پیشنهاد‌های علی باقری (٣٩,٦٨٦)

بازدید
٢٨,٩٧٣
پیشنهاد
٠

باد در کله داشتن ، بی ادب بودن، گستاخی کردن ، تمکین نبودن

پیشنهاد
٠

یابو برداشتن کسی را؛ خود را قوی تر از آنچه هست پنداشتن. ( امثال و حکم ج 4 ص 2023 ) . کنایه از مغرور شدن

پیشنهاد
٠

خواجگی از سر گذاشتن ؛ کنایه از غرور و نخوت گذاشتن : یوسف مصر وجودیم از عزیزیها ولیک هر که با ما خواجگی از سر گذارد بنده ایم. صائب ( از آنندراج ) .

پیشنهاد
٠

خواجگی تنخواه کردن ؛ کنایه از عرض غرور و نخوت کردن. ( از آنندراج ) : چو زر بقرض دهی خواجگی مکن تنخواه بقرض دار میاموز بدادائی را. اثر ( از آنندراج ) ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مغرور شدن ؛ متکبر شدن. خودپسند شدن.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مغرور گشتن ؛ فریفته شدن. غره شدن : هرگز به تن خود به غلط برنفتاده ست مغرور نگشته ست به گفتار و به کردار. منوچهری. و قویتر سببی ترک دنیا را مشارکت ا ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مغرور شدن ؛ فریفته شدن. غره شدن : مرد صاحب فرهنگ باید که به بوی و رنگ مغرور نشود و به نمایش و آرایش مسرور نگردد. ( مقامات حمیدی ) . اگر صاحب طرفی از ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مغرور داشتن ؛ فریفتن. فریب دادن : زنهار به توفیق بهانه نکنی زانک مغرور نداری به چنین خرد کلان را. ناصرخسرو.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مغرس کردن ؛ نشاندن. کاشتن : ما آن نهاله را که بر و میوه اش جفاست در تیره خاک حرص مغرس نمی کنیم. مولوی ( از فرهنگ نوادر لغات کلیات شمس چ فروزانفر ) .

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نماز مغرب ؛ نماز چهارم که پس از فروشدن آفتاب می خوانند. ( ناظم الاطباء ) . اول نماز که پس از غروب آفتاب واجب است. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) .

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مغرب شمس ؛ کنایت از استتار حق تعالی است به تعینات خود و یا اسماء حق است به تعینات و اخفای روح به جسد. ( فرهنگ اصطلاحات عرفانی سیدجعفر سجادی ) .

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

- اذان مغرب ؛ بانگ نماز که هنگام غروب آفتاب گویند.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

صلوة مغرب ؛ صلوة عشاء اولی. نماز شام. و رجوع به ترکیب بعد شود.

پیشنهاد
٠

اغضه اﷲ بمطر سغد مغد ؛ یعنی تر و تازه دارد خدای تعالی آن را به باران نرم. و مغد اتباع است. ( از اقرب الموارد ) .

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مغتنم شمردن ؛ غنیمت شمردن. غنیمت پنداشتن : بی حاصلی نگر که شماریم مغتنم از عمر آنچه صرف خور و خواب می شود. صائب.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مغتنم دانستن ؛ قدر دانستن. هرچیز با قدر و بها را مغتنم پنداشتن. ( ناظم الاطباء ) .

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مغتنم داشتن ؛ غنیمت دانستن. غنیمت شمردن : به انواع مبرتش مخصوص گرداند و حسن الحضور او را مغتنم دارد. ( منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 272 ) . و رجوع به ت ...

پیشنهاد
٠

مغتنم پنداشتن ؛ مغتنم دانستن. ( ناظم الاطباء ) . رجوع به ترکیب بعد شود.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سوء مغبه ؛ بدی عاقبت. بدفرجامی : آن جماعت را از وخامت عاقبت آن اقدام و سوء مغبه آن جسارت انتباهی پدید آید و از کرده پشیمانی روی نماید. ( المعجم چ دان ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مغبون کردن ؛ فریب دادن و گول زدن. ( ناظم الاطباء ) .

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

- مغبون شدن ؛ فریب خوردن و فریفته شدن. ( ناظم الاطباء ) .

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گوی مغبر ؛ کنایه از کره خاکی. کره زمین : خفته چه خبر دارد از چرخ و کواکب ما را ز چه رانده ست بر این گوی مغبر. ناصرخسرو

پیشنهاد
٠

بر مغایظه کسی ؛ علی رغم او. با وجود خشم و ناخشنودی او : آن حدیث درازکشید و حشم لوهور و غازیان احمد را خواستند و او برمغایظه قاضی برفت با غازیان و قصد ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مغایرت داشتن ؛ با یکدیگر اختلاف داشتن. مخالف یکدیگر بودن.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ضمیر مغایب ؛ ضمیری که مرجع آن ، شخص یا شی غایب باشد، مانند او، ایشان.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

فعل مغایب ؛ فعلی است که فاعل آن شخص یا شی غایب باشد و آن شامل سوم شخص مفرد و سوم شخص جمع است ، مانند رفت ، رفتند. و رجوع به غایب و ضمیر غائب شود.

پیشنهاد
٠

- در مغاک افتادن چشم ؛ گود افتادن چشم. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) .

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مغاک ظلمت ؛ کنایه از زمین است. ( برهان ) ( آنندراج ) ( انجمن آرا ) . - || کنایه از جسد و قالب آدمی هم هست و آن را مغاک ظلمت خاک هم می گویند. ( برها ...

پیشنهاد
٠

مغاک ظلمت خاکی ؛ کنایه از زمین و کره خاکی : دل در مغاک ظلمت خاکی فسرده ماند رختش به تابخانه ٔبالا برآورم. خاقانی.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مغاک کردن ؛ امعاق. قعر. ( منتهی الارب ) . پست کردن. گود کردن. گودال کردن : وز ایوان ما تا به خورشید خاک برآورد و کرد آن بلندی مغاک. فردوسی.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مغاک هولناک ؛ غار. ( ناظم الاطباء ) . || چاه عمیق و ژرف. || دوزخ. ( ناظم الاطباء ) . || خندق. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : ز تیغش دو فرسنگ تا بوم ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شخار ابیض ؛ به اصطلاح اهل صنعت ملح القلی است. ( فهرست مخزن الادویه ) .

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گل شخ ؛ گل بی ریگ. طین حر. ( یادداشت مؤلف ) .

پیشنهاد
٠

خود را شخ گرفتن ؛ خدنگ و راست به حرکت درآمدن از تکبر. سر و گردن و بدن کشیده و آخته داشتن از کبر : رطوبت از دل او برده است خشکی زهد وگرنه بهر چه زاهد ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شحنه شب ؛ کنایه از عسس و شبگرد باشد. ( برهان ) . - || دزد و عیار. ( برهان ) . - || عاشق گرفتار. ( برهان ) : شحنه شب خون عسس ریخته بر شکرش پر مگس ...

پیشنهاد
٠

- شحنه چهارم حصار ؛ کنایه از آفتاب است. ( از برهان ) . - || کنایه از عیسی ( ع ) است به اعتبار اینکه در آسمان چهارم میباشد. ( برهان ) .

پیشنهاد
٠

شحنه چهارم کتاب ؛ اشاره به حضرت رسالت پناه ( ص ) است. ( از برهان ) . رجوع به شحنه چارم کتاب شود.

پیشنهاد
٠

شحنه دریای عشق ؛ شحنه چهارم است که کنایه از حضرت محمد ( ص ) است. ( از برهان ) .

پیشنهاد
٠

- شحنه چارم کتاب ؛ مخفف شحنه چهارم کتاب و اشاره است به حضرت محمد ( ص ) که نگهبان چهارمین کتاب آسمانی ، قرآن است. ( از حاشیه برهان چ معین ) : هادی مهد ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شحنه چهارم ؛ کنایه از حضرت رسول محمد ( ص ) است. ( برهان ) .

پیشنهاد
٠

شحنه پنجم حصار ؛ کنایه از کوکب مریخ است چه آسمان پنجم جای اوست. ( برهان ) : هیبت و رای ترا هست رهی و رهین خسرو چارم سریر شحنه پنجم حصار. خاقانی.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رنگ شجری ؛ سبزمایل به زردی است. ( فرهنگ نظام ) .

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به مغافصه ؛ به ناگهان. ناگهانی : هرثمه برفت و علی را به مغافصه به مرو فروگرفت و هرچه داشت بستد. ( تاریخ بیهقی چ فیاض ص 421 ) . بوقا از گوشه ای بیرون ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به مغافصت ؛ بناگهان. ناگهان. غفلةً : مرده مردم خوار به مغافصت و مناهزت ناگاه در آن ولایت تازند. ( مرزبان نامه ) .

پیشنهاد
٠

مغاص اللؤلؤ ؛ آنجای از دریا که برای صید مروارید فروشوند. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) ( از اقرب الموارد ) .

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مغاث هندی ؛ کلز. ( تحفه حکیم مؤمن ) ( برهان ذیل کلز ) . و رجوع به کلز شود.

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مغ اندیشیدن ؛ ژرف نگریستن و فکر کردن عمیق. ( مقدمه التفهیم ص قف ) : اول پیری و سعادت یافتن از کشت و درود و کارهای آب و بخشیدنش به آلات و مغ اندیشیدن ...

پیشنهاد
٠

به مغ سخن رسیدن ؛ به عمق آن پی بردن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : عملقة؛ به مغ سخن رسیدن. تقعیب ، به مغ سخن رسیدن. ( منتهی الارب ) .

پیشنهاد
٠

مغ اندر آمدن به کاری ؛ ژرف نگریستن در کارها. ( مقدمه التفهیم ص قف ) .

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شبیه معین ؛ سطح چهارضلعی که اضلاع و زوایای متقابل آن برابرو زوایای آن غیرقائمه باشند. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ) ( از محیط المحیط ) . متوازی الاضلاع ...