پیشنهاد‌های علی باقری (٢٨,٨٢٦)

بازدید
٤,٠٢٥
پیشنهاد
٠

جوهر کاری یا چیزی را داشتن: توانایی یا شایستگی آن را داشتن ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فارسی )

پیشنهاد
٠

سر به فلک کشیدن:[ مجازی] بسیار بلند بودن. [گرداگرد دره کوه ها سر به فلک کشیده بود] ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فارسی )

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

سر به چیزی زدن: با چیزی برابر شدن، به چیزی رسیدن. ( ثروت او سر به میلیون ها می زند ) ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فارسی )

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

سر به جهنم زدن:[ تعریض] بسیار زیاد بودن. ( حساب این پول ها سر به جهنم می زند ) ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فارسی )

پیشنهاد
٠

سر به تن کسی نبودن: مردن یا کشته شدن او ( می خواهم سر به تنت نباشد ) ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فارسی )

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

سر بردن: با شتاب بسیار رفتن: ( مگر عجله داری سر می بری؟ اینقدر عجله برای چیست؟ ) ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فارسی ) از زبان ترکی گرفته شد ...

پیشنهاد
٠

سر بر آسمان افراشتن /سودن:[ادبی] بسیار بلند بودن، احساس سربلندی کردن. ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فارسی )

پیشنهاد
٠

سر از تخم درآوردن: بیرون آمدن جوجه از تخم ( دو تا از جوجه ها تازه سر از تخم درآورده بودند ) ۲ - [مجازی] مرحله رشد و بلوغ را آغاز کردن ۳ - [کنایی] کود ...

پیشنهاد
٠

سر از پا نشناختن:[ مجازی] سخت در هیجان بودن ( از خوشحالی سر از پا نمی شناختم ) ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فارسی )

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

سرسبک کردن:[مجازی] قضای حاجت کردن، به مستراح رفتن. ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فارسی )

پیشنهاد
٠

سر سالم به گور بردن:[مجازی] آسوده و بی خطر زندگی کردن و به مرگ طبیعی مردن ( تو آخر سر سالم به گور نمی بری ) ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فار ...

پیشنهاد
٠

سر راه کسی را گرفتن: او را وادار به توقف کردن ( سر راهش را گرفتم و گفتم باید تا فردا پولم را بدهی ) ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فارسی )

پیشنهاد
٠

سر راحت به زمین گذاشتن:[کنایی] با آسودگی خیال خوابیدن یا مردن. ( در آن دو سال یک شب نشد سر راحت به زمین بگذاریم ) ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معا ...

پیشنهاد
٠

سر در آخور کسی داشتن:[ تعریض] در کار او دخالت کردن ( کار تو همین است سر در آخور این و آن بکنی. ) ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فارسی )

پیشنهاد
٠

سر در آخور خود داشتن:[تعریض] دخالت نکردن در کار دیگران ( سرت در آخور خودت باشد و کار به کار کسی نداشته باش ) ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فا ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

سر دادن: رها کردن ( آواز سر دادن ) ۲ - در مبادله مازاد بهای کالای گرفته شده را دادن ( ساعتم را با ساعتش عوض کردم و ۵۰ تومان سر دادم ) ( صدری افشار، ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

سر خود را زدن: موی خود را کوتاه کردن ( ۵۰۰ تومان گرفت سرم را زد ) ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فارسی )

پیشنهاد
٠

سر خود را دزدیدن: سر خود را از معرض دید یا ضربه کنار کشیدن ( اگر اگر سرم را ندزدیده بودم شکسته بود ) ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فارسی )

پیشنهاد
٠

سر خود را جای پای خود گذاشتن:[ کنایی] سرافکنده و زبون شدن. ( دو روز دیگر سرت را می گذار ی جای پایت و برمی گردی. ) ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معا ...

پیشنهاد
٠

سر خود را در پایین انداختن: ۱ - سر خود را در جهت سینه خم کردن ( سرم را انداختم پایین ) ۲ - به پیرامون خود توجه نکردن و به آن نپرداختن ( سرم را انداخت ...

پیشنهاد
٠

سر خود را به جایی زدن: سر خود را به جایی کوبیدن. ( سرم را زدم به دیوار ) . ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فارسی )

پیشنهاد
٠

سر خود را به باد دادن:[مجازی] کشته شدن. ( به خاطر این کارها سرش را به باد داد، تو هم آخر سرت را به باد می دهی ) ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر ...

پیشنهاد
٠

سر خود را بالا گرفتن:[ مجازی] احساس سربلندی کردن. ( آفرین هم دزدی بکن هم سرت را بالا بگیر ) ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فارسی )

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

سرخواباندن:[ مجازی] غافلگیر کردن، ( خیال نکن می توانی مرا سر بخوابانی ) ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فارسی )

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

سر خم کردن:[ کنایی] فرمان بردن، سر فرود آوردن. ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فارسی )

پیشنهاد
٠

سر خر را کج کردن:[ تعریض] مسیر خود را عوض کردن. ( تا رئیس را از دور دیدم، سر خر را کسب کردم و برگشتم به اداره ) ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر ...

پیشنهاد
٠

سر حرف را باز کردن:[ گفتاری] به گفتگو پرداختن. ( با نوکر خانه سر حرف را باز کردم ) . ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فارسی )

پیشنهاد
٠

سر چیزی را هم آوردن: 1 - دهانه آن را جمع کردن ( سر کیسه را هم بیار و با نخ ببند ) ۲_[ مجازی] به وضع یا کاری به سرعت پایان بخشیدن و مانع از ادامه آن ش ...

پیشنهاد
٠

سر چیزی را گرفتن: انتهای آن را در دست گرفتن. ( سر میز را بگیر بگذاریم آن طرف ) ( سر طناب را بگیر و محکم بکش ) ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر ف ...

پیشنهاد
٠

سر چیزی باز شدن: باز شدن دهانه آن. ( سر قوطی باز شد ) ۲ - آغاز شدن آن. ( سر درد دلش باز شده بود ) ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فارسی )

پیشنهاد
٠

سر تیشه را بند کردن:[کنایی] برای خود وسیله کسب درآمد دراز مدتی به زیان دیگری پیدا کردن. ( سر تیشه را خوب بند کرده و دیگر به این زودی ها دست بردار نیس ...

پیشنهاد
٠

سر تغار کسی پایین رفتن:[ تعریض] گرسنه شدن، احساس گرسنگی کردن. ( تا سر تغارش پایین می رفت سر و صدایش بلند می شد. ) ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معا ...

پیشنهاد
٠

سر تسلیم فرود آوردن: اظهار اطاعت کردن، پذیرفتن حقانیت دیگری. ( سرانجام در برابر استدلالهای او سر تسلیم فرود آوردم ) ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ م ...

پیشنهاد
٠

سر بی صاحب تراشیدن:[ مجازی] کار بیهوده کردن. ( این کارها برایت نان و آب نمی شود با این مقاله نوشتن ها داری سر بی صاحب می تراشی ) ( صدری افشار، غلام ...

پیشنهاد
٠

سر بی شام زمین گذاشتن: بدون شام خوردن خوابیدن. ( پول نداشتیم و بسیاری شب ها سر بی شام زمین می گذاشتیم ) ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فارسی )

پیشنهاد
٠

سر بی آب تراشیدن:[ کنایی] زحمت و دردسر درست کردن، موجب زحمت و دردسر شدن. ( همیشه سر بی آب می تراشید ) ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فارسی )

پیشنهاد
٠

سر به گریبان بودن:[مجازی] غمگین یا در اندیشه بودن. ( سر به گریبان بود و نمی دانست چه کند ) ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فارسی )

پیشنهاد
٠

سر به کوه بیابان گذاشتن:[کنایی] به جای دور از آبادی و مردم گریختن. ( از دست تو سر می گذارم به کوه و بیابان )

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

ناجورگانی:/nājurgāni/ اسم] زیست شناسی[ کیفیت متفاوت بودن اندازه یاخته های جنسی ( گانه ها ) و یکسان بودن شکل و عملکرد آنها. ( صدری افشار، غلامحسین، ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

ناجور دم:/nājurdom/ صفت[ جانورشناسی] دارای باله دمی با دو بخش نامساوی ( در مورد ماهی های استخوانی دیرین ) ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فارسی ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

ناتمام گذاشتن: به پایان نرساندن، پایان ندادن. ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فارسی )

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

ناپرچمی:/nāparčami/ اسم:[ گیاه شناسی] وجود پرچم های سترون که قادر به تولید گرده نیستند. ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فارسی )

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

مهکمان/mehkamān/: اسم. کمان سفید کم رنگی که گاه بر اثر تابش خورشید، به مهی که در پیش روی ناظر قرار دارد پدید می آید. ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

مهره مار داشتن:[مجازی] مورد محبت دیگران بودن، در جلب محبت دیگران استعداد یا مهارت داشتن، ( زود علاقه همه را به خودش جلب می کرد، انگار مهرهٔ مار دارد ...

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

مهره دنبالچه: هر یک از چهار مهره ریز که در پایین ترین بخش ستون مهره های انسان قرار دارد. ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فارسی )

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

مهره خروسکی:[مکانیک] مهره ای که با دو پیش آمدگی بال مانندِِ جا انگشتی برای پیچاندن آن. ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فارسی )

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

مهرهٔ خاجی: هر یک از مهره های پیوسته استخوان خاجی در مهره داران. ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فارسی )

پیشنهاد
٠

مهر کسی را در دل پروردن: او را دوست داشتن. ( سال ها مهر او را در دل پرورده بود. ) ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فارسی )

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

مهاجرت فصلی حرکت و جابجایی تکرار شونده در فصل معینی از سال از نقطه ای به نقطه دیگر

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

در زبان عبری و در تورات به معنی ، دلپسند ، بی عیب و نقص ، خوب ، شایسته ، دلخواه آمده است . . . . . וַיַּרְא אֱלֹהִים, כִּי - טוֹב. ( تورات ، پیدایش ...