پیشنهاد‌های علی باقری (٣٧,٤٧٥)

بازدید
٢٣,٨٥٠
تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
٠

احدی من سبع ؛ یعنی کار سخت و دشوار، تشبیهاً باحدی اللیالی السبعة التی ارسل فیها الربح عاد او یسبعسنی یوسف شدة. ( منتهی الارب ) . به امر عظیم شدید گوی ...

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
٠

سبطالعظام ؛ در گفته امروءالقیس : فجائت به سبطالعظام کانما، بمعنی معتدل قامت و مستوی قوام است. ( از اقرب الموارد ) .

پیشنهاد
٠

غلام سبطالجسم ؛ بمعنی نیکوقامت لطیف. ( از اقرب الموارد ) . سبطالجسم ؛ نیکوقامت. ( منتهی الارب ) .

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
٠

سبزه تون ؛ سبزه که کنار گلخن یا میان پلیدهای تون حمام روید و آغشه بپلیدی و کثافت بود : لفظ کآید بی دل و جان بر زبان همچو سبزه تون بود ای دوستان هم ز ...

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
٠

سبز تشت ؛ کنایه از آسمان. ( آنندراج ) : زاده خاطر بیار کز دل شب زاد صبح کرد درین سبزتشت خانه زرین غراب. خاقانی.

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
٠

سبز جای ؛ جای سبز : بسان بهشتی یکی سبز جای ندید اندرو مردم و چارپای. فردوسی. یکی باغ خوش بودش اندر سرای چو آن اندر آمد بدان سبز جای. فردوسی.

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
٠

سبز دریا ؛ دریای سبز، و متقدمان رنگ آب دریا و آسمان را که آبی بود سبز میشمردند : در آن سبز دریا چو گشتند باز بیابان گرفتند و راه دراز. فردوسی.

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
٠

سبزان ؛ معشوقان سبزرنگ. ( غیاث ) ( آنندراج ) .

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
٠

سبزان چمن ؛ کنایه از درختان. ( غیاث ) ( آنندراج ) .

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
٠

سبز بودن : از مهر او ندارم بی خنده کام و لب تا سرو سبز باشد و بار آورد پُده. رودکی.

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
٠

سبزبوم ؛ آنچه متن آن سبز باشد : هر درختی پرنیان چینی اندر سر کشید پرنیان خردنقش سبزبوم لعل کار. فرخی.

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
٠

خط سبز ؛ سبزه نورسته بر گرد صورت. موی تازه رسته بر چهره. ریشی که تازه بر آمده باشد : سعدی خط سبز دوست دارد پیرامن خد ارغوانی. سعدی ( طیبات ) . ای ن ...

پیشنهاد
٠

سر کسی سبز بودن ؛ کنایه ازسلامت و شاد بودن : بدان تا تو پیروزباشی و شاد سرت سبز بادا دلت پر ز داد. فردوسی. سرت سبز باد و دلت شادمان تن پاک دور از ب ...

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
٠

سرسبزی ؛ شادابی و تر و تازه بودن : جهان سبز دید از بسی کشت و رود بسرسبزی آمد بدانجا فرود. خاقانی.

پیشنهاد
٠

سبحانه و تعالی ؛ پاک و منزه خدای بزرگ : مجموع روزگار خود برضای حق سبحانه و تعالی گذرانیده. ( تاریخ قم ص 7 ) . حق سبحانه و تعالی ایام عمر مولانا. . . ...

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

سباقا البازی ؛ دو پای بند باز که از چرم و جز آن باشد. ( منتهی الارب ) . قیداه ُ من سیر او غیره. ( اقرب الموارد ) .

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

اهل سباحت ؛ دانا و کارآزموده در شناوری. ( ناظم الاطباء ) .

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

سبابه گزا ؛ متعجب و حیران. ( ناظم الاطباء ) .

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

الْمَدِینَةِ : به معنی شهر و آبادی . از ریشه مدن، در لغت عرب در معانی زیر آمده است: شهر ، تمدن ، مرفه شدن ، در ناز و نعمت غرق شدن ، آبادی . بعضی گفته ...

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

یَتِیمَیْنِ : به معنی دو یتیم. از ریشه یتم، در لغت عرب در معانی زیر آمده است: بی پدر شدن کودک ، از دست دادن پدر ، کوتاه شدن ، سست شدن , تاخیر کردن . ...

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

تسمیة الشیء بما یؤول الیه، نامگذاری چیزی به حالت و کیفیت آینده آن؛ از اقسام مجاز لغوی است. از اینکه بچه در آینده جوان خواهد شد به جای بچه به او جوان ...

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

غلام از ریشه غلم، در لغت عرب در معانی زیر آمده است: نوجوان ، نو خط ، پسر بچه ، برده ، غلام ، بنده ، خدمتکار . جوانی که تازه سبیل در آورده ( المنجد ) ...

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

لِغُلَامَیْنِ : به معنی برای دو غلام ( بچه ) ، متعلق به دو غلام . از ریشه غلم، در لغت عرب در معانی زیر آمده است: نوجوان ، نو خط ، پسر بچه ، برده ، غل ...

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

جِدَارُ: به معنی دیوار. از ریشه جدر، در لغت عرب در معانی زیر آمده است . دیوار ، بنا ، دیوار از لحاظ ارتفاع ، بر آمدگی بر روی بدن به دلیل ضربه و یا زخ ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

آیه 81 سوره کهف: فَأَرَدْنَا أَنْ یُبْدِلَهُمَا رَبُّهُمَا خَیْرًا مِنْهُ زَکَاةً وَأَقْرَبَ رُحْمًا ترجمه : فَأَرَدْنَا پس خواستیم أَنْ یُبْدِلَهُم ...

پیشنهاد
٠

از سایه به خورشید ( آفتاب ) نگذاشتن ؛ عمر کردن. زندگی کردن : از سایه به خورشید گرت هست امان خورشیدرخی طلب کن وسایه گل. حافظ.

پیشنهاد
٠

از سایه به خورشید ( آفتاب ) نگذاشتن ؛ عمر کردن. زندگی کردن : از سایه به خورشید گرت هست امان خورشیدرخی طلب کن وسایه گل. حافظ.

پیشنهاد
٠

سایه بر سر کسی افکندن ؛ عنایت و توجه بکسی کردن : پدرمرده را سایه بر سر فکن غبارش بیفشان و خارش بکن. سعدی ( بوستان ) .

پیشنهاد
٠

سایه بر سر کسی انداختن ؛ کسی را حمایت کردن.

پیشنهاد
١

از سایه خود ( کسی ) ترسیدن ؛ سخت ترسو بودن. سخت بیم داشتن. از همه چیز ترسیدن : و من آنچه کردم که از سایه وی بترسیدم و علت ترس از سایه پدر آن بود که. ...

پیشنهاد
٠

- زیر سایه کسی بودن ( قرارگرفتن ) ؛ در حمایت و توجه کسی بودن : اگر باب را سایه رفت از سرش تو در سایه خویشتن پرورش. سعدی.

پیشنهاد
٠

سایه کسی را با تیر ( شمشیر، خنجر ) زدن ؛ کنایه از کمال بغض و عداوت. ( آنندراج ) . سخت با او دشمن بودن چنان که او را نتوان دید : جرم طغرا چیست یا رب ک ...

پیشنهاد
٠

- زیر سایه کسی بودن ( قرارگرفتن ) ؛ در حمایت و توجه کسی بودن : اگر باب را سایه رفت از سرش تو در سایه خویشتن پرورش. سعدی.

پیشنهاد
٠

سایه کسی بر سر کسی افتادن ؛ مورد عنایت و حمایت و توجه کسی قرار گرفتن : گرم بر سر افتد ز تو سایه ای سپهرم بود کمترین پایه ای. سعدی.

پیشنهاد
٠

سایه کسی را با تیر ( شمشیر، خنجر ) زدن ؛ کنایه از کمال بغض و عداوت. ( آنندراج ) . سخت با او دشمن بودن چنان که او را نتوان دید : جرم طغرا چیست یا رب ک ...

پیشنهاد
٠

سایه کسی را با تیر ( شمشیر، خنجر ) زدن ؛ کنایه از کمال بغض و عداوت. ( آنندراج ) . سخت با او دشمن بودن چنان که او را نتوان دید : جرم طغرا چیست یا رب ک ...

پیشنهاد
٠

سایه به سایه کسی رفتن ؛ او را از نزدیک دنبال و تعقیب کردن.

پیشنهاد
٠

سایه خود را از سر کسی برداشتن ؛ حمایت خود را از او دریغ داشتن.

پیشنهاد
٠

سایه شما پاینده ؛ سایه شما کم نشود. شما زنده بمانید و حمایت شمابر من مستدام باد.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

سایه گیر ؛ آنجائی که سایه گرفته باشد: مفروش ؛ سایه گیر از درخت و نحو آن. ( منتهی الارب ) .

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

سایه ناک ؛ سایه دار:ظلیل ؛ زمین سایه ناک. ( دستور الاخوان ) . روزی سایه ناک.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

سایه یزدان ؛نایب اﷲ. ( شرفنامه ) . - || خلیفةاﷲ. ( شرفنامه ) . ظل اﷲ : همایونی و فرخنده چنین بادی همه ساله ولی در سایه تو شاد و تو در سایه یزدان. ...

پیشنهاد
٠

چون سایه در دنبال کسی بودن ؛ در تعقیب کسی بودن. کسی را تعقیب کردن. پیوسته ملازم و مراقب او بودن : همه شب پریشان از او حال من همه روز چون سایه دنبال م ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

سایه رب النعیم ؛ کنایه از خلیفةاﷲ. ( برهان ) ( آنندراج ) ( شرفنامه ) . - || کنایه از پادشاه. ( شرفنامه ) ( برهان ) ( آنندراج ) . السلطان ظل اﷲ. رجو ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

سایه سر ؛ بمجاز بمعنی شوهر است : دوستی تو و فرزندان تو مر مرا نور دل و سایه سر است. ناصرخسرو. زن را سایه سری ضروری است.

پیشنهاد
٠

از سایه شدن کار ؛ از تدبیر بیرون شدن کار. لاعلاج گشتن آن : غارت دل میکنی شرط وفا نیست این کار من از سایه شد سایه برافکن ببین. خاقانی.

پیشنهاد
٠

از سایه خود گریختن ؛ سخت ترسیدن : سایه خویش همی بیند و بگریزد از او گوید این لشکر میر است که آید بقطار. قاآنی.

پیشنهاد
٠

بی سر و سامان داشتن ؛ پریشان خاطر داشتن. مضطرب و مشوش داشتن : گر تو زین دست مرا بی سر و سامان داری من به آه سحرت زلف مشوش دارم. حافظ.

پیشنهاد
٠

سخن بی سر و سامان ؛ بی سر و ته. تافه. لاطائل : آنست گزیده که خدایش بگزیند بیهوده چه گویی سخن بی سر و سامان. ناصرخسرو.

پیشنهاد
٠

بی سر و سامان شدن ؛ بی خانمان شدن : ور به بسطام شدن نیز ز بی سامانیست پس سران بی سر و سامان شدنم نگذارند. خاقانی.