پیشنهاد‌های علی باقری (٢٨,٨٢٦)

بازدید
٤,٠١٦
تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

شکل در شکل ؛ گونه گون. نوع به نوع. باانواع. . . با نقش ها و نقشه های مختلف : شکل در شکل نماید به من اوراق فلک شکلها را همه برهان به خراسان یابم. خاق ...

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

شکل بسیط ؛ شکل ساده : سه خط چون کرد بر مرکز محیطی به جسم آماده شد شکل بسیطی. نظامی.

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

شکل طغرایی ؛ به صورت خط طغرایی : از تن و دل چون کنی نون و القلم نزد شحنه شکل طغرایی فرست. خاقانی. رجوع به طغرا و طغرایی شود.

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

شکل کشیدن ؛ رسم کردن تصویر و شکل. || نقش. || نقشه. ( ناظم الاطباء ) : چون از این فصل فراغ افتد وصف پارس و کورتها و شهرها و آب و هوای آن و شکلهای آن ...

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

سرداب شکل ؛ سرداب گونه. سرداب مانند : جمعی برزگران را حاضر و زمین را شکافته سرداب شکلی یافتند. ( ترجمه محاسن اصفهان ص 22 ) .

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

نیست شکل ؛ نیست صورت. که بصورت عدم باشد : نک جهان نیست شکل هست ذات وآن جهان هست شکل بی ثبات. مولوی.

پیشنهاد
٠

چین از ابرو بردن ؛ خشم فرونشاندن. کین زائل کردن : خوبگوئی ای پسر بیرون برد از میان ابروی دشمنْت چین. ناصرخسرو.

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

ابرو کشیدن ؛ با رنگی از قبیل وسمه و حنّی و روناس ابرو را رنگ کردن.

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

تیغ ابرو. چوگان ابرو. خم ابرو. طاق ابرو. طغرای ابرو. کمان ابرو. کمانخانه ابرو. ماه ابرو. محراب ابرو. هلال ابرو ؛ قوس آن : طغرای ابروی تو بامضای نیکوئ ...

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

ابرو زدن ؛ ابرو انداختن. ابرو جنباندن. اشارت کردن با ابرو دلال را. اجازه و دستوری دادن با اشارت ابرو. رضا نمودن با اشارت ابرو : کان با کف زربخش تو په ...

پیشنهاد
٠

ابرو بهم درکشیدن. چین بر ابرو افکندن یا انداختن. چین آوردن ابرو. گره بر ابرو افکندن یا انداختن. گوشه ابرو ترش کردن. ابروان پر از چین کردن. ابرو بچین ...

پیشنهاد
٠

ابرو تابیدن بر. ابرو کج کردن بر ؛ در تداول عامه ، به معنی گره بر ابرو افکندن و نظایر آن : ابرو بما متاب که ما دلشکسته ایم.

پیشنهاد
٠

لگام بر بادنهادن ؛ کنایه است از بر امری دشوار فائق آمدن. کجا رفت ننگ و کجا رفت نام که برباد صرصر نهاده لگام. ادیب پیشاوری.

پیشنهاد
٠

مار خوردن و افعی شدن:[ مجازی] ورزیده شدن در نیرنگ و حقه بازی ( از آنهاست که سالها در آن اداره مار خورده و افعی شده ) ( صدری افشار، غلامحسین و همکار ...

پیشنهاد
٠

مارهای کرمی شکل: تیره ای از مارهای کوچک کرمی شکل از زیر راسته ماران که بدنشان قهوه ای یکنواخت بدون خط و نقش و دارای پولک های گرد و صاف است با دم کوتا ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

مادر تباری:/اسم /[جامعه شناسی] نظام مبتنی بر انتصاب فرزند به مادر و خانواده ی مادری، مقابل پدر تباری. ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

مادر فولاد زره:[ کنایی] پیرزن زشت رو و تنومند. ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

مادر روحانی: عنوان خطابی احترام آمیز برای مقام های مؤنث کلیسا و راهبه ها، مادر مقدس. ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

مادر رضاعی: زنی جز مادر شخص که به او شیر داده است. ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
١

مأخوذ به حیا شدن: رودربایستی کردن

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

عصب پایه:/asabpāye/. اسم. دانش بررسی ساختار و سازوکار عصب ها، بیماری ها و درمان آنها. ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

عصب وابَران: رشته عصبی که جریان عصبی را از مرکز عصبی به خارج هدایت می کند ( مانند رشته های عصبی که موجب فعالیت ماهیچه ها یا غده ها می شود. ( صدری ا ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

عصب آوَران: رشته عصبی که جریان عصبی را از راه اندام گیرنده به مرکز عصبی می رساند. مانند: رشته های عصبی اندام های گیرنده حسی. ( صدری افشار، غلامحسین ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

عصب مغزی: رشته عصبی که مستقیماً از مغز خارج یا به آن وارد می شود و تعداد آن در ماهی ها، دوزیستان ۱۰ زوج و در خزندگان، پرندگان و پستانداران ۱۲ زوج است ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

عصب اشتیاقی: یک زوج عصب محرک خارجی چشم. ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

عصا قورت داده:[تعریض] ۱ - فاقد نرمش و انعطاف در حالت بدن و حرکت های اندام ها ( مثل عصا قورت داده ها شک و رق و ساکت و صامت نشسته بود و نه تکان می خورد ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

عشق کسی کشیدن: علاقه داشتن، تمایل داشتن، مایل بودن ( فردا اگر عشقش کشید و خواست برود تکلیف ما چیست؟ ) ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

عشق بودن: مایه خوشی بودن. ( امروز را عشق است ) ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

سر زانو: برآمدگی زانو. ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

سر پاکت: لبه پاکت روی لبه دیگر تا شده است، در پاکت. ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

سر دل:[ گفتاری] معده به ویژه بخش بالای آن.

پیشنهاد
٠

از زیر چیزی در رفتن:[ مجازی] آن را نپذیرفتن یا انکار کردن. ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

پیشنهاد
٠

زیر نگین کسی بودن:[ مجازی] در تصرف یا زیر فرمان او بودن. ( ملک، کشور ) ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

پیشنهاد
٠

زیر مهمیز کشیدن:[مجازی] سخت گیری کردن و به اطاعت واداشتن ( توران خانم خیلی زود عروسش را زیر مهمیز کشید و سر جایش نشاند. ) ( صدری افشار، غلامحسین و ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

زیر لب گفتن: به طور آهسته و با حرکت خفیف یا ناپیدای لب ها گفتن. ( زیر لب گفت فرار کن ) ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

پیشنهاد
٠

زیر کاسه نیم کاسه ای بودن:[مجازی] توطئه ای بودن، در پس ماجرای آشکار ماجرای پنهانی بودن. ( معلوم شد که این رفت و آمدها دلیل دارد وزیر کاسه نیمکاسه ای ...

پیشنهاد
٠

زیر قول خود زدن: از قول خود سرپیچی کردن؛ تعهد خود را انجام ندادن. ( مرد است و قولش، تو نباید زیر قولت بزنی ) ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهن ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

زیر سوال بردن: مورد تردید و در معرض شک و پرسش قرار دادن ( ما حق نداریم رفتار پدر را زیر سوال ببریم ) ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی ...

پیشنهاد
٠

زیر زبان کسی را کشیدن:[ مجازی] با چرب زبانی و نیرنگ از او اطلاعات گرفتن. ( زیر زبان او را بکش ببین دیروز کجا رفته ) ( صدری افشار، غلامحسین و همکارا ...

پیشنهاد
٠

زیر دین کسی بودن:[ مجازی] ۱ - از لحاظ حق شناسی نسبت به او تعهدی اخلاقی داشتن۲ - به او بدهکار بودن. ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی مع ...

پیشنهاد
٠

زیر دندان کسی مزه کردن:[ کنایی] خوشایند او بودن و توجه و طمعش را جلب کردن. ( پول مفت زیر دندانت مزه کرده ) ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ ...

پیشنهاد
٠

زیر دل کسی را زدن:[مجازی] او را بیزار کردن ( مثل اینکه خوشی زیر دلت زده. ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

پیشنهاد
٠

زیر دست پا ریختن:[ کنایی] فراوان بودن ( آنجا دختر خوشگل زیر دست و پا ریخته بود. ) ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

پیشنهاد
٠

زیر دست و پا افتادن: به علت بی توجهی در جای مناسبی افتادن که مزاحم حرکت باشد یا بر اثر حرکت افراد آسیب ببیند. ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فره ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

زیر چیزی زدن:[مجازی]۱ - آن را انکار کردن ( وقتی از علی پرسیدم زیرش زد و گفت من این حرف را نزدم ) ۲ - از تعهدی سرپیچی کردن ( آدم نباید زیر قولش بزند ) ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

زیر چیزی رفتن یا ماندن:۱ - با آن تصادف کردن. ( گربه رفت زیر ماشین و مرد ) ۲ - [ کنایی] سنگینی و دشواری ناشی از آن را تحمل کردن ( ناچار شدم زیر قرض بر ...

پیشنهاد
٠

زیر چشمی نگاه کردن: از زیر چشم و دزدیده نگریستن. ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

پیشنهاد
٠

زیر پوست کسی آب رفتن:[ مجازی] شادابی یا تندرستی بیشتر یافتن ( وقتی از سفر برگشت زیر پوستش آبی رفته بود و رنگ رویی به هم زده بود. ) ( صدری افشار، غل ...

پیشنهاد
٠

زیر پای کسی علف سبز شدن:[ مجازی] بیهوده انتظار کشیدن ( بایست تا زیر پایت علف سبز شود. ) ( صدری افشار، غلامحسین و همکاران، فرهنگ فارسی معاصر )

پیشنهاد
٠

زیر پای کسی را جارو کردن:[ کنایی] او را به ترک جایی واداشتن. ( از راه نرسیده زیر پای مادر شوهر را جارو کرد و او را به خانه دخترش فرستاد. ) ( صدری ا ...