پیشنهاد‌های علی باقری (٢٨,٨٢٦)

بازدید
٤,٠٢٥
پیشنهاد
٠

زیر پای کسی پوست خربزه گذاشتن:[مجازی] برای شکست دادن یا بی اعتبار کردن او توطئه کردن. [ رندان پوست خربزه زیر پای رئیس گذاشتند و باعث عزل او شدند. ) ...

پیشنهاد
٠

زیر پای کسی انداختن ۱ - در مسیر حرکت او گستردند یا انداختن ( یک قالی انداخته بودند زیر پایشان ) ۲ - برای سوار شدن در اختیار او گذاشتن ( یک ماشین نو ا ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

زیر پا گذاشتن:[کنایی]۱ - ارزش و اعتبار قائل نشدن و اهمیت ندادن ( دوستی ۳۰ ساله را زیر پا گذاشت. نباید قانون را زیر پا گذاشت ) ۲ - گشتن، به ویژه در جس ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

زیر بغل زدن: میان بازو و پهلو قرار دادن و بلند کردن ( کتاب را زیر بغلش زد و برد ) بغل زدن. ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

پیشنهاد
٠

زیر بته عمل آمدن:[ مجازی] پدر و مادر یا خانواده درستی نداشتن ( خیال می کند بقیه زیر بته عمل آمده اند ) ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارس ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

زیر بال گرفتن:[کنایی] حمایت کردن ( بچه های برادر را زیر بال گرفت و بزرگشان کرد ) ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

زیر آوار ماندن: بر اثر فرو ریختن ساختمان در زیر مصالح ساختمانی ماندن. ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

زیر قیمت: ارزان تر از بهای واقعی. ( همه را زیر قیمت فروخت و خیلی ضرر کرد ) . ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

زیر جلدی: در زیر پوست، تزریق زیر جلدی. ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

زیر پله ( ای ) : فضایی ( مانند اتاق، انبار. . . ) که در زیر پله ها قرار دارد. ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

زیر کردن: با وسیله نقلیه از روی کسی یا چیزی گذشتن یا به او آسیب رساندن ( گربه ای بیچاره را با دوچرخه زیر کرد ) . به همین قیاس زیر گرفتن

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

خلاف رفتن: در جهت غلط و مخالف در عرف یا قانون حرکت کردن ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

خلاصی داشتن رهایی داشتن. ( یک روز از دستش خلاصی ندارم ) ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر ) خلاصی داشتن: هرز بودن و تنظیم نبودن ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

خلاء سیاسی: فقدان نیروها یا شخصیت های سیاسی کارآمد. ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

خلاء فکری: فقدان اندیشه های کارساز و موثر. ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

پیشنهاد
٠

خفت کسی را چسبیدن:[ مجازی] او را در تنگنا گذاشتن. ( برو خفت پدر شوهرت را بچسب و بگو بیاید ) ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

پیشنهاد
٠

خط و نشان کشیدن برای کسی:[ کنایی] او را تهدید کردن ( برایم خط و نشان کشیده که اگر آن طرف ها پیدایم شود چنین و چنان می کند. ) ( صدری افشار، غلامحسین ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

خط کش تی: خط کشی که به سر آن یک خط کش کوچکتر با زاویه قایم متصل شده و در کشیدن رسم های دقیق به کار می رود. ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

خط کش اشل: نوعی خط کش مهندسی با مقطع منشور که هر یک از ۶ لبه آن بر اساس مقیاس مثلاً: یک دهم تا یک صدم درجه بندی شده است. ( صدری افشار، غلامحسین و ه ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

خطر آفرین:/xatarāfarin/، ها؛ - ان/: صفت، موجب پیدایش خطر ( نداشتن وسیله های ایمنی در سفرهای زمستانی خطرآفرین است. ) ( صدری افشار، غلامحسین و همکارا ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

به خطر افتادن: در معرض زیان یا آسیب احتمالی قرار گرفتن. ( در اثر سهل انگاری و نگرفتن اطلاعات هواشناسی جان همه به خطر افتاد. ) ( صدری افشار، غلامحسی ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

از خطر گذشتن: از احتمال آسیب یا زیان رهایی یافتن ( با تمام شدن طوفان از خطر گذشتیم و به آرامی از کوه پایین آمدیم ) ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران ...

پیشنهاد
٠

توی/ در خط چیزی بودن:[ گفتاری] به آن توجه یا علاقه نشان دادن، ( اصلاً تو خط زن گرفتن نبود، افتاده بود تو خط سیاست و حزب بازی. ) ( صدری افشار، غلامح ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

به خط کردن: در صف قرار دادن، به صف کشیدن، واداشتن ( بچه ها را به خط کرد ) . ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

پیشنهاد
٠

خط کسی را خواندن:[ مجازی] به دستورها یا سفارش های او اهمیت دادن ( در آنجا کسی خط مرا نمی خواند. ) ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معا ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

خط کشیدن: ۱ - خط رسم کردن. ( زیر صفت ها و قیده ها خط بکش ) ۲ - خط زدن ( روی این جمله خط بکش ) ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

پیشنهاد
٠

خط روی خط افتادن: مخلوط شدن دو یا چند خط تلفن. پدید آمدن اتصال ناخواسته میان چند خط تلفن. ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

خط افتادن: پیدا شدن خط یا خراش بر سطح چیزی ( دو سه جا روی بدنه ماشین خط افتاده بود ) به همین قیاس خط انداختن. ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فره ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

خط واحد:[ گفتاری] ۱ - شبکه اتوبوسرانی شهری، ۲ - اتوبوس متعلق به آن شبکه. ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

خط میدان:[ مکانیک] فاصله میان اندازه اسمی و اندازه حقیقی یک جسم. ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

خط لوله: مجموعه ای از لوله و تجهیزات به هم پیوسته برای انتقال یک سیال. ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

خط کسری: خطی که دو کمیّت را در بالا و پایین آن می نویسند و به مفهوم تقسیم کمیت بالایی بر پایینی است. ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

خط کرسی: خط افقی که جایی قرار گرفتن هر یک از حروف الفبا را نشان می دهد. آ در بالای خط کرسی و م در زیر آن قرار دارد. ( صدری افشار، غلامحسین و همکارا ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

خط قرمز: ۱ - [مجازی] مرز خطر، مرزی که عبور از آن آزاد نیست ۲ - نشانه باطل کردن چیزی ( مانند یک نوشته ) ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارس ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

خط فاصله: خط کوچکی میان دو بخش یک واژه مرکب. مانند: انگلیسی - فارسی، رادیو - تلویزیون. ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

خط شَجَری:[قدیمی] از خط های متداول در ایران که حرف های الفبا به صورت خط عمودی کوچکی با یک یا چند شاخه مورب صعودی نوشته می شد. ( صدری افشار، غلامحسی ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

خط سیریلی: خطی که زبان روسی و برخی زبان های دیگر به آن نوشته می شود و آن شکل اقتباس شده از خط یونانی است. الفبای سیریلی. ( صدری افشار، غلامحسین و ه ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

خط ساحل: مرز میان تودهٔ آب و توده خشکی. ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

خط زنجیر:۱ - صفی از افراد که دست یکدیگر را گرفته و زنجیری پدید می آورند ۲ - ردیفی از جانداران در حال حرکت در پشت سر یکدیگر. ( صدری افشار، غلامحسین ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

خط ریز: خطی که با قلم دارای نوک نازک برای تمرین خوشنویسی نوشته می شود ۲ - نوشته ای که حروف آن ریز است. ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارس ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

خط درشت: ۱ - خطی که با قلم دارای نوک پهن معمولاً قلم نی برای تمرین خوشنویسی نوشته می شود ۲ - نوشته ای که حروف آن درشت است. ( صدری افشار، غلامحسین و ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

خط خوانا: نوشته ای که به آسانی خوانده می شود. به همین قیاس خط خوش. ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

پیشنهاد
٠

خط خرچنگ قورباغه:[مجازی] شیوه نوشتن ناشیانه، ناهموار و بد ترکیب. ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

خط حامل:[موسیقی] ۵ خط موازی که در نت نویسی به کار می رود. ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

خط چینی: خطی که زبان های کشور چین به آن نوشته می شود. به همین قیاس: خط عربی، خط فارسی. ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

خط تیره: خط افقی کوچیکی که میان دو عدد یا برای جدا کردن بخشی از جمله به کار می رود. ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

خط تولید: مجموعه تجهیزات و فراینده های تولید انبوه یک فرآورده. ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

خط تاریخ: خط موهوم در امتداد نصف النهار ۱۸۰ نسبت به نصف نهار گرینویچ، که بر اساس توافق بین المللی، شبانه روز عرفی از آنجا آغاز می شود، یعنی تقویم در ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

خط برنج: وسیله ای که برای نقش کردن خط در حروف چینی دستی به کار می رود. ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

خط اتوبوس: مجموعه ای شامل چند اتوبوس در مسیر ویژه کار می کند. به همین قیاس: خط مینی بوس، خط کشتیرانی، خط هوایی. ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، ف ...