پیشنهاد‌های علی باقری (٣٨,٢٢٨)

بازدید
٢٥,٧٥٢
پیشنهاد
٠

دل به خدا سپرد : به خدا توکل کردن.

پیشنهاد
٠

سبزی خرد کردن ؛ ریزه ریزه کردن سبزی. خرد کردن سبزی. - || خودشیرینی کردن ؛ تملق گفتن. چاپلوسی نمودن. خوش آمدگوئی کردن.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سبزی پاک کن ؛ آنکه سبزی پاک کند. آنکه علفهای فضول را از خوب جدا کند. آنکه سبزیها را شستشو دهد. - || متملق. چاپلوس : من سبزی پاک کن نخواستم ؛ متملق ...

پیشنهاد
٠

سبزی پاک کردن ؛ جدا کردن علف های هرزه و بد از سبزی خوردنی وگرفتن قسمتهای گندیده.

پیشنهاد
١

سبزی پاک کردن ؛ جدا کردن علف های هرزه و بد از سبزی خوردنی وگرفتن قسمتهای گندیده. - || تملق گفتن. چاپلوسی کردن. خوش آمد گفتن. - || سبزی کسی را پاک ...

پیشنهاد
٠

آیه 84 سوره کهف: إِنَّا مَکَّنَّا لَهُ فِی الْأَرْضِ وَآتَیْنَاهُ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ سَبَبًا ترجمه : إِنَّا مَکَّنَّا لَهُ فِی الْأَرْضِ به یقین ما د ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حرا یک واژه عبری است و از زبان عبری وارد زبان عربی شده است و معنی آن می شود مطلق کوه הר ( هره ) که با ه دو چشم نوشته می شود . ولی در زبان عربی با ه ج ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مشک ساییدن ؛ سحق. کوفتن : فضل و هنر ضایعست تا ننمایند عود بر آتش نهند و مشک بسایند. سعدی.

پیشنهاد
١

سر ساییدن بر کیوان ( آسمان ) ؛ کنایه از بسیار بلند بودن. مقام بلند داشتن : یکی را سر همی ساید ز فر و فخر بر کیوان یکی راسر نشاید جز بزیر سنگ چون ارقم ...

پیشنهاد
٠

سر ساییدن بر کیوان ( آسمان ) ؛ کنایه از بسیار بلند بودن. مقام بلند داشتن : یکی را سر همی ساید ز فر و فخر بر کیوان یکی راسر نشاید جز بزیر سنگ چون ارقم ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

غالیه ساییدن ؛ کوفتن. سحق : باغ بنفشه و سمن بوی ندارد ای صبا غالیه ای بسای از آن طره مشکبوی او. سعدی ( طیبات ) .

پیشنهاد
٠

دست بر دست ساییدن ؛ تأسف خوردن : بحسرت من بسایم دست بر دست که چیزی نیستم جز باد در دست. ( ویس و رامین ) .

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

- بسامان کردن ؛ ترتیب دادن. آراستن. مرتب کردن. نظم دادن : عصیب و گرده برون کن تو زودو برهم کوب جگر بیازن و آگنج را بسامان کن. کسایی. ایا شهی که جها ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بسامان تر ؛ نیکوتر. بهتر : چو برکندی از چنگ دشمن دیار رعیت بسامان تر از وی بدار. سعدی ( بوستان ) . کسی گفت و پنداشتم طیبت است که دزدی بسامان تراز غ ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بسامان شدن ؛ سر و سامان یافتن : معشوقه بسامان شد تا باد چنین بادا کفرش همه ایمان شد تا باد چنین بادا. مولوی. - || نظم و ترتیب یافتن ( امور ) : بزا ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

گند سالار ؛ فرمانده گند، واحد بزرگی از سپاه. ( ایضاً ص 237 ) .

پیشنهاد
٠

واستریوشان سالار ؛ مدیرکل خراج. رئیس مالیات ارضی.

پیشنهاد
٠

پشتیگ بان سالار ؛ فرمانده نگهبانان سلطنتی.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دیه سالار ؛ رئیس روستاگ.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پایگان سالار ؛ فرمانده پیاده نظام. ( ایضاًص 417 ) .

پیشنهاد
٠

اندریمان سالار ؛ حاجب بزرگ و رئیس تشریفات.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سالار نوبت ؛ رئیس پاسداران.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سروسالار ؛ مرد بزرگ و محتشم.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مادی سالار ؛ رئیس میرابها به اصفهان در دوره صفویه.

پیشنهاد
٠

سالار ستارگان ؛ آفتاب.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رزم سالار ؛ فرمانده جنگ.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سابقه سالار ؛ ایزد تعالی.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

خوان سالار ؛ رئیس آشپزخانه و کل مطبخ.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جهان سالار ؛ شاه جهان.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دیرسال ؛ کهن : بفرمود کان آتش دیرسال بکشتند و کردند یکسر زُکال. نظامی. ز نیرنگ این پرده دیرسال خیالی شدم چون نبازم خیال. نظامی.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بچه سال ؛ کم سن.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دفتر سال ؛ تقویم. ( التفهیم ص 273 ) . دفتر سنه. ( گاه شماری تقی زاده ص 110 ) .

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ساکت کردن ؛ آرام کردن.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

ساک به معنی کیسه و وسیله حمل وسایل مسافرت در زبان فارسی از واژه فرانسوی با واژه ساکشین به معنی کشیدن و مکیدن همریشه می باشد . چون ساک ها معمولا دارای ...

پیشنهاد
٠

سجاده برون فکندن ؛ برون رفتن. خارج گشتن. انتقال یافتن. منتقل شدن : سجاده برون فکند ازین دیر زیرا که ندید در سرش خیر. نظامی. چون مانده شداز عذاب اند ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سجاده محرابی ؛ جانمازی که بصورت محراب بافند. ( آنندراج ) .

پیشنهاد
٠

سجاده بر ( در ) روی آب افکندن ؛ : تا هوس سجاده بر روی آب افکندن پیش خاطر آورم. ( کلیله و دمنه ) . چون سر سجاده بر آب افکند رنگ عسل بر می ناب افکند. ...

پیشنهاد
٠

سجاده بر ( در ) روی آب افکندن ؛ : تا هوس سجاده بر روی آب افکندن پیش خاطر آورم. ( کلیله و دمنه ) . چون سر سجاده بر آب افکند رنگ عسل بر می ناب افکند. ...

پیشنهاد
٠

دست زیر زنخدان ستون شدن ؛ آدمی را در حالت حیرت و تعجب دست زیر زنخ ستون میشود. ( از آنندراج ) : باران اشک خانه مردم خراب کرد دستم هنوز زیر زنخدان ستون ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٢

بازستدن ؛ بازگرفتن. پس گرفتن : ز خسرو زیان باز باید ستد اگر چه زیانست صد بار صد. فردوسی. بوسهل زوزنی و دیگران تدبیر کردند در نهان که مال بیعتی و صل ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جان ستدن ؛ میراندن : از جمال تو وقت جان ستدن ملک الموت شرمناک شده. خاقانی. یک گهر نَدْهد و بجان ستدن هر زبان باشدش هزار آهنگ. خاقانی.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تاوان ستدن ؛ تاوان خواهی کردن : و ما این تاوان مر ادب را بستدیم تا خداوندان اسپ ، اسپ را نگه دارند. ( نوروزنامه ) .

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ستبرران ؛ آنکه ران ضخیم و کلفت دارد.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٣

ستبرساق ؛دارای ساق ضخیم و کلفت.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ستبرساق ؛دارای ساق ضخیم و کلفت.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ستبرباف ؛ بافنده ثوب و جامه ضخیم و سطبر.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

ستبرباف ؛ بافنده ثوب و جامه ضخیم و سطبر.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ستبرپوست ؛ پوست کلفت.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

ستبرران ؛ آنکه ران ضخیم و کلفت دارد.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ستبراندام ؛ درشت هیکل. آنکه اندام ستبر دارد.