پیشنهاد‌های علی باقری (٢٨,٨٢٦)

بازدید
٤,٠٢٥
پیشنهاد
٠

سر کسی کلاه رفتن:[ مجازی] ۱ - فریب خوردن، ( در این معامله یک میلیون سرت کلاه رفت ) ۲ - مغبون شدن. ( سرت کلاه رفت این ماشین را نخریدی )

پیشنهاد
٠

سر کسی کلاه گذاشتن:[مجازی] او را فریب دادن. ( فروشنده سرش کلاه گذاشت و رادیوی دست دوم را به جای نو به او فروخت ) ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

سر کسی کشیدن:[گفتاری] بر سر او گستردن. ( لحاف را کشید سرش ) ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

سر کسی کردن: سر او را پوشاندن. ( چادر سرش کرد ) . ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

پیشنهاد
٠

سر کسی درآوردن: به وسیله او تلافی کردن. ( چرا دق دلی ات را سر من درآوردی؟ ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

پیشنهاد
٠

سر کسی خراب شدن: مجازی سربار او شدن، بی دعوت مهمان او شدن. ( دیشب همه بچه های اداره خراب شدیم سر آقای ممتاز ) ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فره ...

پیشنهاد
٠

سر کسی حامله / آبستن بودن: او را حامله بودن، او را در رحم داشتن ( تازه سر بچه دومش حامله بود ) ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

پیشنهاد
٠

سر کسی بازی درآوردن: با رفتار فریبکارانه، اشغال تراشی و سر دواندن او را آزار دادن. ( نمی دانید در این دو سال چه بازی سر من درآوردند ) ( صدری افشار، ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

سر کسی آوردن:[ گفتاری] او را درگیر یا گرفتار کردن ( سرش چه بلاهایی که نیاورد ) به سر کسی آوردن. ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

سر کسی آمدن:[ گفتاری] ۱ - دچار شدن با حادثه یا رویدادی روبرو شدن. ( تا سرم نیامده بود باور نمی کردم ) ۲ - به سراغ او آمدن، به او مراجعه کردن ( آمده س ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

سر کسی افتادن:[ گفتاری] به او تحمیل شدن. ( خرج او هم افتاد سر من. ) ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

سر سر کار گذاشتن:۱ - به کار گماشتن، ( او را برد کارخانه گذاشت سر کار ) ۲ - [کنایی] با سرگرم کردن کسی او را وسیله خنده قرار دادن. ( می خواست تو را سر ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

سر کار رفتن: به کار مشغول شدن ( تازه سر کار رفته است ) ۲ - به محل کار رفتن. ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

سر کار آمدن: ۱ - به محل کار خود آمدن، ( حالا وقت سر کار آمدن است؟ ) ۲ - به حکومت یا ریاست رسیدن ( وقتی طالبان سر کار آمد ) ( صدری افشار، غلامحسین و ...

پیشنهاد
٠

سر قول خود بودن: به قول یا تعهد خود پایبند بودن. ( هنوز سر قولت هستی؟ ) ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

سر قوز افتادن:[ گفتاری] درصدد ناسازگاری برآمدن و به خاطر مخالفت با دیگری در کار خود اصرار کردن. ( سر قوز افتاده بود و از رادیو دست برنمی داشت. ) ( ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

سر قدم رفتن: برای قضای حاجت رفتن، به مستراح رفتن ( شبی پنج بار سرقدم می رود. ) ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

سر غیرت آمدن: غیرت کسی به جوش آمدن. ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

سر شوق آمدن: گرایش و علاقه پیدا کردن. ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

پیشنهاد
٠

سر سیبیل شاه نقاره زدن:[ مجازی] از آسایش، نعمت و ثروت بسیار برخوردار بودن ( اکبر دارد سر سیبیل شاه نقاره می زند ) ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، ...

پیشنهاد
٠

سر زبان ها افتادن: ۱ - مشهور شدن ( این شعر سر زبان ها افتاده بود ) ۲ - شایع شدن ( یک روز سر زبان ها افتاد که قرار است صلح بشود ) ( صدری افشار، غلام ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

سر زا رفتن: در هنگام زایمان مردن. ( مادر یا نوزاد ) ( بچه دومش سر زا رفت، زن اولش سر زار رفت. ) ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

سر ذوق آمدن: ذوق و حالت روحی برای فعالیت پیدا کردن ( سر ذوق آمد و زد زیر آواز ) ۲ - [گفتاری] سر شوق آمدن. ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ ف ...

پیشنهاد
٠

سر دست بلند کردن: بر روی دست ها و بالای سر خود بلند کردن ( فوتبالیست های قهرمان را سر دست بلند کردند ) ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارس ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

سر دست رفتن: سر سم و سکندری رفتن چهارپایان. ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

پیشنهاد
٠

سر حرف خود ایستادن یا بودن:[گفتاری] به سخن یا تعهد خود پایبند بودن ( اگر تو دبه نکنی من سر حرف خود ایستاده ام. ) ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

سر چیزی نشستن: بر لبه آن یادر کنار آن نشستن، ( نشست سر حوض ) ۲ - به کاری پرداختن ( نشستم سر کارم. ) ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی م ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

سر چیزی گذاشتن. :۱ - بر بالا یا بر روی آن گذاشتن. ( ساعت را گذاشت سر طاقچه ) ۲ - [ مجازی] به خاطر دستیابی به آن از دست دادن ( همه ی پولش را سر این زم ...

پیشنهاد
٠

سر چیزی کار کردن: بر روی آن کار کردن، با آن مشغول بودن ( سر مقاله ی دیروزی کار می کنم ) با آن یا به وسیله آن کار کردن ( سرساختمان کار می کرد، سر ماشی ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

سر چیزی رفتن: به سراغ آن رفتن ( رفته بود سر قابلمه و داشت یک تکه گوشت برمی داشت ۲ - به آن پرداختن، ( برویم سر بحث اصلی ) ۳ - به خاطر آن از میان رفتن، ...

پیشنهاد
٠

سر چیزی بازی درآوردن: در مورد یا به خاطر آن بهانه جویی و اشکال تراشی کردن. ( سر فروش خانه بازی درآورد ) . ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ ف ...

پیشنهاد
٠

سر چیزی انداختن: به آن ضمیمه کردن، برای افزایش سطح چیزی ( پستو را هم انداختیم سر مغازه کمی جادارتر شد. ) ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فا ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

سر چیزی آمدن: به سراغ آن آمدن. ( آمدیم سر بحث قبلی ) ۲ به نزد یا به کنار آن آمدن. ( آمدیم سر میز ) . ۳ - [کنایی] چیزی ظهور و تجلی کردن. ( سر شوق آمدن ...

پیشنهاد
٠

سر جای کسی نشستن: ۱ - در جای متعلق به کسی نشستن، ( چرا نشستی سر جای بابا؟ ) ۲ - مقام او را به دست آوردن. ( بعد از رضا شاه پسرش سر جایش نشست ) ۳ - [ ک ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

سر جایش بودن: ۱ - در جای خود بودن، ( کتاب سر جایش بود ) ۲ - در وضع طبیعی بودن ( حالش سر جایش نیست ) ۳ - [کنایی] به اعتبار خود باقی بودن. ( ناهار فردا ...

پیشنهاد
٠

سر جای خود نشاندن:[ کنایی] او را از زیاده روی بازداشتن، ( خیلی هارت و پورت می کرد مجبور شدم او را سر جایش بنشانم ) ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران ...

پیشنهاد
٠

سر جای خود رفتن: در جای خود قرار گرفتن. ( پیچ را فشار دادم رفت سر جایش ) به همین قیاس سر جای خود انداختن. ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ ف ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

سر جا آمدن: به حالت طبیعی برگشتن. ( کمی نشستم تا حالم سر جا آمد ) به همین قیاس سر جا آوردن. ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

سر تاس نشاندن:[ مجازی] بازجویی کردن، به پاسخگویی واداشتن ( پسرش را نشاند سر تاس و ته و توی قضیه را درآورد. ) ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهن ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

سر پا گرفتن:[گفتاری] به مستراح بردن یا کمک کردن برای قضای حاجت. مانند نگه داشتن بچه بر روی دست با پاهای گشاده ( بچه را سر پا بگیر تا خودش را خیس نکند ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

سر وقت: در وقت تعیین شده یا مناسب. ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

سر پا ایستادن:[گفتاری] بر روی پا ایستادن. ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

سر فرصت: در وقت مناسب، در زمانی که وقت کافی وجود دارد. ( سر فرصت بخوان ) ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

سر ضرب: فوری، بی درنگ. ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

سر صبر/ با صبر: به آهستگی، با فرصت کافی. ( سر صبر بنشین و درست مطالعه کن ) ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

سر سیاه زمستان: در سرمای شدید فصل زمستان. ( سر سیاه زمستان ما را از خانه اش بیرون کرد. ) ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

سر سیری:[ کنایی] از روی بی میلی یا بی اعتنایی. ( او سر سیری کارمی کند. ) ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

سر بزنگاه: در وقت کاملاً مناسب. ( علی سر بزنگاه خود را رساند ) ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

از کسی سر بودن: از او برتر یا بهتر بودن. ( تقی در ریاضیات از همه سر است. ) ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

سر کیف بودن: احساس شادی و لذت کردن ( دیشب خیلی سر کیف بودی ) . ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )