پیشنهادهای علی باقری (٢٩,٨٨٣)
خومپذیران:/xampaziān/[ اسم] شاخه ای از جانداران پر یاخته کوچک دریایی که به حالت چسبیده به جلبک ها و جسم های غوطه ور زندگی می کنند، بدنشان دارای تقارن ...
در خم یک کوچه بودن:[مجازی]هنوز در آغاز راه یا کار بودن. ( من هنوز در خم یک کوچه ام کو تا دکتر بشوم )
خم به ابرو نیاوردن:[ مجازی] سختی و دشواری را بی شکایت تحمل کردن ( ۱۰۰ کیلو بار را بلند کرد و خم به ابرو نیاورد ) ابرو خم نکردن. ( صدری افشار، غلامح ...
خلیلی:/xalili/[ اسم] نوعی انگور کهربایی دانه دار. ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ فارسی معاصر )
واپسین نفس ؛ نفس واپسین. آخر نفس. دم آخر.
هر نفس ؛هر لحظه. هردم. در هر آن. متواتر. پیاپی : هر نفسی از سرطنازئی بازی شب ساخته شب بازئی. نظامی.
نفس گرم ؛ مقابل نفس سرد. - || دم گیرا. نفس پرتأثیر و درگیرنده : مرغ لبم از نفس گرم او پر زبان ریخته از شرم او. نظامی.
نفس نفس ؛ دمادم. پیاپی. لاینقطع. نفس در نفس. نفس بر نفس. رجوع به نفس نفس زدن در سطور بعد شود.
نفس سوار سینه شدن ؛ نفس به لب رسیدن. به حال نزع افتادن. - || بغایت مانده شدن.
نفس سرد بر زدن ؛ نفس سرد برآوردن : چو ارجاسب دید آن سپاه گران گزیده سواران نیزه وران سپاهی که چندان ندیده ست کس ز انده یکی سرد بر زد نفس. فردوسی.
نفس سرد زدن ؛ نفس سرد برآوردن : همی زنم نفسی سرد بر امید کسی که یاد ناورد از من به سالها نفسی. سعدی.
نفس سردی ؛ سردسخنی.
نفس در نفس ؛ پیاپی. دائم. لاینقطع : چو خواهی که گوئی نفس در نفس حلاوت نیابی ز گفتار کس. سعدی.
نفس سرد ؛ نسیم خنک : نفس سرد سحر گرم رو از بهر چراست یادم آمد ز پی آنکه رسول چمن است. ؟
نفس در کار کسی کردن ؛ همت در کارش کردن. نظر تأیید بر او افکندن.
نفس درگرفتن ؛ تأثیر کردن سخن دردیگران. مؤثر افتادن سخن : در جامع بعلبک وقتی کلمه ای چند همی گفتم دیدم که نفسم در نمی گیرد. ( گلستان سعدی ) .
نفس به لب رسیدن ؛ جان به لب آمدن. نفس به لب آمدن.
نفس تنگ شدن ؛ بر اثر دویدن یا ضعف یا بیماری دشوار شدن تنفس : شد نفس آن دو سه همسال او تنگ تر از حادثه حال او. نظامی.
نفس به لب آمدن ؛ جان به لب رسیدن. به حال نزع افتادن : منتظران را به لب آمد نفس ای ز تو فریاد به فریاد رس. نظامی.
نفس به شماره افتادن ؛ نفس نفس زدن.
نفس بلند شدن ؛ صدا برآمدن. به شکوه و اعتراض صدا برخاستن : از کسی نفس بلند نمی شود؛ کسی جرأت اعتراض کردن ندارد. - || کنایه از دراز شدن سخن. ( آنندر ...
نفس بریدن ؛ مردن. - || آواز کسی قطع شدن. خاموش شدن.
نفس بر لب رسیدن ؛ به حال نزع افتادن. به مردن رسیدن. - || بغایت مانده شدن و ناتوان گشتن.
نفس بر نفس ؛ پیاپی. لاینقطع. نفس در نفس : به جان گفت باید نفس بر نفس که شکرش نه کار زبان است و بس. سعدی.
نفس بازپسین ؛ نفس واپسین. ( آنندراج ) .
نفس باقی بودن ؛ مختصر فرصت و مهلتی داشتن. - || هنوز زنده بودن. رمقی از حیات در تن داشتن.
به نفس رسیدن ؛ به نفس آخر رسیدن : ساقی به نفس رسید جانم تر کن به زلال می دهانم. نظامی.
درازنفسی کردن ؛ روده درازی کردن. پرگوئی کردن.
به زلف یار برخوردن ؛ کنایه از رنجیدن کسی از کوچکترین انتقاد.
یار و یار ؛ دوست و معین.
یاریار ؛ در عبارت زیر از تاریخ بیهقی آمده است و جنبه تأکید اعتقادی یا خطاب تأکیدی دارد : و آن غلامان سرایی که از ما گریخته بودند به روزگار بورتگین ...
افتضاح شدن: بسیار بد و خراب شدن. ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فارسی )
افتضاح بار آوردن: مایه رسوایی شدن، رسوایی پدید آوردن. ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فارسی )
افتضاح بودن: بسیار بد بودن. ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فارسی )
افترا آمیز:/efterā. āmiz/ صفت. آمیخته با افترا؛ دارای نسبت های ناروا ( مقاله افترا آمیز؛ سخنان افترا آمیز ) ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فار ...
افتخارآفرین:/eftexārāfarin/، - ان/صفت. دارای ویژگی یا توانایی پدید آوردن افتخار ( پیروزی افتخارآفرین، سپاهیان افتخارآفرین ) ( صدری افشار، غلامحسین، ...
افتخار داشتن: سربلند بودن. ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فارسی )
به افتخار: برای سربلندی ( به افتخار برنده مسابقه کف زدند ) ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فارسی )
افتتاح حساب: عمل حساب باز کردن نزد یک موسسه مالی به ویژه بانک. ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فارسی )
اغواگرانه/egvāgarāne/ : قید، به شیوه یا به روش اغوا کردن. ( او اغواگرانه می کوشید دختر را به ازدواج راضی کند. ) ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر ...
به حالت اغما افتادن: از هوش رفتن، از حال رفتن، از دست دادن هوشیاری ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فارسی )
اعوان و انصار /a van - o - ansār/:اسم[ ادبی] دستیاران و یاری دهندگان. ( وقتی آقای حاجیان مدیر عامل شد همه کارها را سپرد به اعوان و انصار خودش )
انحصار طلبی /enhesārtalabi/، ها/ اسم. وضع یا کیفیت انحصار طلب بودن ( انحصار طلبی معمولاً به استبداد می انجامد ) ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر ...
انحصار طلبانه/enhesārtalāne/، :صفت. مربوط یا منسوب به انحصار طلبی ( گرایش های انحصار طلبانه ) ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فارسی )
انحصارات صنعتی: مجموعه ای از چندین موسسه که تولید رشته ای از صنایع را به طور دربست به دست گرفته اند. ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فارسی )
انحصارات بین المللی: شرکت های چند ملیتی که تولید و توزیع کالا را در بازار یک یا چند کشور در دست دارد. ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فارسی )
انحراف استانده: از انحراف های آماری. ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فارسی )
انحراف اخلاقی: داشتن عادت های بد، ( مانند دروغگویی، دزدی و غیره ) ( صدری افشار، غلامحسین، فرهنگ معاصر فارسی )
انجیر معابد: نوعی انجیر بومی هند شرقی، که نزد بومیان مقدس است شاخه های آن ریشه های هوایی فراوان دارد، هر درخت دارای چندین تنه می شود و منطقه وسیع را ...
آیه 3 سوره یس. إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ . ترجمه : [ای پیامبر، ] قسم یاد می کنم بدون هیچ شک و تردیدی تو از رسولان و فرستادگان ِ شناخته شده [از ...