پیشنهاد‌های علی باقری (٢٨,٩١٤)

بازدید
٤,٣٤١
تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تخمک راه\toxmakrāh، - ها\ اسم [زیست شناسی] لوله های ناقل تخمک از تخمدان به خارج. تخمبر، تخمراهه ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فارسی )

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تخمک واژگون: از انواع تخمک که در آن سُفت و جفت در مجاورت هم قرار می گیرند. واژگون جفت ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فارسی )

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تخمک راست: از انواع تخمک که در آن سُفت، بند و جفت در یک امتداد قرار دارند. راست تخمک ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فارسی )

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تخمک خمیده: از انواع تخمک که به علت خمیدگی خورش در آن، سُفت، بند و جفت در یک امتداد قرار ندارند. ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فارسی )

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تخمپوش/ اسمtoxmpuš، - ها/:اسم [ گیاه شناسی] پوشش خارجی دانه گیاهان. ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فارسی )

پیشنهاد
٠

از تخم درآمدن: بیرون آمدن نوزاد جانور تخمگذار از درون تخم، متولد شدن آن. ( جوجه ها تازه از تخم درآمده بودند ) ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر ف ...

پیشنهاد
٠

تخم لق در دهن کسی شکستن:[کنایی] وعده بی جا دادن و در شنونده توقع ایجاد کردن. ( این تخم لق را توی دهن بچه شکستی که حالا چپ می رود راست می رود از من دو ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تخم گرفتن: دانه گیاهان را گرد آوردن. ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فارسی )

پیشنهاد
٠

تخم کسی را کشیدن: او را اخته کردن خ*** او را درآوردن. ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فارسی )

پیشنهاد
٠

تخم آفتابگردان: دانه گیاه آفتابگردان که از دانه های روغنی است و مصرف خوراکی دارد. ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فارسی )

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تخلیه تاجی: روشنایی پیرامون یک جسم رسانا بر اثر یونش هوا به اندازه ای که برای جرقه زدن کافی نیست. ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فارسی )

پیشنهاد
٠

تخلیه اطلاعاتی: عمل یا فرایند به دست آوردن همه اطلاعات مورد نیاز از شخص دستگیر شده یا کسی که بازجویی می شود. ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فا ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تخفیف گرفتن: کالایی را ارزان تر از بهای پیشنهادی فروشنده از او خریدن. ( توانست ۱۰۰ تومان تخفیف بگیرد ) ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فارسی )

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تخفیف خوردن: از تخفیف بهره مند شدن ( دو بار به او تخفیف خورد و پس از ۴ سال از زندان آزاد شد ) . ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فارسی )

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تخریبی /taxribi/:صفت. ویرانگر. ( بمب تخریبی، عملیات تخریبی. ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فارسی )

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تخریبچی:/ taxribči - ها؛ - - ان /:اسم [نظامی] کسی که کارش از کار انداختن مین، تله های انفجاری، ادوات و تاسیسات دشمن است. ( صدری افشار، غلامحسین، فر ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تخرمه:/taxerme/صفت دارای کیفیت غذایی بد ( مانند برنجی که خمیر شود و خوب نپخته باشد. ) ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فارسی )

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خالصاً مخلصاً:[ قید]: در کمال اخلاص، با یکدلی کامل. ( ( خالصاً مخلصاً همه چیز را در اختیار ما گذاشت ) ) ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فارسی )

پیشنهاد
٠

خال به چیزی نیفتادن: سطح یا ظاهر آن هیچ نشانه ای از خراش یا آسیب نداشتن ( ( هنوز یک خال هم به این یخچال نیفتاده ) )

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حرکت مولکول ها:حرکت مولکول ها در ماده که چگونگی حرکت به حالت ماده بستگی دارد. ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فارسی )

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حرکت متشابه: نوعی حرکت که در آن همواره متحرک در زمان های مساوی مسافت های مساوی طی می کند راه طی شده در واحد زمان سرعت حرکت است. ( صدری افشار، غلامح ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حرکت دودی:[ زیست شناسی] نوعی حرکت موجی انقباضی در امتداد یک اندام لوله ای شکل، به ویژه روده ها یا معده که به وسیله ماهیچه های صاف پیرامون آن پدید می ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حرکت دو بعدی: نوعی حرکت که مسیرش منحنی یا حرکت در صفحه است. ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فارسی )

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حرکت تناوبی: هر نوع حرکت ساده یا مرکب اگر در زمان های مساوی و متوالی ( به نام زمان تناوب ) عیناً تکرار شود. ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فار ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حرکت پیچی: نوعی حرکت وضعی جسم صلب در حول یک محور که در عین حال در امتداد آن محور می لغزد ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فارسی )

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حرکت انتقالی: ۱ - حرکتی که در آن همه نقطه های جسم متحرک به طور یکنواخت در یک خط یا راستای معینی حرکت می کند. 2 - نجوم گردش هر یک از سیاره ها به گرد خ ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حرف بری:/harfbari/ اسم [ گفتاری] سخن چینی، عمل یا فرایند حرف بردن و آوردن. ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فارسی )

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به حرف آمدن: سخن گفتن را آغاز کردن، به ویژه پس از مدتی سکوت یا خودداری از سخن گفتن. ( ( آخرش به حرف آمد و گفت دیشب پیش علی بود. ) ) ( صدری افشار، غ ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حرف نداشتن:[مجازی] مخالفت نکردن. ( ( اگر کتاب را لازم داری ببر من حرفی ندارم ) ) ۲ _موردی برای بحث، ایراد یا اعتراض وجود نداشتن، ( ( این ماشین حرف ند ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حرف مفت زدن: بیهوده سخن گفتن، حرف صد تا یک غاز زدن. ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فارسی )

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حرف گوش کردن: اطاعت کردن؛ فرمان بردن؛ سخن دیگران را پذیرفتن؛ ( ( چرا حرف گوش نمی کنی؟ حرف مادرت را گوش کن. ) ) حرف شنیدن ( صدری افشار، غلامحسین، فره ...

پیشنهاد
٠

حرف کشیدن: ۱ - گرفتن اطلاعات مورد نظر با تشویق یا تحریک منبع اطلاعات به حرف زدن، بدون جلب توجه و ایجاد سوءظن. ( ( رفت از دخترشان حرف کشید ) ) 2 - تحم ...

پیشنهاد
٠

حرف کسی یکی بودن: سخن خود را تغییر ندادن، بر سر گفته خود ایستادن. ( ( حرف مرد یکی است ) ) حرف کسی دو نشدن. ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فارس ...

پیشنهاد
٠

حرف کسی را خواندن: آن را پذیرفتن و از آن پیروی کردن. ( ( کسی حرف تو را نمی خواند ) ) ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فارسی )

پیشنهاد
٠

حرف کسی را به زمین انداختن: به آن اهمیت ندادن ( ( چرا حرف مادرت را زمین انداختی ) ) ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فارسی )

پیشنهاد
٠

حرف کسی را به خود گرفتن: آن را خطاب به خود تلقی کردن ( ( حرف مرا به خودش گرفت و ناراحت شد. ) ) ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فارسی )

پیشنهاد
٠

حرف کسی را به دل گرفتن: از آن رنجیدن ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فارسی )

پیشنهاد
٠

حرف کسی را بریدن: حرف کسی را ناتمام گذاشتن و خود سخن گفتن. ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فارسی )

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اهل الغرب ، یا اهل غرب ؛ مردم مغرب زمین. مردمانی که در طرف مغرب سکنی ̍ دارند. و مردم فرنگستان. مقابل اهل شرق. ( ناظم الاطباء ) .

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

- دهن فرهنگ ؛ جایی را میگویند که از کاریز آب به روی زمین آید. ( برهان ) . فرنج. رجوع به فرنج شود. || بزرگی و سنجیدگی. ( برهان ) . رجوع به فرهنج شود.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

- فرهنگ آموز. فرهنگ بستن. فرهنگجو. فرهنگجوی. فرهنگدار. فرهنگ دان. فرهنگ دوست. فرهنگسار. فرهنگ ساز. فرهنگستان. فرهنگ نامه. فرهنگ ور. فرهنگی. فرهنگ یاب ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سند عادی ؛ هر سند که رسمی نباشد قانوناً سند عادی است. رجوع به فرهنگ حقوقی تألیف لنگرودی شود. سندی که در مرجعی ذی صلاحیت تنظیم شده باشد.

پیشنهاد
٠

سند در وجه حامل ؛ نوشته ای که امضاکننده ( صادرکننده ) آن تعهد میکند وجه یا وجوهی را در موعد معین بهر کس که آن نوشته را ابراز دارد بپردازد، یعنی دارند ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سند رسمی ؛ سندی که در اداره ثبت اسناد و املاک و یا دفاتر اسناد رسمی یا در نزد سایر مأموران رسمی در حدود صلاحیت آنها وبر طبق مقررات قانونی تنظیم شده ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

تخم سند ؛ تخم حرام و این در خور و بیابانک امروز نیز متداول و در تداول خراسان نوعی دشنام و فحش بشمار میرود و به عربی منبوذ است. ( یادداشت دهخدا ) .

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سعادت سنج ؛ سنجنده سعادت. اندازه گیرنده سعادت : کمان را استخوان بر گنج کرده ترازو را سعادت سنج کرده. نظامی.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

- عنوان بستن ؛ مقام و لقبی را بر کسی نهادن : چو منشور اقبال او خوانده پیش در او بست عنوان فرزند خویش. نظامی ( از آنندراج ) .

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

- عنوانگاه ؛ محل ظهور. جای برآمدن : چو عنوانگاه عالم تاب را دید تو گفتی سگ گزیده آب را دید. نظامی. || آنچه فهمیده شود از چیزی. ( غیاث اللغات ) . || ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رقیع: ج ، اَرقِعَة. فلک ، آسمان در تورات می خوانیم : וַיִּקְרָא אֱלֹהִים לָרָקִיעַ , שָׁמָיִם و یقرا الوهیم لاراقعَ شمائم و خواند ( اسم گذاشت ) خد ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( ( روزی هنگامی که موسی مشغول چرانیدن گلۀ پدر ز ن خود یَترو ن، کاهن مدیان بود، گله را به آنسوی بیابان ، به طرف کوه حوریب ، معروف به کوه خدا راند. ) ) ...