پیشنهاد‌های علی باقری (٣٩,٦٨٦)

بازدید
٢٨,٩٧٣
تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شجرة لبنی ؛ میعة. عبهر. شجرة مریم. اصطراک. حب الفول. ( یادداشت مؤلف ) .

پیشنهاد
٠

شجرة معرفةالخیر ؛ به معنی شجرةالحیاة است. ( از اقرب الموارد ) .

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شجرة مریم ؛ نبات بخور مریم است. برگ آن مانند برگ لبلاب کبیر است یک روی آن سبز و روی دیگر مایل به سفیدی و مزغب و ساق آن به اندازه چهار انگشت است و گل ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

شجره نامه ؛ شجرةالنسب. نسب نامه. فهرست اسامی اجداد و پدران کسی

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شجرةالنسب ؛ شجره نامه که در آن از نام جد اعلی تا بقیه اولاد ذکر شود. ( از اقرب الموارد ) .

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شجرةالحائضه ؛ اسم ام غیلان است. ( مخزن الادویه ) .

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شجرةالحرة ؛ آزاددرخت است. ( از مخزن الادویه ) .

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شجرةالتین ؛ درخت انجیر است. ( مخزن الادویه ) . فیلگوش. ( منتهی الارب ) .

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شجرةالجبار؛ شجرالجبان. پرسیاوشان است. ( مخزن الادویه ) .

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شجرةالجن ؛دیودار است. ( مخزن الادویه ) .

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شجرةالتسبیح ؛ اندریان است. ( مخزن الادویه ) . ایوب. اندریان. ( یادداشت دهخدا ) .

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

- شجرةالتنین ؛ لوف کبیر است که لوف الحیة نامند. ( مخزن الادویه ) .

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شجرةالتیس ؛ طراغیون است. ( مخزن الادویه ) .

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شجرةالبق ؛ دردار است. که به فارسی درخت پشه نامند. ( مخزن الادویه ) . سارشکدار. سارخکدار. ( فرهنگ جهانگیری ) . دردار. نارون. پشه دار. سیاه درخت. نشم ا ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شجرةالبهق ؛ قنابری است. ( تحفه حکیم مؤمن ) .

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شجرةالاکله ؛ به عربی نام صنوبر هندی است که دیودار نامند. ( مخزن الادویه ) .

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شجرةالاکله ؛ به عربی نام صنوبر هندی است که دیودار نامند. ( مخزن الادویه ) .

پیشنهاد
٠

شجرةالبراغیث ؛ طباق است. ( مخزن الادویه ) .

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شجرة ابراهیم ؛ پنجنگشت است. بعضی آن را ام غیلان و جمعی شانج دانند و مالیقی نوشته که در فلاجه شجر ابراهیم را عظیم و طویل و کثیرالشوک و پربرگ و گل آن ز ...

پیشنهاد
٠

شجرة ابی مالک ؛ به یونانی فلوماین نامند گیاهی است که دارای دو نوع بری و بحری است و گیاه آن فقط دارای یک ساق مربع سبزرنگ و برخی مایل به سرخی و بنفش با ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شجرالخبز ؛ درخت نان. نان دار. ( یادداشت دهخدا ) .

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شجرالعقرب ؛ حبله. ( یادداشت دهخدا ) .

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شجرالعقرب ؛ حبله. ( یادداشت مؤلف ) .

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شجاعت شعار ؛ دلیر و بی باک و بی پروا. ( ناظم الاطباء ) . رجوع به شجاعة شود.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شجرالبان ؛ شوع. بان. ( یادداشت مؤلف ) .

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

- شجاع الجوع ؛ کرم شکم. ( مهذب الاسماء ) . دیدان و کرمی که در روده ها بهم میرسد. ( ناظم الاطباء ) .

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شته زدن یا شته گرفتن درخت یا زراعت ؛ پدید آمدن شته در آن. آفت شته بدان رسیدن. رجوع به شته شود.

پیشنهاد
٠

شته زدن یا شته گرفتن درخت یا زراعت ؛ پدید آمدن شته در آن. آفت شته بدان رسیدن. رجوع به شته شود.

پیشنهاد
٠

شته زدن یا شته گرفتن درخت یا زراعت ؛ پدید آمدن شته در آن. آفت شته بدان رسیدن. رجوع به شته شود.

پیشنهاد
٠

شته زدن یا شته گرفتن درخت یا زراعت ؛ پدید آمدن شته در آن. آفت شته بدان رسیدن. رجوع به شته شود.

پیشنهاد
٠

شتر گسسته مهار ؛ شتری که زمام آن پاره شده باشد. ( فرهنگ فارسی معین ) . اشتر که به سر خود رها باشد. که مهار گسلیده واز بند جسته باشد. گریزان و شتابان ...

پیشنهاد
٠

شتر یک کوهانه ؛ گونه ای شتر که خاص آسیای غربی و افریقای شمالی است و بالاترین درجات گرما را در صحاری میتواند تحمل کند و چند روز بدون آب و علف در صحرا ...

پیشنهاد
٠

شتر را با ملاقه آب دادن. ( امثال و حکم دهخدا ) . یا شتر را به کمچه یا کفچلیز آب دادن ؛ کار ابلهانه کردن : به کفچلیز شتر را کسی که آب دهد بود هرآینه ا ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شترگربه ؛ نازیبا. نامتناسب : در حیز زمانه شترگربه ها بسیست گیتی نه یک طبیعت و گردون نه یک فن است. انوری. بیتکی چند می تراشیدم زین شترگربه شعر ناهمو ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شتر بی کوهان ؛ گونه ای شتر که کوتاه قد و فاقد کوهان و دارای پشمهای نسبتاً بلندی است و خاص آمریکای جنوبی است. لاما.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شتر بی مهار ؛ شتر که مهار ندارد. - || مجازاً، شتر گردنکش. شتر حرون. ( از فرهنگ فارسی معین ) .

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شتر خراسانی ؛ گونه ای شتر که در سواری استقامت و راه رفتن نیک مشهور است. بختی. اشترخراسانی. ( فرهنگ فارسی معین ) .

پیشنهاد
٠

شتر بر نردبان ؛ هویدا. آشکار. رسوا. ( امثال و حکم دهخدا ) : ای نبازیده به ملک و خانمان نزد عاقل اشتری بر نردبان. مولوی. زیر چادر مرد رسوا و عیان سخ ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شتر بختی ؛ شتر قوی درازگردن. ( ناظم الاطباء ) . - || شتر دو کوهان. ( ناظم الاطباء ) . رجوع به بختی و شتربال و شتربا و اشتر بختی شود

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شتابان کردن ؛ به شتاب واداشتن. وادار کردن که به تعجیل برود : شتابان کرد شیرین بارگی را به تلخی داد جان یکبارگی را. نظامی.

پیشنهاد
٠

شتابان در کاری ؛ دست پاچه در آن کار. عجله کنان. با بی صبری. ( از یادداشت مؤلف ) .

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شتاب آلود ؛ به شتاب درآمیخته. شتاب زده : خبر دارد که شانی آرزوی دیدنش دارد به سوی خانه رفتار شتاب آلود بینندش. شانی تکلو.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گردون شتاب ؛ چون گردون شتابان. شتابنده چون آسمان : من آن بادرفتار گردون شتاب ز بهر شما دوش کردم کباب. سعدی.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شبیخون گزیدن ؛انتخاب تاخت شبانه کردن : در عالمی که راه ز ظلمت به ظلمتی است از نور سوی نور شبیخون گزیده ایم. خاقانی.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شبیخون کردن ؛ شبیخون بردن. تلبیت. ( ترجمان القرآن ) : بر ایشان به ناگه شبیخون کنم خبر زی شه آید که من چون کنم. فردوسی. چو تو ساز جنگ و شبیخون کنی ز ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شبیخون ساز ؛ که تدارک تاخت شبانه کند. - شبیخون سازی ؛ عمل شبیخون ساز : جهان ناگه شبیخون سازیی کرد پس آن پرده لعبت بازیی کرد. نظامی.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شبیخون گرفتن ؛ شبیخون کردن : سراسر همه رزمگه خون گرفت تو گفتی به روز او شبیخون گرفت. فردوسی.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شبیخون ساز ؛ که تدارک تاخت شبانه کند.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شبیخون بردن ؛ تاختن بردن به شب : هم از کنده و چاه پوشیده سر بپرهیز و آسان شبیخون مبر. اسدی. بر سرش ناگهان شبیخون برد گرد بالای هفت گردون برد. نظام ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شبیخون جستن ؛ جویای تاختن به شب بودن : شبیخون نجویند گندآوران کسی کو گراید به گرز گران. فردوسی.