پیشنهاد‌های علی باقری (٣٧,٤٧٥)

بازدید
٢٣,٨٥٠
تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

ساز بادی ؛ یکی از ذوات النفخ.

پیشنهاد
٠

ساز بر تار بربستن ؛ کوک کردن ساز را : فلک قانع نشد از نغمه طنبور افزودن ز هجران بهر ما ساز نوی بر تار می بندند. مؤمن استرآبادی ( از آنندراج ) .

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

- راست ساز ؛ یکی از سه صفت ساز ذوی الاوتار. رجوع به ساز جفت شود.

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

آیه 79 سوره کهف: أَمَّا السَّفِینَةُ فَکَانَتْ لِمَسَاکِینَ یَعْمَلُونَ فِی الْبَحْرِ فَأَرَدْتُ أَنْ أَعِیبَهَا وَکَانَ وَرَاءَهُمْ مَلِکٌ یَأْخُذُ ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

آیه 78 سوره کهف: قَالَ هَٰذَا فِرَاقُ بَیْنِی وَبَیْنِکَ ۚ سَأُنَبِّئُکَ بِتَأْوِیلِ مَا لَمْ تَسْتَطِعْ عَلَیْهِ صَبْرًا ترجمه : قَالَ هَٰذَا فِرَا ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

آیه 77 سوره کهف: فَانْطَلَقَا حَتَّیٰ إِذَا أَتَیَا أَهْلَ قَرْیَةٍ اسْتَطْعَمَا أَهْلَهَا فَأَبَوْا أَنْ یُضَیِّفُوهُمَا فَوَجَدَا فِیهَا جِدَارًا ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

کرائیت از اقوام مغول مسیحی ساکن واحات شرقی داخلی صحرای گوبی و جنوب دریاچه بایکال تا دیوار چین و قویترین اقوام مغول در قرن پنجم و ششم هجری کرائیت یا ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

جوجی ( یا جوچی ) ، بزرگ ترین پسر چنگیزخان * و جدّ خانان اردوی زرین ، قِرْیم ( کریمه ) ، تِیومَن ، بخارا و خیوه . نام او را به صورتهای چوچی و توشی ( ج ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

در کتاب چنگیز به نوشته ( چنگیزخان ، هارولد لمب ، مترجم غلامحسین قراگوزلو: ص 185 ) در زیر نویس در باره جغتای آمده است جغتای تغییر یافته چاتاقای Chatag ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

نایان : نایان یک واژه مغولی است . نایان noyon یا noian فرمانده یک " تومان " با لشگر ده هزارنفری ، در بعضی مواد منظور یک عنوان تشریفاتی می باشد . ( ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

قوبیلای خان یا کوبلای خان ( مغولی: Хубилай ، مغولی میانه: "Qubilai" , انگلیسی: Kublai Khan ) ( ۲۳ سپتامبر ۱۲۱۵ میلادی – ۱۸ فوریهٔ ۱۲۹۴ میلادی در پکن ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

پاسار کردن ؛ لگدکوب کردن : پاسار میکند من و خوبان را تنگ آمدم ز پاژخ و پاسارش. ناصرخسرو.

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

شیفته سار ؛ شیفته گونه. حیران. سرگردان. سرگشته : کاتوره ؛ شیفته سار بود. ( لغت فرس اسدی ) . رجوع به کاتوره دراین لغت نامه شود.

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

پلنگ سار ؛ پلنگ خوی. آنکه خوی درندگی پلنگ را دارد : با من پلنگ سارک و روباه طبعک است آن خوک گردنک سگک دمنه گوهرک. خاقانی.

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

بدسار ؛ بدخوی. بدسیرت.

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

زبانی سار ؛ بهیأت زبانیان ( موکلان دوزخ ) . [ در وصف شمشیر ] : آن روض دوزخ بار بین ، حور زبانی سار بین بحر نهنگ اوبار بین ، آهنگ اعدا داشته. خاقانی.

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

زنگی سار ؛ که بشکل زنگیان است : وان بیابانیان زنگی سار دیومردم شدند و مردم خوار. نظامی.

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

پادشاسار ( = پادشاه سار ) ؛ بهیأت پادشاهان : آدمی نَفْس و ملایک نَفَسند پادشاسار و پیمبرسیرند. خاقانی ( دیوان چ عبد الرسولی ص 768 ) .

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

سیه سار ؛ سیه سر. سر سیاه :

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

سیه سار ؛ سیه سر. سر سیاه : آن زردتن لاغر گل خوار سیه سار زرد است و ضعیف است و چنین باشد گل خوار همواره سیه سرش ببرند ازیرا هم صورت مار است و ببرّند ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

سیمه سار ؛ سرآسیمه. آسیمه سر. آسیمه سار.

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

خنکسار ؛ سپیدسر. سر سپید : چند بگشت این زمانه بر سر من گشت جهان کرده خنگسار مرا . ناصرخسرو.

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

بادسار ؛ سبکسر. ( برهان ) .

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

اسپ سار ؛ که سری مثل اسب دارد :

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

اسپ سار ؛ که سری مثل اسب دارد : نام نوعی حیوان بجزایر چین که تنی مانند تن آدم و سری چون سر اسب دارد .

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

اژدهاسار ؛ که سری مثل اژدها دارد : نگه کرد شاه آن یلی یال و برز بکف کوه کوب اژدهاسار گرز. اسدی ( گرشاسبنامه ) .

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

شمس در اصل شِمِش بوده و یک کلمه سامی است این واژه عبری است و در عربی به شمس تغییر یافته در بیشتر موارد ش عبری در عربی به س بدل می شود مثل ارشلیم که د ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

آراسته و ساخته ؛ آماده. معد. با اسباب آراسته : هشت هزار مرد بودند از مهاجر و انصار همه آراسته و ساخته و با سلاح تمام. ( تاریخ بلعمی ) . و آنگاه درین ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

حَتَّیٰ إِذَا أَتَیَا أَهْلَ قَرْیَةٍ تا هنگامی که به آباده اى رسیدند، تا اینکه آمدند و رسیدند به یک آبادی ( شهر یا روستا أَتَیَا : اتی المکان : در ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

مکافات ساختن ؛ کیفر دادن : مکافات سازم بدان را ببد چنان کز ره شهریاران سزد. فردوسی. من این بد مکافات آن ساختم نه زان کارج تو شاه نشناختم. اسدی ( گ ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

مهربانی ساختن ؛ اظهار مهربانی کردن. مهربانی نشان دادن : این سخن گفت و چون ازین پرداخت مشفقی کرد و مهربانی ساخت. نظامی ( هفت پیکر ) .

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

وضو ساختن ؛ وضو گرفتن : سازد وضو بمسجداقصی به آب چشم شکر وضو کند بدر مسجدالحرام. خاقانی.

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

وطن ساختن ؛ وطن گزیدن. وطن کردن : من از دل آن زمان خود دست شستم که شد در زلف آن دلبر وطن ساخت. خاقانی ( دیوان ص 731 ) .

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

گذار ساختن ؛ گذشتن : بفرمود تا مرد کشتی شمار بسازد بکشتی ز دریا گذار. فردوسی.

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

گرم ساختن ؛ گرم کردن : نتوانستم که آب گرم سازم و غسل آرم. ( انیس الطالبین بخاری ، نسخه خطی کتابخانه مؤلف ص 127 ) . - لابه ساختن ؛ لابه کردن : بسی ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

مقام ساختن ؛جای گزیدن. مقام کردن : سقلاب سوی روس آمد که آنجا مقام سازد. ( مجمل التواریخ والقصص ص 104 ) .

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

کمین ساختن ؛ کمین کردن. مترصد نشستن : کمین ساختم در پس پشت اوی نماندم بجز باد در مشت اوی. فردوسی. که در جنگ هرگز نسازد کمین اگر چند باشد دلش پر ز ک ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

کین ساختن ؛ کینه ساختن. کینه جوئی کردن. ستیزه جوئی کردن : نه آرام باشد شما را نه خواب مگر ساختن کین افراسیاب. فردوسی. چنین داد پاسخ فرامرز باز که ب ...

پیشنهاد
٠

کار کسی راساختن ؛ حاجت او را بر آوردن. علاج درد او را کردن : بزرگی کن و کار ما را بساز که از پاک یزدان نه ای بی نیاز. فردوسی. کار من بیچاره درمانده ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

کفن ساختن ؛ کفن کردن. در کفن پیچیدن : چو جفت ترا روز برگشته شد بدست یکی بنده بر کشته شد بر آئین شاهان کفن ساختم ز درد جهاندار پرداختم. فردوسی. بکرم ...

پیشنهاد
٠

- || در تداول عامه ، تنبیه کردن. گوشمالی دادن. کفایت کردن. کلک چیزی را کندن. با شراب تازه زاهد ترشروئی میکند کو جوانمردی که سازد کار این بی پیر را. ...

پیشنهاد
٠

کار زنی یا دختری را ساختن ؛ با او آرمیدن.

پیشنهاد
٠

کار کسی راساختن ؛ حاجت او را بر آوردن. علاج درد او را کردن : بزرگی کن و کار ما را بساز که از پاک یزدان نه ای بی نیاز. فردوسی. کار من بیچاره درمانده ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

شعر ساختن ؛ در تداول امروز: شعر سرودن. || عشق ساختن ، عشق ورزیدن : بگو با آنکه هستی عشق می باز چو یارت هست با او عشق می ساز. نظامی ( خسرو و شیرین ) ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

فروساختن ؛ آهنگ کردن. آغاز کردن : پس از نیزه زی تیغ کین آختند پس ازتیغ کشتی فروساختند. اسدی ( گرشاسبنامه ) .

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

ستم ساختن ؛ ستم روا داشتن : به بیچارگان بر، ستم سازد اوی گر از جبر گردن بر افرازد اوی. فردوسی.

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

سرزنش ساختن ؛ سرزنش کردن. ملامت کردن : چنان دان که اندر فزونی منش نسازند بر پادشا سرزنش. فردوسی.

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

شبیخون ساختن ؛ شبیخون زدن : بدان تا مگر سازد افراسیاب بما بر شبیخون بهنگام خواب. فردوسی.

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

زخمه ساختن ؛ زخمه زدن. نغمه نواختن : بالای مدیح تو سخن نیست کس زخمه نساخت برتر از بم. خاقانی.

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

زیان ساختن ؛ زیان رسانیدن : بهر مرز بنشاند یک مرزبان بدان تا نسازند کس را زیان. دقیقی.