پیشنهادهای علی باقری (٣٩,٦٨٦)
سد همدان ؛ این سد دراردیبهشت ماه 1338 هَ. ش. در شهر همدان شروع گردید و در سال 1342 اجازه بهره برداری آن داده شده است. این سد در حدود 280 متر طول و 54 ...
سد گلپایگان ؛ این سد که شهر گلپایگان را مشروب میکند بر روی رودخانه اناربار احداث و فعالیت آن از سال 1332 هَ. ش. شروع و در 15 اردیبهشت ماه 1336 اجازه ...
سد محمدعلی میرزا ؛ در شوشتر برای تقسیم آب بنا شده و به فاصله 600 ذرع از دروازه گرگر واقع است. عرض سد 25 و ارتفاع آن 5 و طول 200ذرع و شعاع آن منحنی اس ...
سد میانکنگی ؛ در چهل کیلومتری زابل روی رودخانه هیرمند با بتون مسلح بنا شده. نوع سد دریچه دار و دارای ده دهانه میباشد. عرض هر دهانه 5/8 متر و ارتفاع آ ...
سد کرج ( سد امیرکبیر ) ؛ سد بتونی کرج روی رودخانه کرج در آذرماه سال 1337 هَ. ش. شروع شد و در سوم آبانماه 1340 مورد استفاده قرار گرفت. این سد 180 متر ...
سد کوهرنگ ؛ این سد بر روی رودخانه شیخ علیخان در کوههای بختیاری زده شده است. سد در حدود دو کیلومتر پائین تر از محل تلاقی آب کوهرنگ با آب شیخ علیخان وا ...
سد کرخه ؛ سد انحرافی کرخه بطول 192 متر و ارتفاع 4/5 متر است که برای عبور سیلابهای بزرگ بر روی رودخانه کرخه بسته شده است. این سد آب رودخانه کرخه را در ...
سد زهک ؛ از نوع سدهای دریچه دار است که با بتون مسلح در 27 کیلومتری شهر زابل بنا شده است و دارای 8 دهانه است ، که هر یک 5/80 متر ارتفاع و 8/30 متر طول ...
سد صیقلان رودبار ؛ رودخانه صیقلان بار که از شهر رشت میگذرد و با بندهای پوشالی برای رفاه حال کشاورزان بنا شده بود در سال 1326 هَ. ش. طرح ریزی و ساختما ...
سد حشمت رود ؛ این سد در سال 1325 هَ. ش. آغاز و در 1326 پایان یافته است. سد حشمت رود شامل لبریز بتونی به ارتفاع 2/25 متر و ده دریچه متحرک بعرض صد متر ...
سد دز ؛ این سد بر روی رودخانه دز در نزدیکی شهر اندیمشک بنا شده است و یکی از بلندترین سدهای جهانست. ارتفاع سد متجاوز از 180 متر یا دوسوم بلندی برج ایف ...
سد الوند ؛ در 10 کیلومتری شهر قصرشیرین قرار دارد، طول سد 23 متر، ارتفاع آن 1/8 متر، عرض دهانه کانال آبگیر 4/80 متر و شامل دو دهانه با دو دریچه فلزی ا ...
سد بمپور ؛ ساختمان این سد توسط بنگاه مستقل آبیاری در سال 1331 هَ. ش. شروع شده و در خرداد سال 1335 خاتمه یافته است. نوع سد وزنی ( دورسوار ) می باشد که ...
سد باب ؛ بستن در و ممانعت کردن. ( ناظم الاطباء ) .
سخی الطبع ؛ راد. جوانمرد. گشاده دست.
سخی کف ؛ بذال. بخشنده : سخی کفی که دل او کتاب مکرمتست که هیچ آیت از او تا بحشر لاتنسخ. سوزنی.
سخن فربه ؛ کنایه از کلمه حکمت آمیز بود که وقر و مغزی در آن باشد. ( آنندراج ) : دیدی ای خواجه سخن فربه که ترا در دل از سخن فر به. سنایی ( از آنندراج ...
سخن مجلسی ؛ سخنی که برملا گویند. ( آنندراج ) .
سخن ناگوار ؛ کنایه از سخنی است که شنیدنش دشوار باشد. ( آنندراج ) .
سخن غلیفی ( اماله غلافی ) ؛ یعنی حرف کنایه دار : سخنهای غلیفی میکنداز من بهم زادان چو آیم بر دکانش تیغ اندازد بروی من. سیفی ( از آنندراج ) .
سخنرس ؛ سخن شناس. سخندان : ز شاهان سخن رس رتبه افکار صائب را بغیر از شاه والاجاه ایران کس نمیداند. صائب ( از آنندراج ) .
سخن زمهریر ؛ کنایه از سخن بی مزه و خنک و فسرده. ( برهان ) . کنایه از سخن بی مزه. ( انجمن آرا ) .
سخن در زبان نهادن ؛ به گفتار درآوردن. ( آنندراج ) . فرا یاد دادن. تعلیم دادن : هر دم هوس نهد سخنی در زبان ما مهری ببوسه کاش نهد بر دهان ما. ظهوری.
سخن در سخن آوردن ؛ حرف در حرف آوردن : سخن را سر است ای خردمند و بن میار سخن در میان سخن. سعدی.
سخن دل فروش ؛سخن دلفروز. کنایه از سخن دلپسند. ( آنندراج ) . کنایه از سخن خوب و نصایح و موعظه باشد. ( برهان ) .
سخن دراز کردن ؛ بسیار گفتن : بخنده گفت که سعدی سخن دراز مکن میان تهی و فراوان سخن چو طنبوری. سعدی.
سخن دراز کشیدن ؛ بسیار گفتن : سخن دراز کشیدیم و همچنان باقی است که ذکر دوست نگیرد بهیچگونه ملال. سعدی.
سخن چاویده ؛ کنایه از سخن بارد، بی ته ، بی مزه ، چه در وقت هرزه گفتن میگویند چه میچاوی. ( آنندراج ) .
سخن چون فلک ؛ بلند و صافی و باقی و گردنده از غایت فصاحت و بلاغت. ( انجمن آرا ) : چون فلک از پای نباید نشست تا سخن چون فلک آید بدست. ؟ ( از انجمن آرا ...
سخن داشتن بر چیزی ؛ کنایه از عیب آن چیز گرفتن. ( آنندراج ) .
سخن تلخ ؛ دشنام و حرف ناگوار، و بر این قیاس سخن بمذاق تلخ بودن. ( آنندراج ) .
سخن جور ؛ کنایه ازسخن بی لطافت و دل شکن. ( برهان ) ( آنندراج ) .
سخن پوشیده گفتن ؛ به تعریض سخن راندن.
سخن پهلودار ؛ سخن بکنایه و تعریض گفتن.
سخن پیش بردن ؛ کنایه از سخن خوب سرانجام دادن. ( آنندراج ) .
سخن پادرهوا گفتن ؛ سخن بیهوده و بی اساس گفتن.
سخن پوست کنده ؛ سخن صریح و آشکارا. ( آنندراج ) .
سخن بر خاک افکندن ؛ کنایه از خوار و بی اعتبار کردن. ( آنندراج ) : اگر ز مردم هشیاری ای نصیحت گوی سخن بخاک میفکن چرا که من مستم. حافظ.
سخن بر زمین افکندن ؛ کنایه از خوار و بی اعتبار کردن : سخن را بر زمین نتوان فکندن جمله چون یاران بسی در گوش باید کرد همچون لؤلوی لالا. خواجه سلمان س ...
سخن بلند شدن ؛ دراز شدن سخن. ( آنندراج ) : طوبی ز قامت تو نیارد که دم زند زین قصه بگذرم که سخن میشود بلند. حافظ.
سخن با کسی داشتن ؛ بکنایه ، با کسی چیزی گفتن واراده چیزی دیگر نمودن. ( آنندراج ) .
سخن از دهن کسی گرفتن ؛ پیش از آنکه کسی چیزی بگوید همان سخن بی قصد گفتن. ( آنندراج ) .
سخن از روی سخن تراشیدن ؛ کنایه از ایجاد کردن سخن. ( آنندراج ) .
سخن از زبان کسی ساختن ؛ همان حرف از دهان کسی ساختن. ( آنندراج ) .
سخن افواهی ؛ سخنانی که احتمال صدق و کذب هر دو داشته باشد. ( آنندراج ) .
سخن آب بردار ؛ سخنی که احتمال صدق و کذب هر دو داشته باشد. ( آنندراج ) .
سختی کردن ؛ درشتی کردن. خشونت : بنرمی ز دشمن توان کند پوست چو با دوست سختی کنی دشمن اوست. سعدی.
بسختی گذاشتن ؛ در عسرت و مضیقه قرار دادن : که آسانی گزیند خویشتن را زن و فرزند بگذاردبسختی. سعدی.
سختی بردن ؛ رنج بردن. مشقت دیدن. سختی کشیدن : اگر سختی بری ور کام جویی ترا آن روز باشد کاندر اویی. ( ویس و رامین ) . بسا روزگارا که سختی برد پسر چ ...
سخت بوم ؛ مراد زمین مهلک. ( از آنندراج ) : چنین گفت با پهلوانان روم که فردا درین مرکز سخت بوم. نظامی.