پیشنهاد‌های علی باقری (٢٨,٩١٤)

بازدید
٤,٦٤٣
تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دل گرفتن ؛ دلتنگ شدن. غمگین شدن. ملول شدن : دلش نگیرد از این دشت و کوه و بیشه و رود سرش نپیچد زین آبکند و لوره و خر . عنصری ( از لغت نامه اسدی ص 137 ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دُم گرفتن ؛ در پی یکدیگر ایستادن برای رسیدن نوبت.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دَم گرفتن ؛دسته جمعی خواندن.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دل برگرفتن ؛ دل کندن. بریدن از کسی. جدائی. جدا شدن. اعراض : بخدا که گر بمیرم که دل از تو برنگیرم برو ای طبیبم از سر که دوا نمی پذیرم. سعدی. که با ش ...

پیشنهاد
٠

دست گرفتن برای کسی ؛ مسخره و استهزاء کردن کسی را.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دشمن گرفتن ؛ دشمن شدن. دشمنی گزیدن : دوستان دشمن گرفتن هرگزت عادت نبود جز در این نوبت که دشمن دوست می پنداشتی. سعدی ( کلیات چ مصفا ص 578 ) .

پیشنهاد
٠

در گل یا. . . خمیر گرفتن ؛ پوشانیدن به گل یا خمیر : همه را بسایند و بقطران بسرشند و اندر صره بندند و در گل گیرند و اندر آتش نهند تا بسوزد. ( ذخیره خو ...

پیشنهاد
٠

دست گرفتن با کسی ؛ عهد و پیمان بستن : طبیبی از سامانیان را صلتی نیکو داد پنجهزار دینار و مر او را دست گرفت و عهد کرد. ( تاریخ بیهقی ) .

پیشنهاد
٠

دست به دست گرفتن ؛ دست دادن به دست کسی. پشتیبانی از یکدیگر کردن : بباشیم برداد و یزدان پرست نگیریم دست بدی را بدست. فردوسی.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

درگرفتن ؛ اثر کردن. مؤثر واقع شدن : سخن با او به مویی درنگیرد وفا از هیچ رویی درنگیرد. خاقانی. کدام چاره سگالم که در تو درگیرد کجا روم که دل من دل ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

- درس گرفتن ؛ آموختن درس از استاد و خواندن درس نزد معلم.

پیشنهاد
٠

درز گرفتن مطلبی یا جامه ای را ؛ کوتاه کردن آن. به کوتاهی آن پرداختن.

پیشنهاد
٠

در دیوار گرفتن ؛ مردی را به ستم یا به جرم در دیوار نهادن و روی او را با خشت یا آجر پوشانیدن : اگر روا باشد که موسی عمران ( ع ) . . . با فرعون طاغی. . ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

درد گرفتن چشم ، سر، دل و غیره ؛ پیدا آمدن درد در سر، چشم و سر و غیره.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در بر گرفتن ؛ در کنار گرفتن : سرش در بر گرفت از مهربانی جهان از سرگرفتش زندگانی. نظامی. به دستان خود بند از او بر گرفت سرش را ببوسید و در بر گرفت. ...

پیشنهاد
٠

دامن چیزی را گرفتن ؛ متشبث شدن. چنگ بدان درزدن. - || مجازاً گرفتار کردن : مرا هم بخت بد دامن گرفته ست که این بدبختی اندر تن گرفته ست. نظامی. ترا ...

پیشنهاد
٠

خوی کسی یا چیزی گرفتن ؛ به خصلت و سرشت هم خصلت و همخو و هم نهاد او شدن. مُتخلق به خلق و خوی او گشتن : در شرف انسان چه خلل دیدی که خوی بهائم گرفتی. ( ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خون گرفتن ؛ واجب القتل شدن و قصاص گرفتن و رگ زدن. ( آنندراج ) : چو من در خرامش کنم پای پیش کرا خون گرفتست کاید به پیش. میرخسرو ( از آنندراج ) . - ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خو گرفتن ؛ عادت کردن. مأنوس شدن. مألوف گردیدن : نظامی صفت با خرد خو گرفت نظامی مگر کاین صفت زو گرفت. نظامی.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خود گرفتن ؛ افاده فروختن. تکبر نمودن.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خورشید گرفتن ؛ کسوف : یکی گرد برخاست در دشت جنگ که بگرفت از آن روی خورشید رنگ. فردوسی.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خواب گرفتن ؛ بخواب درآمدن. خوابیدن : اسیر بند شکم را دو شب نگیرد خواب. ( گلستان ) .

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خوار گرفتن ؛ آسان گرفتن. پست و ضعیف شمردن : این فژه پیر ز دست تو مرا خوار گرفت برهاناد از او ایزد جبار مرا. ( شرح احوال رودکی تألیف سعید نفیسی ص 9 ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خنده گرفتن ؛ خندیدن. ضحک : ملک را خنده گرفت و بعفو از خطای او درگذشت. ( گلستان ) . ملک را خنده گرفت وگفت از این راست تر سخن تا عمر تو بوده است نگفته ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خشم گرفتن بر ؛ عتاب کردن بر : او بر یعقوب خشم گرفت و به کرمان شد. ( تاریخ سیستان ) . همیشه چشم نهاده بودی تا پادشاهی بزرگ و جبار بر چاکری خشم گرفتی. ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خطا گرفتن ؛ اشتباه کسی را گوشزد کردن. عیب گرفتن. انتقاد کردن : خطای بنده نگیری که مهتران و ملوک شنیده اند نصیحت ز کهتران خدم. سعدی. نه در هر سخن بح ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ختم گرفتن ؛ مجلس فاتحه منعقد کردن.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خرده گرفتن ؛ ایراد کردن. اعتراض کردن : اول پدر پیر خورد رطل دمادم تا مدعیان خرده نگیرند جوان را. سعدی ( بدایع ) . بزرگی در این خرده بر وی گرفت. سع ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خشم گرفتن ؛ عصبانی شدن بامدادان که ملک کنیزک را جست و نیافت حکایت بگفتند خشم گرفت. ( کلیات چ مصفا ص 38 ) .

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خارش گرفتن ؛ خاریدن.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خانه گرفتن ؛ خانه انتخاب کردن. اجاره کردن. لانه و مسکن کردن : همواره پر از پیچ است آن چشم فژآگن گوئی که دو بوم آنجا بر خانه گرفته است. عماره. دنیا ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خبر گرفتن ؛ استخبار. استعلام.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حمام گرفتن ؛ به حمام رفتن. استحمام کردن.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حمله گرفتن ؛ مصروعی را غش دست دادن.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حصبه گرفتن ؛ مبتلا به بیماری حصبه شدن.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حصار گرفتن ؛ محاصره کردن.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حرص گرفتن ؛ حرص یافتن. مجازاً عصبانی و ناراحت شدن : حرصم گرفت.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حجاب ( حجیب ) برگرفتن ؛ رفع حجاب. برکنار زدن حجاب : به حجاب اندرون شودخورشید چون تو گیری از آن دو لاله حجیب. رودکی. به بینش کوش هان تا چند گفتن حجا ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

- چله گرفتن. . . ( مرده ای را ) ؛ اطعام مساکین و قرائت قرآن در روزچهلم مرگ او.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جفت گرفتن ؛ همسر گزیدن. انتخاب زوج یا زوجه.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جوجه گرفتن ؛ جوجه کشیدن ( از مرغ ) .

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جمال گرفتن ؛ زیبا شدن. روشنی یافتن : و عقل به تجارب و حزم و صبر جمال گیرد. ( کلیله و دمنه ) . ملک از خردمندان جمال گیرد و دین از پرهیزگاران کمال یابد ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جزیه گرفتن ( از یهود و نصاری ) ؛ گزیت ستدن.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

- جشن گرفتن ؛ برپا کردن و منعقد کردن سوری.

پیشنهاد
٠

جای کسی را گرفتن . اشغال کردن جای و مکان وی : چگونه فراز آمدش رای این به گیتی نگیرد کسی جای این. فردوسی. ندیده ست کس بند بر پای من نه بگرفت شیر ژیا ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جام گرفتن ؛ ساغر باده گرفتن : نهادند خوان و گرفتند جام بیاد شهنشاه گیریم جام. فردوسی. ترک مه دیدار دارد زلف عنبربوی بوی جام مالامال گیرد تحفه بستان ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جان گرفتن ؛ تازه جان شدن. روح. . . تازه شدن. تجدیدقوی یافتن. زور گرفتن. ( آنندراج ) : از وصال ماه مصر آخر سلیمان جان گرفت دست خود بوسید هر کس دامن پا ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ته گرفتن ؛ آب خورش و مانند آن بخار شدن. به ته رسیدن مظروف دیگ.

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
١

جا گرفتن ؛ اشغال کردن جای و مکانی.

پیشنهاد
٠

تماس گرفتن با ؛ ارتباط یافتن با. با کسی دیدار کردن برای انجام دادن امری.