پیشنهادهای علی باقری (٢٩,٨٨٣)
بر سر کسی رفتن ؛ پیش آمدن. حادث شدن : هر چه رود بر سرم چون تو پسندی رواست بنده چه دعوی کند حکم خداوند راست. سعدی. گر آنچه بر سر من میرود ز دست فراق ...
بر سر آوردن ؛ پایان دادن. نابود کردن : که دارنده و بر سر آرنده اوست زمین و زمان را نگارنده اوست. فردوسی. - || رسیدن. غالب آمدن. غلبه کردن : عامه ب ...
بر سر زبان بودن ( افتادن ) ؛ معروف شدن : چنانکه زیادت از صد انگور را نام بر سر زبانها بگویند. ( نوروزنامه ) .
بر سر ؛ بعلاوه. باضافه : چو سی سال بگذشت بر سر دو ماه پراکنده شد فرّ و اروند شاه. فردوسی. بسه سال و سه ماه بر سر سه روز تهی گشت از آن تخت گیتی فروز ...
بر سرِ ؛ در حضورِ. پیش ِ : که آرَمْت با دخت ناپاک تن کنم رازتان بر سر انجمن. فردوسی. سخن کآن گذشت از زبان دو تن پراکنده شد بر سر انجمن. اسدی. و ب ...
از سر نهادن ؛ واژگون کردن. ( آنندراج ) . در بیت زیر بمعنی از سر بدرکردن. ترک کردن : تا نپنداری کآشفتگی از سر بنهاد تا نگویی که ز مستی به خبر بازآمد. ...
از سر چیزی درگذشتن ؛ ترک کردن. ( آنندراج ) ( بهار عجم ) . گذاشتن. واگذاشتن : دیگر عادت ملوک عجم چنان بودی که از سر گناهان درگذشتندی الا از سه گناه. ( ...
از سر، ز سر ؛ از نو. بتازگی. دوباره : زمانه نو شد و گیتی ز سر جوانی یافت امیر به شد و اینک بباده دارد رای. فرخی.
جوهر کاری یا چیزی را داشتن: توانایی یا شایستگی آن را داشتن ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فارسی )
سر به فلک کشیدن:[ مجازی] بسیار بلند بودن. [گرداگرد دره کوه ها سر به فلک کشیده بود] ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فارسی )
سر به چیزی زدن: با چیزی برابر شدن، به چیزی رسیدن. ( ثروت او سر به میلیون ها می زند ) ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فارسی )
سر به جهنم زدن:[ تعریض] بسیار زیاد بودن. ( حساب این پول ها سر به جهنم می زند ) ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فارسی )
سر به تن کسی نبودن: مردن یا کشته شدن او ( می خواهم سر به تنت نباشد ) ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فارسی )
سر بردن: با شتاب بسیار رفتن: ( مگر عجله داری سر می بری؟ اینقدر عجله برای چیست؟ ) ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فارسی ) از زبان ترکی گرفته شد ...
سر بر آسمان افراشتن /سودن:[ادبی] بسیار بلند بودن، احساس سربلندی کردن. ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فارسی )
سر از تخم درآوردن: بیرون آمدن جوجه از تخم ( دو تا از جوجه ها تازه سر از تخم درآورده بودند ) ۲ - [مجازی] مرحله رشد و بلوغ را آغاز کردن ۳ - [کنایی] کود ...
سر از پا نشناختن:[ مجازی] سخت در هیجان بودن ( از خوشحالی سر از پا نمی شناختم ) ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فارسی )
سرسبک کردن:[مجازی] قضای حاجت کردن، به مستراح رفتن. ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فارسی )
سر سالم به گور بردن:[مجازی] آسوده و بی خطر زندگی کردن و به مرگ طبیعی مردن ( تو آخر سر سالم به گور نمی بری ) ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فار ...
سر راه کسی را گرفتن: او را وادار به توقف کردن ( سر راهش را گرفتم و گفتم باید تا فردا پولم را بدهی ) ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فارسی )
سر راحت به زمین گذاشتن:[کنایی] با آسودگی خیال خوابیدن یا مردن. ( در آن دو سال یک شب نشد سر راحت به زمین بگذاریم ) ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معا ...
سر در آخور کسی داشتن:[ تعریض] در کار او دخالت کردن ( کار تو همین است سر در آخور این و آن بکنی. ) ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فارسی )
سر در آخور خود داشتن:[تعریض] دخالت نکردن در کار دیگران ( سرت در آخور خودت باشد و کار به کار کسی نداشته باش ) ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فا ...
سر دادن: رها کردن ( آواز سر دادن ) ۲ - در مبادله مازاد بهای کالای گرفته شده را دادن ( ساعتم را با ساعتش عوض کردم و ۵۰ تومان سر دادم ) ( صدری افشار، ...
سر خود را زدن: موی خود را کوتاه کردن ( ۵۰۰ تومان گرفت سرم را زد ) ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فارسی )
سر خود را دزدیدن: سر خود را از معرض دید یا ضربه کنار کشیدن ( اگر اگر سرم را ندزدیده بودم شکسته بود ) ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فارسی )
سر خود را جای پای خود گذاشتن:[ کنایی] سرافکنده و زبون شدن. ( دو روز دیگر سرت را می گذار ی جای پایت و برمی گردی. ) ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معا ...
سر خود را در پایین انداختن: ۱ - سر خود را در جهت سینه خم کردن ( سرم را انداختم پایین ) ۲ - به پیرامون خود توجه نکردن و به آن نپرداختن ( سرم را انداخت ...
سر خود را به جایی زدن: سر خود را به جایی کوبیدن. ( سرم را زدم به دیوار ) . ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فارسی )
سر خود را به باد دادن:[مجازی] کشته شدن. ( به خاطر این کارها سرش را به باد داد، تو هم آخر سرت را به باد می دهی ) ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر ...
سر خود را بالا گرفتن:[ مجازی] احساس سربلندی کردن. ( آفرین هم دزدی بکن هم سرت را بالا بگیر ) ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فارسی )
سرخواباندن:[ مجازی] غافلگیر کردن، ( خیال نکن می توانی مرا سر بخوابانی ) ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فارسی )
سر خم کردن:[ کنایی] فرمان بردن، سر فرود آوردن. ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فارسی )
سر خر را کج کردن:[ تعریض] مسیر خود را عوض کردن. ( تا رئیس را از دور دیدم، سر خر را کسب کردم و برگشتم به اداره ) ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر ...
سر حرف را باز کردن:[ گفتاری] به گفتگو پرداختن. ( با نوکر خانه سر حرف را باز کردم ) . ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فارسی )
سر چیزی را هم آوردن: 1 - دهانه آن را جمع کردن ( سر کیسه را هم بیار و با نخ ببند ) ۲_[ مجازی] به وضع یا کاری به سرعت پایان بخشیدن و مانع از ادامه آن ش ...
سر چیزی را گرفتن: انتهای آن را در دست گرفتن. ( سر میز را بگیر بگذاریم آن طرف ) ( سر طناب را بگیر و محکم بکش ) ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر ف ...
سر چیزی باز شدن: باز شدن دهانه آن. ( سر قوطی باز شد ) ۲ - آغاز شدن آن. ( سر درد دلش باز شده بود ) ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فارسی )
سر تیشه را بند کردن:[کنایی] برای خود وسیله کسب درآمد دراز مدتی به زیان دیگری پیدا کردن. ( سر تیشه را خوب بند کرده و دیگر به این زودی ها دست بردار نیس ...
سر تغار کسی پایین رفتن:[ تعریض] گرسنه شدن، احساس گرسنگی کردن. ( تا سر تغارش پایین می رفت سر و صدایش بلند می شد. ) ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معا ...
سر تسلیم فرود آوردن: اظهار اطاعت کردن، پذیرفتن حقانیت دیگری. ( سرانجام در برابر استدلالهای او سر تسلیم فرود آوردم ) ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ م ...
سر بی صاحب تراشیدن:[ مجازی] کار بیهوده کردن. ( این کارها برایت نان و آب نمی شود با این مقاله نوشتن ها داری سر بی صاحب می تراشی ) ( صدری افشار، غلام ...
سر بی شام زمین گذاشتن: بدون شام خوردن خوابیدن. ( پول نداشتیم و بسیاری شب ها سر بی شام زمین می گذاشتیم ) ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فارسی )
سر بی آب تراشیدن:[ کنایی] زحمت و دردسر درست کردن، موجب زحمت و دردسر شدن. ( همیشه سر بی آب می تراشید ) ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فارسی )
سر به گریبان بودن:[مجازی] غمگین یا در اندیشه بودن. ( سر به گریبان بود و نمی دانست چه کند ) ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فارسی )
سر به کوه بیابان گذاشتن:[کنایی] به جای دور از آبادی و مردم گریختن. ( از دست تو سر می گذارم به کوه و بیابان )
ناجورگانی:/nājurgāni/ اسم] زیست شناسی[ کیفیت متفاوت بودن اندازه یاخته های جنسی ( گانه ها ) و یکسان بودن شکل و عملکرد آنها. ( صدری افشار، غلامحسین، ...
ناجور دم:/nājurdom/ صفت[ جانورشناسی] دارای باله دمی با دو بخش نامساوی ( در مورد ماهی های استخوانی دیرین ) ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فارسی ...
ناتمام گذاشتن: به پایان نرساندن، پایان ندادن. ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فارسی )
ناپرچمی:/nāparčami/ اسم:[ گیاه شناسی] وجود پرچم های سترون که قادر به تولید گرده نیستند. ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فارسی )