان ؛ هویدا. آشکار. رسوا. ( امثال و حکم دهخدا ) : ای نبازیده به ملک و خانمان نزد عاقل اشتری بر نردبان. مولوی. زیر چادر مرد رسوا و عیان سخ ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

شتابان کردن ؛ به شتاب واداشتن. وادار کردن که به تعجیل برود : شتابان کرد شیرین بارگی را به تلخی داد جان یکبارگی را. نظامی.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

شتابان در کاری ؛ دست پاچه در آن کار. عجله کنان. با بی صبری. ( از یادداشت مؤلف ) .

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

شتاب آلود ؛ به شتاب درآمیخته. شتاب زده : خبر دارد که شانی آرزوی دیدنش دارد به سوی خانه رفتار شتاب آلود بینندش. شانی تکلو.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

گردون شتاب ؛ چون گردون شتابان. شتابنده چون آسمان : من آن بادرفتار گردون شتاب ز بهر شما دوش کردم کباب. سعدی.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

شبیخون گزیدن ؛انتخاب تاخت شبانه کردن : در عالمی که راه ز ظلمت به ظلمتی است از نور سوی نور شبیخون گزیده ایم. خاقانی.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

شبیخون ساز ؛ که تدارک تاخت شبانه کند. - شبیخون سازی ؛ عمل شبیخون ساز : جهان ناگه شبیخون سازیی کرد پس آن پرده لعبت بازیی کرد. نظامی.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

شبیخون گرفتن ؛ شبیخون کردن : سراسر همه رزمگه خون گرفت تو گفتی به روز او شبیخون گرفت. فردوسی.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

شبیخون کردن ؛ شبیخون بردن. تلبیت. ( ترجمان القرآن ) : بر ایشان به ناگه شبیخون کنم خبر زی شه آید که من چون کنم. فردوسی. چو تو ساز جنگ و شبیخون کنی ز ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

شبیخون ساز ؛ که تدارک تاخت شبانه کند.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

شبیخون بردن ؛ تاختن بردن به شب : هم از کنده و چاه پوشیده سر بپرهیز و آسان شبیخون مبر. اسدی. بر سرش ناگهان شبیخون برد گرد بالای هفت گردون برد. نظام ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

شبیخون جستن ؛ جویای تاختن به شب بودن : شبیخون نجویند گندآوران کسی کو گراید به گرز گران. فردوسی.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٢

شبیخون زدن ؛ شبیخون بردن. شب هنگام بر دشمن تاختن به قصد کشتار و تاراج کردن : گفت این آن کس است که بر جان عزیزان شبیخون زند. ( قصص الانبیاء ص 243 ) . ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

به شبیخون رفتن ؛ به تاختن رفتن بر سر دشمن در شب : پس اعدا به شبیخون برود دولت شاه گر زمانی به طلب او سوی اعدا نشود. منوچهری.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

ستارگان شبی ؛ کواکب لیلی ، مقابل روزی. ( فرهنگ فارسی معین ) .

پیشنهاد
٠

شبهات حکمیه وجوبیه ؛ در این مورد نیز برخی اصالت برائت را جاری دانند. برخی احتیاط و برخی میان عام البلوی و غیره فرق گذارند.

پیشنهاد
٠

شبهات محصوره و غیرمحصوره ؛ شبهات موضوعه در موضوعات محصور و نامحصور باشد. محصور مانند آنکه ظرف نجسی مابین بیست ظرف باشد که به حکم اصالت طهارت ، هر یک ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

شبهات بدویه ؛ که حکمی ندارد.

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

شبهات تحریمیه ؛ در شبهات تحریمیه حکمیه اصل برائت جاری کنند به حکم قبح عقاب بلابیان و تکلیف مالایطاق و �لایکلف اﷲ نفساً الا وسعها � و �. . . الاماآتیه ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

شبه منشور ؛ جسمی است که دو قاعده آن دو چند ضلعی غیرمشخص واقع در دو صفحه متوازی است و وجوه آن مثلثهایی هستند که رأس آنها در یکی از دو قاعده و قاعده آ ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

- شبه فلز ؛ اجسام ساده ای که به حالت گازند. ( ئیدرژن ، اکسیژن ، ازت ) و یکی از آنها ( برم ) مایع سنگین قهوه یی متمایل به قرمز سمی دودکننده ای است که ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

شبه عمد ؛ در قتل آن است که کسی عمداً بوسیله آلتی که قتاله نباشد ضربتی وارد آورد و او را بکشد و بعضی گفته اند اگر ضرب بوسیله آلتی باشد که معمولاً قتل ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

شبه فعل ؛ مشابه فعل ، در اصطلاح اهل نحو مشتقاتی است که عمل فعل را انجام دهد و حروف فعل در آنها باشد مانند اسم فاعل ، اسم مفعول ، اسم تفضیل ، صفت مشبه ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

شبه جمع ؛ در علم صرف ، آن است که هرگاه اسم دلالت بر جماعت کند و برای آن از همان لفظ اسم مفردی نباشد، چون خیل و شعب آن را شبه جمع گویند و شبه جمع برای ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

شبه ظرف ؛ جارو مجرور را گویند. ( فرهنگ علوم ) .

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

شبه ظل ؛ نیم سایه. برزخ میان سایه و روشن. مقابل ظل در خسوف و کسوف.

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

کوز شبه ؛ کوزه برنجین. ( منتهی الارب ) : عنده اوانی الشَبَه و الشِبه ؛ نزد اوهست ظرفهای برنجین. ( از اقرب الموارد ) .

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

شبه انقطاع ؛در اصطلاح ادیبان ، کلام و سخنی را گویند که جمله دوم عطف بر جمله اول باشد و با ایهام آنکه عطف بر غیرمنظور شده است. ( فرهنگ علوم از مطول ص ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

شبنم صفت ؛ شبیه و مانند شبنم. ( ناظم الاطباء ) .

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

شبنم نخود ؛ ترشحات اسیدی است که از اعضای هوایی گیاه نخود هنگامی که سبز است استخراج میکنند. ( فرهنگ فارسی معین ) .

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

هنگامه شبگیر ؛ هنگامه ای که شب را فراگیرد. که در شب واقع شود : گر نقاب از آفتاب چهره برداری شبی از جهان هنگامه شبگیر بر هم میخورد. سالک یزدی.

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

شب بوی انگلیسی ؛ گیاهی است از تیره صلیبیان که آن راعلف سیر نیز گویند. ارتفاعش بین 30 تا 50 سانتیمتر و قسمتهای تحتانی آن کمی کرک دارد. ریشه و برگ این ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

شبان وادی اَیْمَن ؛ کنایه از حضرت موسی ( ع ) هست که ده سال شبانی حضرت شعیب کرد و شعیب دختر خود را نامزد وی کرد. ( از غیاث اللغات ) ( از برهان ) : شبا ...

پیشنهاد
٠

شب از روز فرق نکردن ؛ به علت ازدحام مصایب و رزایا خاطری بغایت پریشان داشتن. شب باشد هلاک جان بیمار. شب برو ورنه بخسبی شب رود. شب پرده یک جهان توان ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

خبر شایع ؛ پراکنده و فاش. خبری مستفیض.

پیشنهاد
٠

هر چه شاید و باید گفتن ؛ چیزی فروگذار نکردن.

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

شایسته بود ؛ واجب الوجود در مقابل ممکن الوجود. ( برهان قاطع ) . اما این ترکیب از دساتیر است و شایسته بود بمعنی ممکن الوجود است و در برهان قاطع بمعنی ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

نشایسته ؛ ناشایسته. نالایق. ناسزاوار: جای خلافهاست جهان دروی شایسته هست و هست نشایسته. ناصرخسرو.

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

شاید و باید ؛ سزاوار و ضروری. لایق و بایا. شایسته و بایسته.

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

ناشایسته ؛ ناسزاوار. نابجا: و او ( صفوان ) مهار شتر گرفت و رو بلشکر نهاد و آنجا سخنان ناشایسته می گفتند. ( قصص الانبیاء ص 228 ) .

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

شایسته مزاج ؛ ملایم و متواضع و حلیم. ( ناظم الاطباء ) .

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

شایسته هستی ؛ بمعنی شایسته بود. واجب الوجود. ( برهان قاطع ) . اما این ترکیب از دساتیر است. شایسته هستی یعنی ممکن الوجود این نیز در برهان واجب الوجود ...

پیشنهاد
٠

شایسته و بایسته ؛ درخور و لازم. از اتباع است ، هرچه شایسته و بایسته خودش بود بمن شمرد، یعنی هرچه لایق و سزاوار خود بود بمن گفت. ( از یادداشت مؤلف ) .